اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
اعلمیت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب(ع)
آیا جایى براى تردید در اعلمیت امیرالمومنین على بن ابیطالب(ع) وجود دارد؟
دانش امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب(ع) و فزونی آن از علم تمامی اصحاب، از جمله مسائل قطعی است که پیامبر(ص) در هنگام ازدواج آن حضرت با دخترشان فاطمه زهرا(س) و بسیاری مواضع دیگر، به آن شهادت داده است و امام حسن(ع) دانش ایشان را در میان گذشتگان و آیندگان بی نظیر توصیف می کند. همچنین عایشه، عمر، معاویه و دیگران به اعلمیت حضرت اعتراف کرده اند. امت اسلامی نیز بر اعلمیت علی و به ارث برده شدن دانش حضرت رسول توسط وی اتفاق نظر دارند.
مسأله اى که هرگز شکّى درباره آن در قلبى خطور نکرده و نمى کند فزونى دانش على نسبت به همه اصحاب است به گونه اى که همه آنها در مشکلات و براى داورى در مسائل قضایى به او مراجعه مى کردند در حالى که على(علیه السلام) هرگز در این امور به آنها مراجعه ننمود.
نخستین اقرار کننده به اعلمیّت على(علیه السلام) خود پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بود، آنجا که به فاطمه(علیها السلام) فرمود:
«اما ترضینّ انّی زوّجتکِ أوّل المسلمین إسلاماً وأعلمهم علماً»(1)؛ (آیا از اینکه تو را به ازدواج نخستین مسلمان و دانشمندترین آنان در آورم خشنود نیستى؟!).
و فرمود: «زوّجتک خیر اُمّتی أعلمهم علماً وأفضلهم حلماً وأوّلهم سِلْماً»(2)؛ ((اى فاطمه) تو را به همسرى مردى در آورده ام که بهترینِ اُمّتم مى باشد؛ زیرا در دانش از همه بالاتر، و در حلم و بردبارى از همه برتر، و در اسلام بر همه مقدّم است).
و فرمود: «أعلم اُمّتی من بعدی علیّ بن أبی طالب»(3)؛ (دانشمندترین فرد اُمّتم پس از من على بن ابى طالب است).
و فرمود: «علیّ خازن علمی»(4)؛ (على گنجینه علم من است).
و فرمود: «علیّ عیبة علمی»(5)؛ (على خزینه علم من است).
و فرمود: «أقضى اُمّتی علیّ»(6)؛ (على در قضاوت و داورى از همه مردم برتر است).
و فرمود: «قُسّمتِ الحکمةُ عشرة أجزاء فاُعطى علیٌّ تسعة أجزاء والناس جزءاً واحداً»(7)؛ (حکمت را ده قسمت کرده اند که نُه جزء آن را به على(علیه السلام) و یک جزء آن را به دیگران داده اند).
و هنگامى که على(علیه السلام) در حیات پیامبر قضاوت مى کرد، حضرت مى فرمود: «الحمد لله الّذی جعل الحکمة فینا أهل البیت»(8)؛ (سپاس خدا را که حکمت را در وجود ما اهل بیت قرار داد).
و پس از پیامبر، عایشه دومین نفر است که به اعلمیّت على اعتراف کرده و گفته است: «علیّ أعلم الناس بالسنّة»(9)؛ (على آگاهترین مردم به سنّت پیامبر است).
و عمر نیز گفته است: «علیٌّ أقضانا»(10)؛ (على در قضاوت برتر از همه ماست).
و عمر سخنان معروفى دارد که نشان مى دهند او نهایتِ نیاز را به دانش امیر مؤمنان(علیه السلام) داشته است؛ مانند: «لولا علیّ لهلک عمر»(11)؛ (اگر على نبود هر آینه عمر نابود مى شد).
و «أللّهمّ لاتبقنی لمعضلة لیس لها ابن أبی طالب»(12)؛ (خدایا در جایى که فرزند ابو طالب نیست مرا گرفتار مشکلى نگردان).
و «لا أبقانی الله بارض لستَ فیها أبا الحسن»(13)؛ (اى ابا الحسن! در جایى که تو نیستى، خداوند مرا در آنجا گرفتار نگرداند).
و «لا أبقانی الله بعدک یا علیّ»(14)؛ (اى على! خداوند مرا پس از تو زنده مگذارد).
و «أعوذ بالله من معضلة و لا أبوحسن لها»(15)؛ (از مشکلى که ابوالحسن در کنار آن نباشد به خدا پناه مى برم).
و «أللّهمّ لاتنزل بی شدیدة إلاّ و أبوالحسن إلى جنبی»(16)؛ (خدایا آنگاه که ابوالحسن در کنار من نیست گرفتارى و مشکلى بر من نازل نفرما).
و معاویه مى گوید:«کان عمر إذا أشکل علیه شیءٌ أخذه منه»(17)؛ (هرگاه براى عمر مشکلى پیش مى آمد، راه حلّ آن را از على مى پرسید).
و آنگاه که خبر کشته شدن امام(علیه السلام) به معاویه رسید، وى گفت: «لقد ذهب الفقه و العلم بموت ابن أبی طالب»؛ (همانا با مرگ فرزند ابو طالب فقه و دانش رخت بر بست و رفت).
این سخن را ابوحجّاج بلوى در کتاب «الف باء»(18) نقل کرده است.
و امام حسن(علیه السلام) درباره اعلمیّت حضرت در خطبه اى مى فرماید: «و لقد فارقکم رجلٌ بالأمس لم یسبقه الأوّلون و لایدرکه الآخرون بعلم»(19)؛ (دیروز مردى از میان شما رفت که در دانش، گذشتگان بر او پیشى نگرفته و آیندگان نیز به او نخواهند رسید).
و حِبْر (دانشمند) امّت ابن عبّاس مى گوید: «ما علمی و علم أصحاب محمّد(صلى الله علیه وآله) فی علم علیّ(علیه السلام) إلاّ کقطرة فی سبعة أبحر»(20)؛ (دانش من و اصحاب پیامبر در برابر دانش على(علیه السلام) ، مانند قطره اى در برابر اقیانوس هاست).
و علاوه بر اینها گروهى از اصحاب نیز در شعر خود امیر مؤمنان را به اعلمیّت ستوده اند؛ مانند: حسان بن ثابت و فضل بن عبّاس و... و به پیروى آنها، بخش عظیمى از شعراى قرن هاى نخست، اعلمیّت حضرت را در شعر خود بیان کرده اند.
گذشته از آنها همه امّت بر برترى امیر مؤمنان(علیه السلام) نسبت به دیگران در علم و دانش، اتّفاق نظر دارند؛ زیرا او تنها وارث علم پیامبر است و در روایتى که به طرق فراوانى اثبات شده، آمده که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده است: على(علیه السلام) وصىّ و وارثش مى باشد؛ در آن روایت(21) آمده است: على پرسید: «و ما أرث منک یا نبىّ الله»؛ (اى پیامبر خدا، من از شما چه چیزى را به ارث مى برم؟). فرمود: «ما ورّث الأنبیاء من قبلی»؛ (آنچه را که پیامبران پیشین به ارث گذاشتند). على(علیه السلام) گفت: «و ما ورّث الأنبیاء من قبلک»؛ (انبیاى پیش از شما چه چیزى را به ارث گذاشتند؟). پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ داد: «کتاب الله و سنّة نبیّهم»؛ (کتاب خدا و سنّت خودشان).(22)
پی نوشت:
(1). مستدرک حاکم، ج 3، ص 140، ح 4645؛ کنز العمّال، ج 6، ص 13 (ج 11، ص 605، ح 32925).
(2). این حدیث را خطیب در کتاب المتّفق، و سیوطى در جمع الجوامع، چنانکه در ترتیب آن آمده: ج 6، ص 398 (کنز العمّال، ج11، ص 605، ح 32926) نقل کرده اند.
(3). دیلمى این حدیث را از سلمان نقل کرده، و نیز خوارزمى در مناقب، ص 49 (ص 82، ح 67؛ و مقتل الحسین، ج 1، ص 43؛ و متّقى در کتاب کنز العمّال، ج 6، ص 153 (ج 11، ص 614، ح 32977).
(4). شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 2، ص 488 (ج 9، ص 165، خطبه 154).
(5). شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 2، ص 488؛ الجامع الصغیر، سیوطى، ج 2، ص 177، ح 5593)؛ و جمع الجوامع او چنانکه در ترتیب آن آمده: ج 6، ص 153 (کنز العمّال، ج 11، ص603، ح 32911 و در آن به جاى «عیبة» واژه «عتبة» آمده است).
(6). مصابیح بغوى، ج 2، ص 277 (ج 4، ص 180، ح 4787)؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 198 (ج 3، ص 147)؛ مناقب خوارزمى، ص 50 (ص 81 ، ح 66)؛ فتح الباری، ج 8، ص 136 (ج 8، ص167)؛ بغیة الوعاة، ص 447 (ج 2، ص 406، شماره 21).
(7). حلیة الأولیاء، ج 1، ص 65 (شماره 4)؛ أسنى المطالب، حافظ جزرى، ص 14 (ص 71).
(8). احمد در مناقب، ص 168، ح 235؛ و محبّ الدین طبرى در ریاض، ج 2، ص 194 (ج 3، ص 149) این حدیث را نقل کرده اند.
(9). الریاض النضرة، ج 2، ص 193 (ج 3، ص 141)؛ مناقب خوارزمى، ص 54 (ص 91، ح 84)؛ الصواعق، ص 76 (ص 127)؛ تاریخ الخلفاء، ص 115 (ص 160).
(10). حلیة الأولیاء، ج 1، ص 65 (شماره 4)؛ تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 359 (ج 7، ص 397، حوادث سال 40 هـ) و مى گوید: «از عمر چنین رسیده است»؛ و تاریخ الخلفاء سیوطى، ص 115 (ص 160).
(11). این روایت را احمد و عقیلى و سمّان نقل کرده اند، و در الاستیعاب، ج 3، ص 39 (القسم الثالث/1103، شماره 1855)؛ و الریاض، ج 2، ص 194 (ج 3، ص 142) موجود است.
(12). تذکرة السبط، ص 87 (ص 148)؛ مناقب خوارزمى، ص 58 (ص 97 ، ح 98)؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 45.
(13). إرشاد الساری، ج 3، ص 195 (ج 4، ص 136).
(14). الریاض النضرة، ج 2، ص 197 (ج 4، ص146)؛ مناقب خوارزمى، ص 60 (ص 101، ح 104).
(15). تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 359 (ج 7، ص 397، در حوادث سال 40 هـ)؛ الفتوحات الاسلامیّة، ج 2، ص 306.
(16). ابن بخترى آن را نقل کرده است، بنابر آنچه که در الریاض، ج 2، ص 194 (ج 3، ص142) آمده است.
(17). مناقب احمد، ص 155، ح 222؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 195 (ج 3، ص 143).
(18). الف باء، ج 1، ص 222.
(19). احمد این حدیث را در مسند، ج 1، ص 328، ح 1721؛ و ابن کثیر در تاریخ، ج 7، ص 332 (ج 7، ص 368، در حوادث سال 40 هـ)؛ و ترتیب جمع الجوامع، ج6، ص 412 (کنز العمّال، ج 13، ص 192، ح 36574) نقل کرده اند.
(20). ر.ک: ص 152 همین کتاب.
(21). یعنى در حدیث وراثت على(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله).
(22). گردآوری از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 281.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی
امیرالمومنین،علی بن ابیطالب،امام علی بن ابیطالب،امیرالمومنین علی بن ابیطالب،امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب،اعلمیت امیرالمومنین،اعلمیت علی بن ابیطالب،اعلم کیست،اعلم کیست؟،اعلم کیه،اعلم کیه؟،معرفی اعلم،در مورد اعلم،اعلمیت علی،اعلمیت امام علی،اعلمیت حضرت علی،اعلمیت علی بن ابیطالب،اعلمیت امام علی بن ابیطالب،اعلمیت امیرالمومنین علی بن ابیطالب،اعلمیت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب(ع)