اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
برآورده شدن حاجت یکی از شیعیان ، توسط امام صادق(ع)
داود رقّی می گوید که : محضر مبارک امام صادق(ع) شرفیاب بودم به من فرمودند : چه شده است رنگ چهره ات را دگرگون می بینم ؟ عرض کردم : بدهی بزرگ و سنگینی دارم که باعث رسوائی من می شود و تصمیم گرفته ام از طریق دریا به سِند(شهرهایی است بین هند و کرمان و سجستان ، قریه آن منصوره است) نزد برادرم فلانی بروم . امام صادق(ع) فرمودند : اگر می خواهی بروی برو . عرض کردم : وحشت دریا و طوفان آن مرا از این سفر می ترساند . امام صادق(ع) فرمودند : خدائی که تو را در خشکی حفظ می کند ، او نگهدار تو در دریا نیز هست . یا داود، لولا اسمی وروحی لما اطّردت الأنهار ولا أینعت الثمار ولا اخضرّت الأشجار . ای داود ، اگر اسم من و روح من نبود رودها جاری نمی گشتند ، و میوه ها نمی رسیدند ، و درختان سبز نمی شدند . داود گوید : سفر دریائی خود را شروع کردم تا آنکه بعد از صد وبیست روز به خواست خداوند به ساحل دریا رسیدم ، قبل از ظهر روز جمعه بود که از دریا خارج شدم ، آسمان ابری بود ، نور درخشنده ای را دیدم که از آسمان به زمین کشیده شده بود ، ناگاه صدای آهسته ای را شنیدم که گفت : ای داود ، زمان اداء دین تو و خلاصی تو از آن بدهی فرا رسیده است ، سرت را بالا بگیر ، و ناراحت مباش که ایمن گشته ای . می گوید : سر خود را که بلند کردم ندائی بگوشم رسید : پشت این تپّه سرخ رنگ برو ، وقتی آنجا رفتم دیدم ورق هائی است از طلای سرخ که یک طرف آن صاف و در طرف دیگر آن نوشته شده است : (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أوْ أمْسِکْ بِغَیْر حِساب)( سوره ص ، آیه 39) . (این عطا و بخشش ما است ، پس بی حساب بخشش کن یا آن را بخشش مکن و نگهدار) . می گوید : آنها را با خود برداشتم و گفتم : با کسی درباره آن صحبت نکنم تا به مدینه روم . به مدینه وارد شدم و خدمت امام صادق(ع) رسیدم به من فرمودند : ای داود ، عطا و بخشش ما آن نوری بود که برای تو درخشید نه آن طلا و نقره ای که خیال کردی ، ولی آنها هم گوارای تو باشد ، عطا و بخشش پروردگار بزرگوار تو است پس شکر آن را بجای آور .داود گوید : از معتَب خادم آن حضرت جریان را سوال کردم ، گفت : دقیقاً در همان وقتی که برای تو این قضیّه پیش آمد امام جعفر صادق(ع) با اصحاب خود گفتگو می کرد ، خیثمه و حمران و عبدالأعلی از کسانی بودند که حضور داشتند ، آن حضرت روی مبارک خود را به طرف آنها نمود و مثل آنچه گفتی به آنها فرمود ، و چون وقت نماز شد برخاست و با آنها نماز را بپا داشت . داود گوید : من از آنها که نام برد قضیّه را سوال کردم ، آنها هم همانگونه برایم حکایت کردند .
(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد1 - بخش امام جعفر بن محمد الصادق(ع) - صفحه 573)
(الخرائج: 622/2 ح 23، بحار الأنوار : 100/47 ح 120)
برآورده شدن حاجت،برآورده شدن حاجات،یکی از شیعیان،حاجت یکی از شیعیان،برآورده شدن حاجت یکی،برآورده شدن حاجت یکی از شیعیان،امام صادق و برآورده شدن حاجت،برآورده شدن حاجت توسط امام صادق،برآورده شدن حاجت یکی از شیعیان توسط امام صادق(ع)