اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
برخی اعتراضات فردی در حمایت از قیام امام حسین(ع)
پس از حادثه عاشورا دو گونه مخالفت و قيام بر ضدّ دستگاه يزيد و آنگاه خلافت بنى اميّه، رخ داد. بخشی گروهی و سازمان یافته، و بخشى از آن سازمان نيافته، و به تعبير ديگر حركت فردى و جسورانه بود. سنگينى آن حادثه، تاب سكوت را (با همه خطراتش) از برخى گرفت و آنها را به ابراز انزجار و اعلان نفرت از دژخيمان اموى واداشت كه گاه به كشته شدن آنها مى انجاميد.
در اينجا به دو نمونه اشاره مى كنيم:
1 ـ حميد بن مسلم (از وقايع نگاران و راويان حادثه كربلا) مى گويد: زنى از قبيله بكر بن وائل همراه شوهرش در كربلا، در جمع لشكريان عمر بن سعد حضور داشت، هنگامى كه مشاهده كرد لشكريان به سوى خيمه هاى ابى عبدالله(عليه السلام) حمله كردند و شروع به غارت نمودند، شمشيرى را برداشت و به سوى آن خيمه ها روان شد و فرياد زد :
«يا آلَ بَكْرِ بْنِ وائِل، أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللهِ؟ لا حُكْمَ إِلاَّ لِلّهِ، يا لَثاراتِ رَسُولِ اللّهِ»؛ (اى خاندان بكر بن وائل! آيا دختران رسول خدا غارت شوند [و شما آرام باشيد؟!] حكم و فرمانى جز براى خدا نيست [از او بايد اطاعت كرد، نه از بنى اميّه]؛ اى خونخواهانِ رسول خدا بپاخيزيد).
شوهرش آمد و او را گرفت و به جايگاهش بازگرداند. (1)
2 ـ پس از حادثه كربلا، عبيدالله بن زياد كه به اصطلاح خود را سرمست پيروزى مى ديد، مردم كوفه را در مسجد جمع كرد تا پايان كار امام حسين(عليه السلام) و يارانش را طىّ يك خطابه رسمى به اطّلاع مردم برساند و در ضمن به مردم بفهماند كه فرجام كار كسانى كه با يزيد مخالفت كنند، چيزى جز نابودى نيست. جايى كه با امام حسين(عليه السلام) با آن همه عظمت چنين رفتار شد، تكليف ديگران روشن است. وى در ضمن كلامش چنين گفت: حمد خدايى را كه حق و اهل حق و حقيقت را پيروز كرد! و يزيد و پيروانش را يارى كرد و كذّاب پسر كذّاب را كشت!!!
عبدالله بن عفيف ازدى كه از شيعيان اميرمؤمنان(عليه السلام) بود و يك چشم خود را در جنگل جمل و چشم ديگرش را در جنگ صفّين در ركاب على(عليه السلام) از دست داده بود و پيوسته در مسجد كوفه به عبادت مشغول بود(2) از جاى برخاست و فرياد زد: اى پسر مرجانه! كذّاب پسر كذّاب تويى و پدرت، و آن كسى است كه تو و پدرت را بر اين جايگاه نصب كرد. اى دشمن خدا! فرزندان انبيا را به قتل مى رسانى و اكنون بر منبر مؤمنان، اين چنين جسورانه سخن مى گويى؟!
ابن زياد وقتى كه او را شناخت دستور دستگيرى او را صادر كرد و قبيله عبدالله بن عفيف و برخى ديگر از قبايل او را از مسجد خارج ساختند و به منزلش بردند.
لشكر ابن زياد به منزلش حمله كرد و او را دستگير و به نزد ابن زياد آورد و آنجا نيز ابن عفيف با شجاعت در برابر ابن زياد ايستادگى كرد و با كلماتى آتشين او را رسوا ساخت. سرانجام ابن زياد كه در برابر آن همه شجاعت و بى باكى درمانده و ناتوان شده بود، دستور داد سرش را از بدن جدا سازند. (3)، (4)
پی نوشت:
(1). ملهوف (لهوف) سيّد بن طاووس، ص 180 و بحارالانوار، ج 45، ص 58.
(2). رجوع كنيد به: سفينة البحار، شرح حال عبدالله بن عفيف (واژه عبد).
(3). رجوع شود به: بحار الانوار، ج 45، ص 119 ـ 121.
(4). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 666.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی
حمایت از قیام امام حسین،حمایت از قیام امام حسین بعد از عاشورا،اعتراضات فردی،اعتراضات فردی در حمایت از قیام امام حسین،برخی اعتراضات فردی در حمایت از قیام امام حسین،حمایت از قیام امام حسین بعد از حادثه عاشورا،مردم و حمایت از قیام امام حسین،عفیف ازدی و حمایت از قیام امام حسین،قیام ها در حمایت از قیام امام حسین(ع)