اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
مناظره امام باقر(علیه السلام) با اسقف مسیحیان در شام
جریان مناظره امام باقر(سلام الله علیه) با اسقف مسیحیان چیست؟
در سفر اجباری امام باقر(ع) به شام پيش از آنكه پيشواى پنجم شهر دمشق را ترك گويد، با ورود به مجمع بزرگ مسیحیان و مناظره با اسقف اعظم ایشان، فرصت بسيار مناسبى پيش آمد كه امام براى بيدار ساختن افكار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود به خوبى از آن استفاده نمود و افكار عمومى شام را منقلب ساخت.
در سفر اجباری امام باقر(علیه السلام) به شام پیش از آنکه پیشواى پنجم شهر دمشق را ترک گوید، فرصت بسیار مناسبى پیش آمد که امام براى بیدار ساختن افکار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود به خوبى از آن استفاده نمود و افکار عمومى شام را منقلب ساخت. ماجرا از این قرار بود: هشام دستاویز مهمى براى جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت آن حضرت به مدینه موافقت کرد.
هنگامى که امام(علیه السلام) همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافتخارج شدند، در انتهاى میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهى روبرو گردید که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گردآمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ مى باشند تا مشکلات علمى خود را از او بپرسند. امام(علیه السلام) به میان جمعیت تشریف برده و به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبرفوراً به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مامور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده از نزدیک ناظر جریان باشند.
طولى نکشید اسقف بزرگ که فوق العاده پیر و سال خورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهى به جمعیت انداخت، و چون سیماى امام باقر(علیه السلام) توجه وى را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:
- از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
- از مسلمانان.
- از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟
- از افراد نادان نیستم!
- اول من سوال کنم یا شما مى پرسید؟
- اگر مایلید شما سوال کنید.
- به چه دلیل شما مسلمانان ادعا مى کنید که اهل بهشتغذا مى خورند و مى آشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آیا براى این موضوع، نمونه و نظیر روشنى در این جهان وجود دارد؟
- بلى، نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه مى کند ولى مدفوعى ندارد!
- عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!
- من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!
- سوال دیگرى دارم.
- بفرمایید.
- به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت هاى بهشتى کم نمى شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقى بوده کاهش پیدا نمى کنند؟ آیا نمونه روشنى از پدیده هاى این جهان را مى توان براى این موضوع ذکر کرد؟
- آرى، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغى صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هیچ وجه کاسته نمى شود!...
...اسقف هر سوال و مشکلى به نظرش مى رسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، بشدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامى را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و بهترند؟! به خداسوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت!(1)
.....................................................................
عکس العمل هشام بن عبدالملک در پی پیروزی امام باقر(سلام الله علیه) بر اسقف مسیحیان چه بود؟
هشام بن عبدالملک ، به جاى آن كه از پيروزى امام باقر(ع) بر بيگانگان خوشحال گردد، بيش از پيش از نفوذ معنوى امام(ع) بيمناك شد و پيغام داد كه حتماً همان روز دمشق را ترك گويد! همچنین كوشش كرد درخشش علمى و اجتماعى ايشان را با حربه زنگ زده تهمت از بين ببرد، لذا رهبر عالي قدر اسلام را متهم به گرايش به مسيحيت نمود.
در زمان خلافت هشام بن عبدالملک فرصت بسیار مناسبى پیش آمد که امام براى بیدار ساختن افکار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود به خوبى از آن استفاده نمود و افکار عمومى شام را منقلب ساخت. ماجرا از این قرار بود که: در طی سفر اجباری امام باقر(علیه السلام) به شام چون هشام دستاویز مهمى براى جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم(علیه السلام) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت آن حضرت به مدینه موافقت کرد. هنگامى که امام(علیه السلام) همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافتخارج شدند، در انتهاى میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهى روبرو گردید که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گردآمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ مى باشند تا مشکلات علمى خود را از او بپرسند. امام(علیه السلام) به میان جمعیت تشریف برده و به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبرفوراً به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مامور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده از نزدیک ناظر جریان باشند.
طولى نکشید اسقف بزرگ که فوق العاده پیر و سال خورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهى به جمعیت انداخت، و چون سیماى امام باقر(علیه السلام) توجه وى را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:
- از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
- از مسلمانان.
- از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟
- از افراد نادان نیستم!
- اول من سوال کنم یا شما مى پرسید؟
- اگر مایلید شما سوال کنید.
- به چه دلیل شما مسلمانان ادعا مى کنید که اهل بهشتغذا مى خورند و مى آشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آیا براى این موضوع، نمونه و نظیر روشنى در این جهان وجود دارد؟
- بلى، نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه مى کند ولى مدفوعى ندارد!
- عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!
- من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!
- سوال دیگرى دارم.
- بفرمایید.
- به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت هاى بهشتى کم نمى شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقى بوده کاهش پیدا نمى کنند؟ آیا نمونه روشنى از پدیده هاى این جهان را مى توان براى این موضوع ذکر کرد؟
- آرى، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغى صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هیچ وجه کاسته نمى شود!...
...اسقف هر سوال و مشکلى به نظرش مى رسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، بشدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامى را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و بهترند؟! به خداسوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت!
این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجى از شادى و هیجان در محیط شام به وجود آورد. هشام، به جاى آن که از پیروزى افتخارآمیز علمى امام باقر(علیه السلام) بر بیگانگان خوشحال گردد، بیش از پیش از نفوذ معنوى امام(علیه السلام) بیمناک شد و ضمن ظاهر سازى و ارسال هدیه براى آن حضرت پیغام داد که حتماً همان روز دمشق را ترک گوید! نیز بر اثر خشمى که به علت پیروزى علمى امام(علیه السلام) به وى دست داده بود، کوشش کرد درخشش علمى و اجتماعى ایشان را با حربه زنگ زده تهمت از بین ببرد و رهبر عالی قدر اسلامرا متهم به گرایش به مسیحیت نماید! لذا با کمال ناجوانمردى به برخى از فرمانداران خود (مانند فرماندار شهر مدین) چنین نوشت:
«محمد بن على، پسر ابوتراب، همراه فرزندش نزد من آمده بود، وقتى آنان را به مدینه بازگرداندم، نزد کشیشان رفتند و با گرایش به نصرانیت!! به مسیحیان تقرب جستند. ولى من به خاطر خویشاوندى اى که با من دارند، از کیفر آنان چشم پوشیدم! وقتى که این دو نفر به شهر شما رسیدند، به مردم اعلام کنید که من از آنان بیزارم»!
ولى تلاشهاى مذبوحانه هشام براى پوشاندن حقیقت به جایى نرسید و مردم شهر مزبور که ابتدا تحت تاثیر تبلیغات هشام قرار گرفته بودند، در اثر احتجاج ها و نشانه هاى امامت که از آن حضرت دیده شد، به عظمت و مقام واقعى پیشواى پنجم پى بردند، و بدین ترتیب سفرى که شروع آن با اجبار و تهدید بود، به یکى از سفرهاى ثمربخش و آموزنده تبدیل شد!(2)، (3)
پی نوشت:
(1). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ش، چاپ بیست و سوم، ص 341.
(2). تفصيل جريان سفر حضرت باقر(علیه السلام) به شام را «محمد بن جرير بن رستم الطبرى» در كتاب «دلائل الامامه» (ص 105-107) بيان نموده است و سپس مرحوم سيد بن طاووس در كتاب «امان الاخطار» (ص 62) و علامه مجلسى در بحارالانوار (ج 46،ص 307-313) و تاليفات ديگر خود از ابن جرير نقل كرده اند، ولى در جزئيات قضيه اندكى اختلاف به چشم مى خورد.
(3). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ش، چاپ بیست و سوم، ص 341.
سایت جامع سربازان اسلام
مناظره،مناظره امام باقر،مناظرات،مناظرات امام باقر،امام باقر در شام،امام باقر در سوریه،امام باقر در شامات،امام باقر و هشام،امام باقر و هشام بن عبدالملک،اسقف،اسقف مسیحیان،اسقف مسیحیان در شام،اسقف مسیحیان در سوریه،امام باقر و مسیحیان