ماجرای شهادت و تدفین امام رضا(ع)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ماجرای شهادت و تدفین امام رضا(ع)



ابو صلت هروی می گوید: روزی در خدمت امام رضا(ع) بودم ، ناگهان امام رضا(ع) رو به من کرد و فرمودند : ای ابا صلت ، برو و از این قبه که قبر هارون است از چهار جانب آن مشتی خاک بیاور . من رفتم و طبق فرمایش مولایم از چهار جانب آن مشتی خاک آوردم ، وقتی در برابر حضرت قرار دادم ، امام رضاع) فرمودند : آن قسمت از خاک را که از کنار قبرش بود به من بده . من خاک را به حضرتش دادم ، حضرت گرفت و بو کرد و بر زمین ریخت و فرمودند : سیحفر لی فی هذا الموضع ، فتظهر صخره لو جمع لها کل معول بخراسان لم یتهیأ قلعها . به زودی برای من در این قسمت قبر حفر خواهند کرد ، ولی سنگی پدیدار خواهد شد که اگر همه کلنگ های خراسان را جمع نمایند نخواهند توانست آن سنگ را بشکنند . آنگاه امام رضا(ع) در مورد خاک قبر خود فرمودند : در این مکان برای من قبر حفر می کنند ، به آنان بگو: هفت پله پایین روند و ضریحی بگشایند ، اگر امتناع کردند ، دستور بده به اندازه دو ذراع و یک وجب لحد قرار دهند ، چرا که خداوند آن را آنچه می خواهد گسترش می دهد . وقتی قبر را بدین کیفیت کنده و آماده کردند تو در قسمت بالای سر رطوبتی خواهی دید ، در آن موقع دعایی که به تو یاد می دهم ، بخوان ، آبی خواهد جوشید و لحد پر از آب می شود ، در آن آب ماهیان کوچکی را خواهی دید ، از آن نانی که به تو خواهم داد بر آنها خورد می کنی و آنها می خورند ، وقتی همه نانها را خوردند ، ماهی بزرگی پدیدار خواهد شد که ماهیان کوچک را خواهد بلعید ، به گونه ای که هیچ ماهی کوچکی نخواهد ماند ، آنگاه ماهی بزرگ نیز ناپدید خواهد شد . در این موقع دست بر روی آب بگذار و دعایی را که به تو یاد می دهم بخوان و آب فرو می رود و چیزی باقی نمی ماند و همه این کارها را در حضور مأمون انجام بده . آنگاه امام رضا(ع) سخنان خویش را چنین ادامه داد و فرمودند : یا أبا الصلت ، غداً أدخل إلی هذا الفاسق الفاجر ، فإن أنا خرجت مکشوف الرأس فتکلم ، اُکلمک ، وإن خرجت وأنا مغطی الرأس فلا تکلمنی . ای ابا صلت ، فردا من ، پیش این فاسق فاجر (مامون الرشید) می روم ، موقعی که از نزد او خارج شدم اگر دیدی سرم باز و مکشوف است با من هر چه می خواهی سخن بگو . و اگر دیدی سرم را پوشانیده ام با من سخنی نگو (چرا که در اثر زهر ستم توانایی صحبت ندارم) . ابا صلت می گوید: چون فردا شد امام رضا(ع) لباس خود را پوشید، و در محراب منتظر نشست ، در این هنگام غلام مأمون وارد شد و گفت: مامون شما را احضار نموده است . امام رضا(ع) کفش پوشیده و عبا بر دوش انداخت و حرکت نمود و به من هم امر فرمود که پشت سر آن حضرت بروم . امام رضا(ع) وارد خانه مأمون شد ، در برابر آن لعین ظرفی از انگور و ظرفهایی از میوه های گوناگون بود ، در دست آن ملعون خوشه انگوری بود که مقداری از آن را خورده بود ، وقتی چشمش به امام رضا(ع) افتاد از جایش برخاست و با آن حضرت معانقه کرد ، و میان دو چشم حضرتش را بوسید ، و در کنار خود جای داد ، آنگاه مامونِ لعنتی خوشه انگوری به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: ای فرزند دختر رسول خدا(ص) ، آیا انگوری بهتر از این دیده ای؟ امام رضا(ع) فرمودند : انگور بهشتی از این بهتر است . مأمون گفت: از این انگور بخور . امام رضا(ع) فرمودند : مرا از این امر معاف دار . مأمون گفت: باید بخوری ، چرا نمی خوری؟ نکند به من اطمینان نداری و مرا متهم می نمایی . مأمون مقداری از آن خوشه خورد و بقیه را به امام رضا(ع) تعارف کرد . امام رضا(ع) سه دانه انگور خورد و آن را رها کرد و از جای خود برخاست . مأمون گفت : کجا می روی؟ امام رضا(ع) فرمودند : به آنجایی که مرا فرستادی؟ ابوصلت می گوید : امام رضا(ع) عبایش را بر سر مبارکش کشید و از منزل مأمون خارج شد ، من چیزی نگفتم تا این که وارد خانه شد ، ... تا آنجا که گوید: وقتی به شهادت رسید (مأمون دستور داد در همان موضعی که امام رضا(ع) فرموده بود قبری حفر کنند) در این موقع همه آنچه که امام رضا(ع) فرموده بود آشکار گشت و من آنچه را که امام رضا(ع) امر فرموده بود انجام دادم . وقتی مأمون آب و ماهیان را با آن کیفیت مشاهده کرد ، گفت: همواره امام رضا(ع) در دوران زندگی خویش شگفتی هایی را برای ما نشان می داد ، اینک پس از مرگش نیز نشان داد . وزیر مأمون نیز حاضر بود رو به مأمون کرد و گفت: می دانی امام رضا(ع) از این کارها می خواست چه چیزی به تو بفهماند؟ مأمون گفت: نه . وزیر گفت: می خواست به تو بفهماند که قدرت شما بنی العباس با زیادی حاکمانتان و مدت طولانی حکومتتان همانند این ماهیان کوچک است ، وقتی مدت شما به سر آید ، آثار شما دگرگون گردد و دولت شما پایان پذیرد ، خداوند متعال شخصی از ما را بر شما مسلط خواهد کرد و او سلسله شما را منقرض و نابود خواهد نمود . مأمون گفت: راست می گویی .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد2 - بخش امام علی بن موسی الرضا(ع) - صفحه 683)
شهادت امام رضا،تدفین امام رضا،شهادت و تدفین امام رضا،ماجرا شهادت امام رضا،ماجرای شهادت امام رضا،ماجرای تدفین امام رضا،ماجرای شهادت و تدفین امام رضا(ع)،شهادت امام هشتم،تدفین امام هشتم،شهادت امام علی بن موسی الرضا،تدفین امام علی بن موسی الرضا،شهادت و تدفین امام علی بن موسی الرضا(ع)