امام رضا(ع) ، مأمون را نفرین کرد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

امام رضا(ع) ، مأمون را نفرین کرد

اباصلت هروی می گوید: به مأمون گزارش دادند که امام رضا(ع) مجالس اعتقادی تشکیل داده و به سوال های مردم پاسخ می دهد و مردم شیفته علم و دانش او شده اند . مأمون ، به حاجب خود ، محمد بن عمرو طوسی دستور داد که مردم را از محفل حضرتش متفرق کرده و امام رضا(ع) را احضار نماید .(محمد بن عمرو طوسی طبق دستور مأمون ، مردم را از مجلس متفرق کرده و امام رضا(ع) را به حضور مأمون آورد ، مأمون که از این امر خشمگین بود ، ) وقتی امام رضا(ع) را دید با خشم به آن حضرت نگریست و بی احترامی نمود و او را سبک شمرد . امام رضا(ع) با خشم از مجلس او بیرون آمد ، حضرت زیر لب می فرمود: سوگند به حق محمد مصطفی(ص) ، علی مرتضی(ع) ، و سیده النساء فاطمه (س) ، به یاری خداوند چنان او را نفرین می کنم که بر او نازل گردد آنچه که باعث شود اراذل و سگ های اهل این سرزمین او را بیرون رانده و خواص و عوام او را سبک شمارند .آنگاه امام رضا(ع) به اقامتگاه خود تشریف برده و آب حاضر ساختند ، حضرت وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و در قنوت رکعت دوم نماز چنین دعا نمود : أللهم یا ذا القدره الجامعه ، والرحمه الواسعه ، والمنن المتتابعه ، والآلاء المتوالیه ، والأیادی الجمیله ، والمواهب الجزیله . یا من لایوصف بتمثیل ، ولایمثل بنظیر ، ولایغلب بظهیر . یا من خلق فرزق ، وألهم فأنطق ، وابتدع فشرع ، وعلا فارتفع ، وقدر فأحسن وصور فأتقن ، واحتج فأبلغ ، وأنعم فأسبغ، وأعطی فأجزل. یا من سما فی العز ففات خواطر الأبصار ، ودنی فی اللطف فجاز هواجس الأفکار ، یا من تفرد بالملک فلا ند له فی ملکوت سلطانه ، وتوحد بالکبریاء فلا ضد له فی جبروت شأنه . یا من حارت فی کبریاء هیبته دقائق لطائف الأوهام ، وحسرت دون إدراک عظمته خطائف أبصار الأنام ، یا عالم خطرات قلوب العالمین ، ویا شاهد لحظات أبصار الناظرین . یا من عنت الوجوه لهیبته ، وخضعت الرقاب لجلالته ، ووجلت القلوب من خیفته ، وارتعدت الفرائص من فرقه . یا بدی ء یا بدیع یا قوی ، یا منیع یا علی یا رفیع ، صل علی من شرفت الصلاه بالصلاه علیه ، وانتقم لی ممن ظلمنی ، واستخف بی وطرد الشیعه عن بابی ، وأذقه مراره الذل والهوان کما أذاقنیها ، واجعله طرید الأرجاس وشرید الأنجاس . ای خدایی که دارای قدرت کامل و فراگیر ، رحمت بی کران و گسترده ، نعمت های پیاپی، نیکویی های پیوسته و زیبا و کرامت های بی شمار هستی . ای کسی که با تمثیل وصف نمی گردی و با مانند و نظیر ، تشبیه نشوی ، و نیروهایی که پشتیبان همند نیز توانایی پیروزی بر تو را ندارند . ای آن که آفریده و روزی داده ، الهام نموده و گویا ساخته ، پدید آورده و راه نموده ، برتری و والایی گزیده و نظام بخشیده ، نیکو نموده و نقش داده ، محکم و استوار نموده و استدلال کرده و کامل و رسا نموده و نعمت بخشیده و به نهایت رسانده و عطای فراوان داده . ای آن که در عزت و کبریایی چنان اوج گرفته که از توان دیدگان گذشته و در لطافت چنان نزدیک شده که از درک اندیشه ها فراتر رفته است . ای آن که در سلطنت چنان یگانگی گرفته که در ملکوت سلطنتش همتا و مانندی نیست و در کبریایی یکتایی گزیده که حریف و ضدی در برابر قدرت جبروتیش نیست . ای آن که در بزرگی هیبتش اندیشه دقیق بینان حیران و سرگردان گشته و دیده بینندگان از ادراک عظمتش بینایی خود را از دست داده است . ای دانای بر خاطره های دلهای جهانیان ، و ای بینای لحظه های بینندگان ، ای آن که از هیبتش صورتها به خاک افتاده و سرها در برابر شکوه و جلالش به زیر افتاده و دلها از بیم قدرتش ترسیده و رگها از وحشتش به لرزه افتاده . ای پدید آورنده ، ای نو آورنده ، ای توانا ، ای والا مقام ، ای بلند مرتبه، درود فرست بر کسی که نماز را با درود بر او شرف بخشیدی ، و انتقام بگیر از کسی که بر من ستم نمود و مرا سبک شمرد و شیعیان مرا از در خانه من راند ، تلخی ، خواری و خفت را به او بچشان آن چنان که او به من چشانیده است ، و او را رانده شده پلیدان و آلودگان قرار بده . ابا صلت ، عبدالسلام بن صالح هروی گوید: هنوز دعای مولایم امام رضا(ع) تمام نشده بود که یک دفعه زلزله شدیدی در شهر رخ داد ، شهر لرزید و صدای داد و فریاد بلند شد ، هوا تیره و تار گشت و شهر شلوغ شد ، من از جای خود تکان نخوردم تا این که مولایم سلام نماز را داد ، آنگاه رو به من کرد و فرمودند : ای ابا صلت ، برو بالای پشت بام ، در آنجا پیرزن بدکاره ، تبه کار و احمقی را خواهی دید ، که اشرار را تحریک می کند و لباس چرکینی بر تن دارد و او به جای نیزه ، به شاخه ای از نی توسل جسته و چادر قرمز خود را بر آن بسته و آن را پرچم قرار داده و این آشوب را رهبری می کند و سپاهیان ستمگر را به سوی قصر مأمون و منازل سپهداران وی سوق می دهد .  من بر بالای پشت بام رفتم ، جمعیتی را دیدم که با چوب حمله می کرده و سرها را با سنگها می شکستند ، در این بین مأمون را دیدم که زره پوشیده و از قصر (شاهجان) بیرون شده و رو به فرار گذاشت ، من دیگر نفهمیدم چه شد ، یک وقت دیدم یک شاگرد حجامت گیر از بالای یکی از بامها پاره آجر سنگینی را به سوی مأمون پرتاب کرد ، و به سر مأمون خورد ، کلاه خُود از سر وی افتاد و فرق سرش شکست و پوست سرش شکافته شد . شخصی که مأمون را شناخته بود به آن که آجر پرتاب کرده بود ، گفت: وای بر تو، این امیرمؤمنان مأمون بود . من شنیدم وقتی آن زنِ بدکاره این سخن را شنید به او گفت: خاموش باش ، بی مادر ، امروز روز فرق گذاشتن و طرفداری از کسی نیست ، امروز روز احترام به درجه بندی نیست که با هر کس طبق مقام خودش رفتار شود ، اگر او واقعاً امیرمؤمنان بود هرگز مردان بدکاره را بر دختران باکره مسلط نمی کرد . و پس از آن بود که مأمون و لشکریانش را سخت خوار نموده و با ذلت و خواری به بدترین وجه از شهر راندند .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد2 - بخش امام علی بن موسی الرضا(ع) - صفحه 695)
امام رضا و مأمون،مأمون و امام رضا،نفرین امام رضا،نفرین کردن،امام رضا نفرین کرد،امام رضا مأمون را نفرین کرد،مأمون نفرین شد،مأمون و نفرین شدنش توسط امام رضا(ع)،دشمن امام رضا،قاتل امام رضا،دشمنان امام رضا،نفرین امام،نفرین های امام،نفرین کردن های ائمه(ع)