چهره درخشان اميرالمومنين علي (ع) در فتح مکه

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

چهره درخشان اميرالمومنين على (ع ) در فتح مكّه

سپس (در سال هشتم هجرت ) فتح مكّه پيش آمد همان رويدادى كه اسلام را استوار نمود و بر اثـر آن اساس دين پابرجا گرديد و خداوند بزرگ در اين مورد بر پيامبرش منّت نهاد و قـبـل از آن ، خـداونـد مـژده و وعـده فـتـح مـكـّه (و آثـار درخـشـان آن ) را داده بـود آنـجـا كـه فـرمـود:((اِذا جـاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ # وَرَاءَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللّهِ اَفْواجاً)).
((چون يارى خدا فرا رسد و پيروزى رو كند و مردم را ببينى كه گروه گروه به دين خدا درآيـنـد)) و سـخـن ديـگـر خـداونـد كـه مـدّتـهـا قبل از اين نازل شده بود كه :
((... لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَاللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ ... )).
((قـطـعـا هـمـه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترسى نداريد)).
پس از نزول اين آيات ، چشمها در انتظار اين فتح بود و گردنها به سوى آن كشيده شده بود.
رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) (طـبـق اصول رازدارى در ارتش ) حركت به سوى مكّه و انديشه تصميم بر فتح آن را از مردم مكّه پـنـهـان داشـت و از خـداونـد خـواسـت كـه ايـن تـصـمـيـم را از مردم مكّه مكتوم كند تا (آنان را غـافـلگـيـر كرده و) به طور ناگهانى ، بر آنان وارد شود و در ميان همه مردم از مسلمين و مـشركين ، تنها كسى كه از اين تصميم آگاه بود و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بـه او ايـن راز را گـفت و او را ((رازدار مخصوص و مورد اطمينان )) دانست ، اميرمؤ منان على (عـليـه السـلام ) بـود و در ايـن تـصـمـيم ، با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتـفاق راءى داشت و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با او مشورت مى كرد و بعد از او پـيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروهى ديگر را از جريان آگاه ساخت و پايان يافتن جريان فتح ، به حالتها و ويژگيهايى بستگى داشت كه على (عليه السلام ) در هـمـه آن حـالتـهـا و ويـژگـيـهـا نـقـش خاصّى داشت كه هيچ كس را در اين خصايص ، ياراى برابرى با على (عليه السلام ) نبود.
فرمان عمومى عفو و ويژگى على (ع )ازمحضررسول خدا(ص )
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مسلمانان پيمان بست كه هنگام ورود به مكّه ، هيچ كس را نكشند، مگر آنان كه با سپاه اسلام مى جنگند و نيز پيمان بست كه هركس از مشركان خـود را بـه پـرده كـعـبـه درآويـخـت در امـان بـاشـد (و مشمول عفو عمومى گردد) جز چند نفر كه آن حضرت را آزار (مخصوص ) نموده بودند مانند: مـقـيس بن صبابه ، ابن خطل ، ابن ابى سرح و دو كنيزك آوازه خوان كه با بدگويى به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوانندگى مى كردند و در سوگ مشركين كشته شده در جنگ بدر، نوحه سرايى مى نمودند.
امـيـرمـؤ مـنـان على (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (پس از فتح مكّه ) يكى از آن دو خواننده (بـد زبـان ) را كـشـت و ديـگـرى فـرار كـرد و نـاپديد شد تا وقتى كه براى آن كنيزك فـرارى امـان گـرفـتـه شـد، بازگشت و آزاد بود تا اينكه در زمان خلافت عمر بن خطاب اسبى به او لگد زد و او را كشت .
يـكـى از كـسـانـى كـه عـلى (عـليـه السـلام ) او را كـشـت ((حـويـرث بـن نـفـيـل بـن كـعـب )) بـود، او از كـسـانـى بـود كـه در مـكـّه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) را آزار مى داد و به على (عليه السلام ) خبر رسـيـد كـه خـواهـرش ((اُمّ هـانى )) به جمعى از قبيله بنى مخزوم پناه داده كه يكى از آنان ((حارث بن هشام )) و ((قيس بن سائب )) است .
عـلى (عـليـه السلام ) در حالى كه سر و صورتش را با كلاهخود پوشيده بود و شناخته نـمـى شـد، بـه در خـانـه ((اُمّ هانى )) رفت و فرياد زد:((آنان را كه پناه داده ايد از خانه بيرون كنيد)).
روايـت كـنـنـده گـويد:((سوگند به خدا! پناهندگان وقتى اين صدا را شنيدند، از خوف و وحشت مانند پرنده حبارى فضله انداختند)).
اُمّ هانى از خانه بيرون آمد، ولى على (عليه السلام ) را كه سرو صورتش پوشيده بود، نـشـنـاخـت و گـفـت :((اى بـنـده خـدا! مـن اُمّ هـانـى دخـتـر عـمـوى رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) و خواهر على بن ابى طالب (عليه السلام ) هستم ، از خانه من دور شو)).
امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (عليه السلام ) در پاسخ او فرمود:((آن پناهندگان را از خانه بيرون كنيد))
اُمّ هـانـى گـفـت :((سـوگـنـد بـه خدا درباره تو از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شكايت مى كنم )).
عـلى (عـليـه السـلام ) كلاهخود را از سر برداشت ، اُمّ هانى على (عليه السلام ) را شناخت جـلو آمد و على (عليه السلام ) را با شور و شوق در آغوش گرفت و گفت :((فدايت گردم ! سـوگـنـد يـاد كـرده ام كـه شـكـايـت از تـو را نـزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ببرم (چه كنم ؟))).
عـلى (عـليـه السلام ) به او فرمود:((رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اكنون در بـالاى ايـن درّه اسـت ، نـزد او بـرو و شكايت از مرا به او بگو تا مطابق سوگند، رفتار كرده باشى .))
ام هـانـى مـى گـويـد:((بـه حـضـور رسـول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رفتم ، آن حـضـرت در خـيـمـه اى بـه شـسـتـشـوى بـدنـش اشتغال داشت و فاطمه ـ سَلامُ اللّه عَلَيْها ـ پـوشـشـى فراهم كرده بود و مراقبت مى كرد كه كسى بدن آن حضرت را نبيند، وقتى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مرا شنيد فرمود:
((مَرْحَباً بِاُمِّ هانِى وَاَهْلاً؛ اى اُمّ هانى ! خوش آمدى !)).
عـرض كـردم :((پـدر و مـادرم بـه فـدايـت ! امـروز شـكـايت چگونگى برخورد على ( عليه السلام ) را به حضور شما آورده ام )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:((قَدْ آجَرْتُ مَنْ آجَرْتَ؛ هركه را تو پناه دادى من هم پناه دادم )).
فـاطـمـه ـ سـلام اللّه عـَلَيـْها ـ به من فرمود:((اى اُمّ هانى ! آمده اى از على (عليه السلام ) شـكـايـت كـنـى كـه دشـمـنـان خـدا و دشـمـنان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ترسانده است ؟!)).
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
((قَدْ شَكَّرَ اللّهُ لِعَلِي سَعْيَهُ وَآجَرْتُ مَنْ اَجارَتْ اُمُ هانِى لِمَكانِها مِنْ عَلىِّ ابْنِ اَبِيطالِبٍ)).
((خداوند رفتار على (عليه السلام ) را به خوبى پذيرفت و من پناه دادم كسانى را كه اُمّ هانى به آنان پناه داده است به خاطر خويشاوندى او با على (عليه السلام ))).
پاكسازى حرم از بت
وقـتـى كـه رسـول خـدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) وارد مسجدالحرام (كنار كعبه ) شد، ديد 360 بت در آنجا نهاده شده كه بعضى از آنها را با بعضى ديگر به وسيله سرب ، بـه هم چسبانده اند، به اميرمؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:((مشتى از ريگ زمين را به مـن بـده ))، عـلى (عـليـه السـلام ) مشتى از خاك و ريگ از زمين برداشت و به پيامبر (صلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) داد، رسـول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن ريگها را به روى بتها مى پاشيد و مى فرمود:
((وَقُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً )).
((و بـگـو حـق فـرا رسـيـد و بـاطـل نـابـود شـد، و قـطـعـا باطل نابود شدنى است ))
هـمـان دم همه آن بتها سرنگون شدند، سپس پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد آنها را از مسجد بيرون بردند و شكستند و به دور ريختند.
* * *
آنـچـه از رفـتـار عـلى (عـليـه السـلام ) در جـريـان فتح مكّه ذكر شد مانند كشتن چند تن از دشـمـنـان خـدا در مـكـّه و تـرسـانـدن عـدّه اى ديـگـر و كـمـك آن حـضـرت از رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در پـاكسازى مسجدالحرام از هرگونه بت و خشونت شديد او در راه خدا و ناديده گرفتن خويشان به خاطر اطاعت فرمان خدا، همه و همه دليـل خـصـوصـيـّت حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) در امـتـيـازات و فـضـايـل اسـت كـه هـيـچ كـس د رايـن جـهـات ، بـا او سـهـيـم نـبـود و او در ايـن فضايل يكتا و بى نظير بود، چنانكه قبلاً نيز به ذكر خصايص ديگر او پرداختيم
سایت جامع سربازان اسلام
کلمات کلیدی : فتح مکه،مکه،کعبه،امام علی در فتح مکه،در فتح مکه چه گذشت؟،در فتح مکه چه گذشت،علی در فتح مکه،اسلام راستین،علویون،رافضی،چهره درخشان،چهره درخشان علی،چهره زیبا،آل سعود ملعون،آل سعود،وهابی
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام