اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
سيماى اميرالمومنين على (ع ) در جنگ ذات السّلاسل
[يـكـى از جـنـگـهـايـى كـه مـورّخـيـن آن را از رويـدادهـاى سال هشتم هجرت ضبط كرده اند، جنگ ((ذات السّلاسل )) است كه در وادى شنزار نزديك مكّه واقع شد و سپاه اسلام به فرماندهى اميرمؤ منان على (عليه السلام ) پيروز گرديد].
تـوضـيـح ايـنـكـه : مـرد عـربـى در مـديـنـه بـه حـضـور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و در پيش روى آن حضرت زانو زد و نشست و گفت :((نزد تو آمده ام تا براى تو خيرانديشى كنم )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:((خيرانديشى تو چيست ؟)).
مـرد عـرب گـفـت : جمعيّتى (حدود دوازده هزار نفر) از اعراب در بيابان شنزار اجتماع كرده اند و تصميم دارند شبانه به مدينه حمله كنند (سپس اوصاف آنان را براى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ذكر كرد).
پـيـامـبـر (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود:((فـريـاد بـزنـند و مردم را به مسجد بخوانند)). به دنبال اين اعلام ، مسلمانان به مسجد آمدند، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) بـالاى مـنـبـر رفـت و پـس از حـمـد و ثناى خدا فرمود:((اى مردم ! اين (لشگر) دشمن خـداسـت كـه مـى خـواهـد شبانه به شما حمله كند، كيست كه به جنگ آنان برود و آنان را از حركت باز دارد))؟.
جـمـعـى از صُفّه نشينان (همانها كه از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بودند و در كنار صُفّه هـاى مـسـجـد سكونت داشتند) گفتند:((اى رسول خدا! ما آماده ايم تا به سوى آنان برويم ، هركس را بخواهى فرمانده ما قرا بده تا تحت فرماندهى او، حركت كنيم )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بين آنان و غير آنان قرعه زد و قرعه به نام هشتاد نفر افتاد. آنگاه ابوبكر را طلبيد و پرچم را به دست او داد و فرمود:((پرچم را بگير و به سوى قبيله بنى سليم كه نزديك سرزمين ((حَرَّه )) هستند برو)).
ابـوبـكـر همراه سپاه اسلام به سوى شورشيان حركت كردند تا به نزديك سرزمين آنان رسـيـدنـد كـه در آن سرزمين ، سنگ بسيار بود و لشگر دشمن در وسط درّه قرار داشت كه فرود آمدن به آن سخت و دشوار بود، وقتى كه ابوبكر با همراهان به آن درّه رسيدند و خـواسـتـند سرازير شوند، دشمنان به سوى ابوبكر و همراهانش تاختند و او را وادار به عقب نشينى و فرار نمودند و در اين درگيرى جمعيّت بسيارى از مسلمين به شهادت رسيدند. ابـوبـكـر با همراهان به مدينه بازگشتند و به حضور پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده و جريان را به عرض رساندند.
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين بار پرچم را به عمر بن خطّاب داد و او را به جنگ با دشمن فرستاد. عمر با همراهان به سوى دشمن ، حركت كردند، سربازان دشمن در پـشـت سـنـگـها و درختها، كمين نموده بودند، همينكه عمر خواست به آن درّه سرازير گردد، دشـمـنـان از كـمـيـن بـيرون آمدند و به مسلمين حمله كردند و آنان را شكست دادند (و آنان به مـديـنـه بـازگـشـتـنـد) رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين حوادث دردناك ، بسيار ناراحت شد.
((عمروعاص )) گفت :((اى رسول خدا! اين بار مرا (پرچمدار كن و) به سوى دشمن بفرست ؛ زيرا جنگ يك نوع نيرنگ است ، شايد من از شيوه نيرنگ بتوانم بر دشمن ضربه بزنم ، رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) عمروعاص را همراه گروهى روانه كرد كه ابـوبـكـر و عـمـر نـيـز هـمـراه گـروه بـودنـد، وقـتـى كـه بـه مـرز آن درّه رسـيـدنـد، (قـبـل از بـه كـارگـيـرى نـيـرنگ عمروعاص ) دشمن پيشدستى كرد و به سپاه اسلام حمله نـمـود، آنـان را شـكـست داد و جماعتى از مسلمين به شهادت رسيدند و بقيّه با اين وضع به مدينه بازگشتند.
اين بار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) امير مؤ منان على (عليه السلام ) را به حـضـور طـلبـيـد و پرچمى براى او بست و فرمود:((اَرْسَلْتُهُ كَرّاراً غَيْرَ فَرّارٍ؛ فرستادم على را كه حمله كننده اى است كه پشت به دشمن نمى كند)).
سـپس اين دعا را درباره على (عليه السلام ) كرد، دستها را به آسمان بلند نمود و عرض كـرد:((خـدايـا! اگـر مى دانى كه من رسول و فرستاده تو هستم ، مرا با يارى على (عليه السـلام ) حـفـظ كـن و آنـچـه خـود دانى به او بده )) و سپس آنچه خواست در حقّ على (عليه السلام ) دعا كرد.
حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) پـرچـم را بـه دسـت گـرفـت (و هـمراه سپاه ) حركت كرد و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را تا مسجد احزاب بدرقه نمود و گروهى را كـه ابـوبـكـر و عـمـر و عمروعاص نيز بودند، همراه على (عليه السلام ) به سوى جبهه روانه ساخت .
عـلى (عـليـه السـلام ) بـا هـمـراهان به سوى عراق رهسپار شد و در مسير راه ، همه جا على (عليه السلام ) در كنار جادّه مى رفت ، سپس آنان را در يك راه دشوارى برد و از آنجا آنان را بـه دهانه آن درّه (كه دشمن در وسط آن درّه بود) آورد وقتى كه نزديك سـپـاه دشمن رسيد، فرمان داد كه ياران ، دهان اسبان خود را ببندند و آنها را در جـاى مـخصوصى نگهداشت و فرمود:((از اينجا حركت نكنيد)). و خودش پيشاپيش سپاه حركت كرد و در يك سوى سپاه ايستاد و همانجا توقّف كردند تا سپيده سحر دميد، هماندم از چـهـار طـرف بـه دشـمـن حمله كردند، دشمن ناگهان دريافت كه غافلگير شده و قادر به دفاع از خود نيست و در نتيجه دشمنان ، تار و مار شدند و مسلمين بر آنان پيروز گشتند و سـوره ((عـاديـات )) (صـدمـيـن سـوره قـرآن ) در شـاءن آنـان نازل گرديد.
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از بازگشت سپاه اسلام ، پيروزى مسلمين را به اصـحـابـش مـژده داد، و دسـتـور فـرمـود كه :((به استقبال اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بروند)).
مسلمين مدينه ، در حالى كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيشاپيش آنان بود به اسـتـقـبـال عـلى (عـليـه السـلام ) شـتـافـتـنـد. و دو صـف را بـراى استقبال تشكيل دادند. هنگامى كه سپاه اسلام فرارسيده همينكه چشم على (عليه السلام ) به پـيـامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) افتاد (به احترام پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) از اسـب پـياده شد) پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) فرمود:
((اِرْكـَبْ فـَاِنَّ اللّهَ وَرَسـُولَهُ عـَنـْكَ راضـِيـانِ؛ ((سـوار شـو كـه خـدا و رسـولش از تـو خشنودند)).
على (عليه السلام ) از شنيدن اين مژده بر اثر خوشحالى اشك شوق ريخت و گريه كرد، در ايـنجا بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) رو كرد و اين گفتار تاريخى را فرمود:
((يـا عـَلِىُّ! لَوْلا اَنَّنـى اَشـْفـَقُ اَنْ تـَقُولَ فِيكَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتِى ماقالَتِ النَّصارى فِى الْمـَسـِيـحِ عـِيـسـَى بْنِ مَرْيَمَ (عليه السلام ) لَقُلْتَ فِيكَ مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلاٍ مِنَ النّاسِ الاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَةِ)).
((اگـر تـرس آن نـداشـتـم كـه گروهى از امّت من ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مـسيح (عليه السلام ) مى گويند ، درباره تو بگويند، در حقّ تو سخنى مى گفتم كه از هرجا عبور كنى ، خاك زيرپاى تو را براى تبرّك برگيرند)).
در اين جنگ نيز فتح به دست على (عليه السلام ) انجام گرفت ، پس از آنكه افراد ديگر بـا شـكـست و شرمندگى بازگشتند و در ميان همه مسلمين تنها حضرت على (عليه السلام ) بـه تـمـجيد و مدح مخصوص رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اختصاص يافت ، مـدحى كه بيانگر فضايل و مناقبى است كه هيچ كس به چنين فضايلى دست نيافت و اَحَدى شايسته چنين تعريفى نشده و نخواهد شد.
سایت جامع سربازان اسلام
جنگ ذات السلاسل،ذات السلاسل،جنگ های صدر اسلام،جنگهای صدر اسلام،جنگ و اسلام،جنگ شیعه،جنگ شیعه و سنی،یل یلان،یل،پهلوانان نمیمیرند،پهلوانان نمی میرند،پهلوان،شاه مردان،شیر یزدان،شاه مردانی علی(ع)