ماجرای گوسفندی که از چوپان شکایت داشت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ماجرای گوسفندی که از چوپان شکایت داشت



علی بن اسباط می گوید : همراه امام جواد(ع) از کوفه خارج شدم ، حضرت سوار بر الاغی بود ، در بین راه ، گلّه گوسفند عبور می کرد ، گوسفندی از گلّه جدا شده و به سوی امام جواد(ع) آمد ، آن گوسفند نزدیکِ امام جواد(ع) رسید و صدایی کرد . امام جواد(ع) آن را نگه داشت و به من دستور داد تا چوپان را احضار نمایم . من فرمان مولایم را انجام دادم ، وقتی چوپان آمد ، امام جواد(ع) به او فرمودند : ای چوپان ، این گوسفند از تو شکایت می نماید و گمان می کند که در دوشیدن شیر به آن ستم می نمایی ، شب هنگام وقتی نزد صاحبش باز می گردد شیر ندارد ، از ستم بر او دست بردار و گر نه دعا می کنم تا خداوند عمرت را کوتاه کند . چوپان گفت: (گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست و به راستی که حضرت محمّد(ص) پیامبر خدا است و تو وصیّ و جانشین پیامبری) ، از شما می خواهم بفرمایید از کجا متوجه این امر شدید ؟ امام جواد(ع) فرمودند : نحن خزّان اللَّه علی علمه ، وغیبه وحکمته ، وأوصیاء أنبیائه ، وعباد مکرمون . ما خزانه داران دانش ، غیب و حکمت خدا هستیم ، ما اوصیای پیامبران او و بندگان ارجمند هستیم .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد2 - بخش امام محمد بن علی التقی الجواد(ع) - صفحه 714)
گوسفند،ماجرا گوسفند،ماجرای گوسفند،چوپان،شکایت از چوپان،چوپان گوسفند،چوپان و گوسفند،گوسفند چوپان،گوسفند و چوپان،ماجرای گوسفندی که از چوپان شکایت داشت،ماجرای گوسفند و چوپان،ماجرای چوپان و گوسفند