اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
ماجرای امام هادی(ع) و نگین قیمتی شکسته شده
روزی یونس نقاش، با ترس و لرز خدمت امام هادی(ع) آمد و عرض کرد: سرورم ! به داد خانوادهام برس ، امام هادی(ع) فرمودند: چه خبر است؟ عرض کرد: میخواهم از اینجا کوچ کنم.
امام هادی(ع) با تبسم فرمودند: چرا ای یونس؟ یونس گفت: ابن بغا (یکی از کارگزاران متوکل) نگینی نزد من فرستاد که از خوبی قیمت نداشت، و من به آن نقش می زدم که شکست و دو پاره شد ، و روز وعده فردا هست، و او موسی بن بغا است که یا هزار تازیانه می زند، یا می کشد و به قتل می رساند.
امام هادی(ع) فرمودند: به خانه خود برو ، تا فردا فرجی می رسد، و جز خیر نخواهد بود.
و چون فردا شد ، هنگام صبح با ترس و لرز آمد و عرض کرد: فرستاده او آمده نگین را می خواهد.
امام هادی(ع) فرمودند: نزد او برو که جز خیر نمی بینی.
عرض کرد: سرورم! چه بگویم؟!
امام هادی(ع) با تبسم فرمودند: نزد او برو ، و بشنو آنچه می گوید ، که جز خیر نخواهد بود.
او رفت ، و خندان برگشت و گفت: سرورم! او به من گفت: دختران با هم نزاع دارند ، اگر می شود آن را دو قسمت کن تا ما نیز مزد تو را بدهیم؟
امام هادی(ع) سپس اینگونه دعا کرد: خدایا سپاس تو را، که ما را به راستی از سپاسگزاران خود کرده ای.
سپس امام هادی(ع) به او فرمودند: تو چه گفتی؟
یونس عرض کرد: من گفتم: فرصت بده تا بیندیشم چگونه انجام دهم.
امام هادی(ع) فرمودند: خوب گفتهای.
(امالی،شیخ طوسی، صفحه 288)
پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
ماجرای امام،نگین،قیمتی،نگین قیمتی،نگین شکسته،نگین شکسته شده،نگین قیمتی شکسته،نگین قیمتی شکسته شده،امام هادی و نگین شکسته شده،ماجرای امام هادی،ماجرای امام هادی و جواهرات،جواهرات و امام،جواهرات و امام هادی،نگین های قیمتی،نگین های قیمتی شکسته شده