اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
ماجرایی جالب از یک حیوان گرگ
رسول الله(ص) فرمودند : هنگامی که فرزندان حضرت یعقوب(ع) برادر خود حضرت یوسف(ع) را به چاه انداختند و نزد پدر برگشتند ، حضرت یعقوب(ع) از آنها احوال حضرت یوسف(ع) را پرسش کرد ، در جواب گفتند: گرگ او را خورد ، حضرت یعقوب(ع) گفته آنها را نپذیرفت و تکذیب کرد . آنها از نزد او خارج شدند و به صحرا رفتند ، و برای اثبات گفته خود گرگی را پیدا کردند ، و آن را خدمت پدر آوردند ، گرگ زبان گشود و به حضرت یعقوب(ع) سلام کرد . حضرت یعقوب(ع) از او پرسید: چرا پسرم را خوردی؟ عرض کرد: ای نبی خدا ، به خدا قسم گوشت انسانی را هرگز نخورده ام و تو می دانی خوردن گوشت پیامبران و فرزندان آن ها بر وحشی ها حرام است ، و من از این شهر شما نیستم و امروز به این شهر وارد شده ام . حضرت یعقوب(ع) به او فرمود: تو از کدام سرزمین هستی؟ ، و چه چیزی باعث شده است که اینجا بیایی؟ گرگ عرض کرد: از مصر آمده ام و از اینجا عبور کردم تا به خراسان روم و یکی از برادرانم را در آنجا ببینم . حضرت یعقوب(ع) به او فرمود: به چه منظوری به دیدار او می روی؟ گرگ عرض کرد: با پدرت حضرت نوح(ع) در میان کشتی بودم ، او از طریق حضرت جبرئیل(ع) فرمایش خداوند را حکایت کرد که فرموده است: کسی که برادر خود را در راه خدا زیارت کند و قصدش نشان دادن به دیگران و یا رساندن به گوش آن ها نباشد و نخواهد که به خاطر این عمل از او تعریف کنند ، خداوند برای هر قدمی که بردارد ده حسنه برایش بنویسد ، و ده گناه او را از بین ببرد ، و ده درجه مقامش را بالا برد . حضرت یعقوب(ع) فرمود: شما گروه حیوانات وحشی بر کارهائی که اطاعت پروردگار باشد پاداشی داده نمی شوید و بر گناهان و نافرمانی ها کیفر نمی شوید ، پس چرا چنین می کنی؟ گرگ عرض کرد: أجعل ثواب ذلک لعلی بن ابی طالب وصیّ سیّد المرسلین ولشیعته . ثواب و پاداش آن را به علی(ع) وصی خاتم پیامبران(ص) و شیعیان آن حضرت تقدیم می کنم .
(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد1 - صفحه 296)
گرگ،حیوان گرگ،یک حیوان گرگ،ماجرایی از گرگ،ماجرایی جالب از گرگ،ماجرایی از یک حیوان،ماجرایی جالب از یک حیوان،ماجرایی جالب از یک حیوان گرگ،ماجرای گرگ،ماجرای یک گرگ