اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ماجرای حمله مامون الرشید برای کشتن امام جواد(ع)

ماجرای حمله مامون الرشید برای کشتن امام جواد(ع)



اُمّ عیسی دختر مأمون الرشید می گوید : روزی بر پدرم مأمون وارد شدم در حالی که مست بود و نمی توانست درست بیندیشد . مامون به غلام خود گفت : شمشیر مرا بده ، شمشیر را گرفت و سوار شد و گفت: بخدا قسم می روم و او (امام جواد(ع)) را می کشم . من چون این حالت را از او دیدم گفتم : (انّا للَّه وانّا إلیه راجعون) و دنبال او به راه افتادم تا اینکه بر محمد بن علی الجواد وارد شد ، و دیدم که پدرم ، او را با شمشیری پیاپی زد ، به طوری که محمد بن علی الجواد را قطعه قطعه کرد ، سپس از نزد او خارج شد ، من از پشت سرش گریختم ، و آن شب را تا به صبح نخوابیدم ، چون روز مقداری بالا آمد به دیدار پدرم آمدم و به او گفتم: آیا می دانی دیشب چه کردی؟ گفت: چه کردم؟ گفتم: فرزند علی بن موسی الرضا را کشتی . ناگاه چشمان مامون الرشید برقی زد و از وحشت زیاد از حال رفت و بیهوش گردید ، و پس از مدّتی که به حال آمد به من گفت: وای بر تو ، چه می گویی؟ گفتم: بلی به خدا قسم ای پدر ، تو دیشب بر او وارد شدی و پیوسته او را با شمشیر زدی تا او را کشتی ، دوباره از شنیدن این خبر دچار اضطراب و نگرانی شد و گفت: یاسرِ خادم را حاضر کنید ، وقتی یاسرِ خادم آمد به او نگاهی کرد و گفت : وای بر تو این حرف ها چیست که دختر من می گوید؟ یاسر گفت : راست می گوید ، قصه همان است که او می گوید ، مأمون به سینه و صورت خود زد و گفت : (انّا للَّه و انّا إلیه راجعون) ، به خدا قسم هلاک و نابود شدیم ، و کارِ ما به رسوایی کشید و تا قیامت ما را سرزنش خواهند کرد ، بعد به یاسرِ خادم گفت: برو راجع به این قضیّه تحقیق کن و فوراً خبر آن را برایم بیاور . یاسرِ خادم از نزد مأمون خارج شد و پس از مدّتی کوتاه برگشت و گفت: برایت بشارت آورده ام ، مامون از او پرسید چه خبری آورده ای؟ او گفت: نزد آن حضرت رفتم ، دیدم نشسته و پیراهنی پوشیده و دندان های خود را مسواک می کرد ، بر او سلام کردم و گفتم: ای فرزند رسول خدا(ص) دوست دارم این پیراهن خود را به من ببخشی تا در آن نماز بخوانم و به آن تبرّک بجویم ، و من مقصودم این بود که بدن نازنین او را مشاهده کنم که آیا اثری از شمشیرها بر آن مانده است یا نه؟ به خدا قسم بر بدنش اثری از زخم شمشیر نبود و سفید بود مثل عاجی که مقداری زردی به آن رسیده باشد . مأمون با شنیدن این خبر گریه ای طولانی کرد و گفت : با دیدن این کرامت و شنیدن این معجزه ، عذری دیگر برای ما باقی نماند ، و همانا این برای اوّلین و آخرین عبرت است .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد1 - بخش امام محمد بن علی التقی الجواد(ع) - صفحه 647)
مامون الرشید،حمله مامون،حمله مامون الرشید،کشتن امام جواد،قتل امام جواد،قاتل امام جواد،ماجرای حمله مامون،ماجرای حمله مامون الرشید،ماجرای حمله مامون الرشید برای کشتن امام جواد،ماجرای قتل امام جواد،ماجرای کشتن امام جواد،دشمن امام جواد،دشمنان امام جواد(ع)