معجزات امام سجاد(ع) ، و زنده شدن یک مُرده

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

معجزات امام سجاد(ع) ، و زنده شدن یک مُرده



مرد مؤمنی از بزرگان شهر بلخ در بیشتر سال ها به حج می رفت ، و بعد از انجام دادن مناسک حج و زیارت رسول الله(ص) ، خدمت امام سجاد(ع) می رسید سوغات و هدایائی برای امام سجاد(ع) می آورد ، سوالات دینی خود را از امام سجاد(ع) می پرسید و سپس به شهر خود مراجعت می کرد . در یکی از این برگشت ها همسرش به او گفت : می بینم هر زمان به دیدار امام خود می روی سوغات و هدایای زیادی با خودت می بری ، ولی آن حضرت چیزی به تو پاداش نمی دهد . مرد بلخی گفت : او پادشاه دنیا و آخرت است ، و آنچه مردم دارند به برکت او است و مالکش در حقیقت او می باشد ، زیرا آن حضرت خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین و حجت پروردگار بر بندگان است ، و او فرزند رسول خدا(ص) و پیشوای ما است . و چون گفتار او را شنید از سرزنش او ساکت ماند . سپس آن شخص برای سال آینده برای حج آماده شد و قصد منزل شریف امام سجاد(ع) نمود ، وقتی به آنجا رسید اجازه ورود خواست ، امام سجاد(ع) به او اجازه مرحمت فرمودند . مرد بلخی وارد خانه شد و بر امام سجاد(ع) سلام کرد و دست مبارکش را بوسید و پس از خوش آمد گوئی امام(ع) او را به خوردن غذا با خودش دعوت فرمودند ، و بعد از آنکه غذا خوردند امام سجاد(ع) طشت و آفتابه آب طلب کرد . مرد بلخی برخاست و آفتابه آب را به دست گرفت تا روی دستهای امام سجاد(ع) بریزد ، حضرت فرمودندند : تو میهمان ما هستی ، چرا می خواهی خود را به زحمت اندازی و آب روی دست های من بریزی ؟ عرض کرد : دوست دارم خدمت کنم . امام سجاد(ع) فرمودندند : لمّا أحببت ذلک فواللَّه لأرینّک ما تحبّ وترضی وتقرّ به عیناک . حال که چنین است به خدا قسم به تو نشان می دهم آنچه را که خشنودت کند و چشمانت را روشن گرداند . آنگاه آب را روی دستهای مبارک امام سجاد(ع) ریخت تا یک سوّم طشت را آب گرفت ، امام سجاد(ع) به آن مرد فرمودندند : چه چیزی در میان طشت است ؟ عرض کرد : آب است . حضرت فرمودند : یاقوت سرخ است ، دوباره نگاه کن . وقتی نگاه کرد دید آب ها به قدرت پروردگار یاقوت سرخ شده است . سپس امام سجاد(ع) فرمودند : آب بریز . مرد بلخی آب ریخت تا دو سوّم طشت پر از آب شد ، امام سجاد(ع) به او فرمودند : در میان طشت چیست ؟ عرض کرد : آب است . فرمودند : نگاه کن ، زمرّد سبز است . وقتی نگاه کرد دید زمرّد سبز است . سپس امام سجاد(ع) به او فرمودند : باز هم آب بریز . مرد بلخی آب را روی دست های مبارک آن حضرت ریخت تا آنکه طشت پر شد . امام سجاد(ع) به او فرمودند : در میان طشت چیست ؟ عرض کرد : آب است . فرمودند : بلکه درّ سفید است . وقتی آن مرد نگاه کرد دید درّ سفید است و طشت از سه نوع جواهر یعنی درّ و یاقوت و زمرّد پر گشته است ، خیلی تعجّب کرد و خود را روی قدم های آن حضرت انداخت و آنها را بوسید . بعد امام سجاد(ع) فرمودند : یا شیخ ؛ لم یکن عندنا شی ء یکافیک علی هدایاک إلینا، فخذ هذه الجواهر عوضاً عن هدیّتک، واعتذر لنا عند زوجتک لأنّها عتبت علینا . ای پیرمرد ، نزد ما چیزی نمی باشد که هدایای تو را جبران کند ، همین جواهرات را در مقابل آن هدایا از ما بپذیر و نزد همسرت از طرف ما عذرخواهی کن ، که او ظاهرا ما را سرزنش کرده و رفتار ما را نپسندیده است . مرد سر را از خجالت به زیر انداخت و عرض کرد : ای سرور من ، چه کسی گفتار همسرم را به شما خبر داده است ؟ شکی ندارم که شما از خانواده رسالت هستید . سپس مرد بلخی با امام سجاد(ع) وداع کرد و جواهرات را به همراه خود برای همسرش برد ، وقتی که به شهر و دیار خود رسید و به خانه اش وارد شد ، جریان سفر را برای همسرش تعریف کرد ، زن سجده شکر به جای آورد و شوهرش را به خدای بزرگ قسم داد که او را در سفر آینده با خود خدمت امام سجاد(ع) ببرد . وقتی موسم کوچ کردن برای حج فرا رسید ، و مرد بلخی ساز و برگ سفر را فراهم کرد ، طبق وعده ای که به همسرش داده بود او را به همراه خود برد ، زن در بین راه بیمار شد و نزدیک مدینه که رسید از دنیا رفت ، شوهرش گریه کنان خدمت امام سجاد(ع) رسید و آن حضرت را از وفات زن باخبر کرد . امام سجاد(ع) فوراً برخاست و دو رکعت نماز خواند و بعد از نماز دعا کرد و با خدا به راز و نیاز پرداخت ، سپس رو به من کرد و فرمودند : نزد همسرت برگرد ، خداوند او را به قدرت و حکمتش زنده گردانید ، و او است که استخوان های خاکستر شده را دوباره روح می دهد و زنده می گرداند . مرد بلخی بی درنگ برخاست و با عجله رفت ، همین که به منزلگاهش رسید ، همسرش را دید که صحیح و سالم نشسته است به او گفت : چگونه به این جهان برگشتی و خداوند تو را زنده کرد ؟ گفت : به خدا قسم ، فرشته مأمور مرگ به سراغ من آمد و روح مرا از بدن خارج کرد و در اختیار گرفت ، خواست که آن را بالا ببرد ، ناگهان شخصی با این اوصاف ظاهر گشت و شروع کرد به برشمردن خصوصیّات آن حضرت و شوهرش می گفت : بلی این اوصاف و ویژگی های مولا و سرورم امام سجاد(ع) است . زن ادامه داد : همین که عزرائیل او را دید خود را روی قدم هایش انداخت و آنها را بوسه زد و عرض کرد : السلام علیک یا حجه اللَّه فی أرضه ، السلام علیک یا زین العابدین(ع) . درود بر شما ای حجت خداوند بر روی زمین ، سلام بر شما ای زینت عبادت کنندگان . آن حضرت سلامش را پاسخ داد و فرمودند : یا ملک الموت ؛ أعد روح هذه المرأه إلی جسدها فإنّها کانت قاصده إلینا وإنّی قد سألت ربّی أن یبقیها ثلاثین سنه اُخری ویحییها حیاه طیّبه لقدومها إلینا زائره لنا . ای فرشته مرگ ، روح این زن را به بدنش برگردان ، زیرا او قصد زیارت ما را نموده است و من از پروردگارم درخواست نمودم که او را سی سال دیگر باقی بدارد و زندگی پاکی همراه با صفا و معنویّت به خاطر آمدنش به زیارت ما مرحمت فرماید .آن فرشته عرض کرد : ای ولیّ پروردگار ، فرمانت را بر دیدگان می پذیرم و اطاعت می کنم ، سپس روح مرا به بدنم برگردانید ، و آنگاه دیدم فرشته مرگ دست امام سجاد(ع) را بوسید و از نزد من خارج شد . مرد بلخی دست همسرش را گرفت و هر دو به راه افتادند تا خدمت امام سجاد(ع) رسیدند ، آن حضرت در میان اصحاب نشسته بودند ، همین که چشم زن به جمال آن حضرت افتاد ، خود را به روی قدم های مبارکش انداخت و گفت : هذا واللَّه سیّدی ومولای ، هذا هو الّذی أحیانی اللَّه ببرکه دعائه . به خدا قسم ، این آقا و مولای من است ، این همان آقائی است که خداوند به برکت دعای او مرا زنده گردانید . بعد از آن باقیمانده عمر خود را تا هنگام مرگ در جوار رحمت امام سجاد(ع) به سر بردند ، و او را رها نکردند ، تا از دنیا رفتند .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد1 - بخش امام زین العابدین علی بن الحسین السجاد(ع) - صفحه 496)
معجزات امام سجاد،معجزه امام سجاد،زنده شدن یک مُرده،معجزات امام سجاد چیست،معجزات امام سجاد چیست؟،مرده زنده کردن،معجزه زنده شدن یک مُرده،معجزه مرده زنده کردن،امام سجاد و معجزه،از معجزات امام سجاد،امام سجاد مرده زنده میکرد،مرده زنده کردن امام سجاد،معجزات امام زین العابدین(ع)