آخرش هم نشد پشت سر علامه طباطبايی نماز بخونيم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
علامه طباطبایی
طباطبایی،علامه طباطبایی،نماز،نماز جماعت،نماز خوندن،نماز علامه،نماز علامه طباطبایی،نماز طباطبایی،نماز علما،نماز خواندن،نماز خواندن علامه،علامه طباطبایی و نماز،نماز و علامه طباطبایی(ره)

آخرش هم نشد پشت سر علامه طباطبایی نماز بخونيم

حکایت نمازی که پشت سر علامه طباطبایی خوانده نشد

علامه طهرانی می‌گوید: به استاد خویش آیت‌الله طباطبایی(ره) عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا کرده‏ام که یک نماز با شما بخوانم تا به حال نشده است؛ قبول بفرمایید! با تبسم ملیحى فرمود: یک سال هم روى آن چهل سال!

روز بیست‌و نهم آبان ماه در تقویم به عنوان روز بزرگداشت علامه محمد حسین طباطبایی(ره) نامگذاری شده است. این استاد فرزانه از جمله اساتیدی است که شهرتش بیشتر در فلسفه اسلامی و تفسیر قرآن کریم است.
علامه آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی که از اولین شاگردان سلوکی علامه طباطبایی است در کتاب «مهر تابان» اخلاقیات علامه طباطبایی را ناشى از تراوش وصول به حقایق ملکوتى می‌داند و بیان می‌کند:
آرى، فرق روشن علامه طباطبایى با سایر افراد این بود که اخلاقیات ایشان ناشى از تراوش باطن، بصیرت ضمیر، نشستن حقیقت سیر و سلوک در کُمون دل و ذهن، متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار و وصول به حقایق عوالم ملکوتى بود؛ و در واقع تنازل مقام معنوى ایشان در عالم صورت و عالم طبع و بدن بوده است؛ و معاشرت و رفت و آمد و تنظیم سایر امور خود را بر آن اصل نموده‏اند.
آیت‌الله طهرانی، آداب، اخلاق و تواضع علامه طباطبایى‏ را چنین توصیف می‌کند: این مرد، جهانى از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روى زمین مى‏نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیه مى‏آمد و چون نماز بر پا مى‏شد مانند سایر طلاب نماز را با جماعت و به امامت مرحوم آیت‌الله حاج سید محمد تقى خوانسارى مى‏خواند.
آن قدر متواضع و مؤدب و در حفظ آداب سعى بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادبِ شما و ملاحظات شما ما را بى ادب مى‏کند! شما را به خدا فکرى به حال ما کنید!
از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشد که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین، مؤدب، قدرى جلوتر از دیوار مى‏نشست. من شاگرد علامه طباطبایی بودم و بسیار به منزل ایشان مى‏رفتم، و به مراعات ادب مى‏خواستم پایین‏تر از ایشان بنشینم؛ ابداً ممکن نبود. ایشان بر مى‏خاست، و مى‏فرمود: بنابراین ما باید در درگاه یا خارج از اطاق بنشینیم!
چندین سال قبل در مشهد مقدس که به دیدنشان به منزل ایشان رفتم. دیدم در اطاق روى تشکى نشسته است(به علت کسالت قلب طبیب دستور داده بود روى زمین سخت ننشیند). ایشان از روى تُشک برخاستند و مرا به نشستن روى آن تعارف کردند، من از نشستن خوددارى کردم. من و ایشان مدتى هر دو ایستاده بودیم، تا بالاخره فرمود: بنشینید، من باید جمله‏اى را عرض کنم! من ادب نموده، اطاعت کرده و نشستم و ایشان نیز روى زمین نشستند، و بعد فرمود: جمله‏اى را که مى‏خواستم عرض کنم، این است که: «آنجا نرم‏تر است.»!
علامه حسینی طهرانی در ادامه آورده است: از همان زمان طلبگى‌ام در قم، زیاد به منزل استادم آیت‌الله طباطبایی مى‏رفتم، هیچ گاه نشد که  با ایشان به جماعت نماز بخوانیم. این غصه در دلم مانده بود که من نماز جماعت ایشان را درک نکرده‏ام؛ از آن زمان تا به حال، مطلب از این قرار بوده است. تا در ماه شعبان امسال(1401 هجری قمری) که به مشهد مشرف شد و در منزل ما وارد شد، من اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادم تا با مطالعه هر کتابى که‏ بخواهد روبرو باشد.
موقع نماز مغرب شد، من سجاده‌ای را براى ایشان و پرستاری که مراقبت از استاد را برعهده داشت پهن کرده و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند، و سپس من داخل اطاق شوم و به جماعتِ اقامه شده اقتدا کنم؛ چون مى‏دانستم که اگر در اطاق باشم ایشان حاضر براى امامت نخواهد شد.
قریب یک رُبع ساعت از مغرب گذشت. صدایى آمد، و آن رفیق همراه مرا صدا زد، چون آمدم گفت: ایشان همین طور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانند.
عرض کردم: من اقتدا مى‏کنم! گفتند: ما مُقتدا هستیم!
عرض کردم: استدعا می‌کنم بفرمایید نماز خودتان را بخوانید! فرمود: ما این استدعا را داریم.
عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا کرده‏ام که یک نماز با شما بخوانم تا به حال نشده است؛ قبول بفرمایید! با تبسم ملیحى فرمودند: یک سال هم روى آن چهل سال.
و حقّاً من در خود، توان آن نمى‏دیدم که بر ایشان مقدم شده و نماز بخوانم، و ایشان به من اقتدا کند؛ و حالِ شرم و خجالت شدیدى به من دست داده بود.
بالاخره دیدم ایشان بر جاى خود محکم نشسته و به هیچ وجه من الوجوه تنازل نمى‌کند؛ من هم بعد از احضار ایشان صحیح ندانستم که خلاف کنم به اطاق دیگر بروم و فُرادى نماز بخوانم.
عرض کردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمایید اطاعت مى‏کنم!
فرمودند: امر که چه عرض کنم! اما استدعاى ما این است!
من برخاستم و نماز مغرب را به جاى آوردم و ایشان اقتدا کردند. و بعد از چهل سال علاوه بر آنکه نتوانستم یک نماز به ایشان اقتدا کنم امشب نیز در چنین دامى افتادم.
خدا می داند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتى که در سیماى ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیمِ لطیف را شرمنده مى‌کرد و شدت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب مى‏کرد!
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام