کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام

نیاکان پیامبر اسلام(ص)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

نیاکان پیامبر(ص)



نیاکان رسول الله(ص)



نیاکان پیامبر اسلام(ص)



نیاکان رسول خدا(ص)



..........................................................

نیاکان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)



حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از فرزندان پیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) است. نام اجداد آن حضرت تا حضرت ابراهیم درکتاب های سیره و تاریخ آمده است. پدر و نیاکان نزدیک ایشان عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصی، کلاب، مره، کعب، لوی، غالب، فهر مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان.



ابن عباس نقل می کند که رسول خد(صلی الله علیه و آله) فرمود:«هرگاه در شمارش نیاکان من به عدنان رسیدید، توقف کنید و بالاتر نروید.» تمامی نیاکان آن حضرت به شهادت کتاب های سیره و تاریخ از اشخاص بزرگوار و سرشناس قریش و مورد احترام جامعه عرب بودند.





قریش ، قبیله پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)
قریش، در جامعه عرب آن روزگار موقعیت ممتاز و بی مانندی داشت. این قبیله و تیره های وابسته به آن در اداره مکه که مکانی مقدس و مورد احترام همگان بود، چند مسئولیت محوری بر عهده داشتند:



1. پرده داری حرم (الحجابه) 2. آب رسانی به زائران (السقایه) 3. پذیرایی مهمانان (الرفاده) 4. امور نظامی و دفاعی (اللواء)



قریش، شش ماه از سال را در دو کوچ تابستانی و زمستانی و سفرهای تجاری می گذراندند و در موسم حج نیز به بازارهای مکه رونق بسیار می بخشیدند، در نتیجه تمام قبیله های عرب در پی برقراری رابطه با این قبیله بودند.





هاشم ، جد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
همان طور که می دانید پیامبر و اهل بیت او را از خاندان بنی هاشم می خوانند. این انتساب به دلیل نام هاشم، نیای دوم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است. وی با «عبد شمس» برادر دوقلو بودند. پس از وفات عبدمناف (پدر هاشم وجد سوم رسول خدا) میان فرزندان او به ویژه عبدشمس و هاشم و فرزندان آنها در اداره امور کعبه رقابت پیش آمد و در نهایت به وقوع حوادث بزرگ تاریخی انجامید.



هاشم، فردی بخشنده و جوانمرد بود و نمی گذاشت مردم مکه در سال های خشک سالی و قحطی متحمل رنج و سختی شوند و حتی در نتیجه تدبیر هاشم، پیمان های تجارتی با امرای ایران، یمن و حبشه بسته شد.



نقل شده که هرگاه ماه ذی الحجه فرا می رسید، هاشم سحرگاه به سوی کعبه می رفت، به دیوار آن تکیه می داد و خطبه می خواند و مردم را به نیکی به یک دیگر و حمایت از ضعیفان و رسیدگی به مستمندان دعوت می کرد. اگرچه مدیریت، خیرخواهی و بزرگواری هاشم، مردم مکه را به سپاسگزاری و قدردانی از او وا می داشت اما عده ای نیز به عظمت و مقام والای او رشک و حسد می ورزیدند.



گفته شده امیه، سرسلسله خاندان بنی امیه فرزند عبدشمس و برادرزاده هاشم از جمله اینان بود. آثار این حسد، صد و سی سال پس از اسلام نیز ادامه یافت و جنایاتی به بار آورد که در تاریخ بی سابقه بود.





عبدالمطلب ، بزرگ قریش
هاشم در لحظات آخر عمرش سرپرستی فرزند خود «شیبه» را ـ که بعدها به عبدالمطلب شهرت یافت ـ به برادرش «مطلب» سپرد. شیبه بر اثر تعلیم و تربیت مطلب و شرافت ذاتی خود به مراتب والایی از علم و اخلاق رسید به گونه ای که در شجاعت، پاکی، اخلاق و ایثار زبان زد خاص و عام گشت و طولی نکشید که به عنوان بزرگ مکه انتخاب شد. به گفته تاریخ نویسان، وی با آن که در محیطی تاریک و فاسد زندگی می کرد، موحد و معتقد به معاد بود و هرگز به رذایل اخلاقی رایج در عصر جاهلیت آلوده نشد.





عبدالله پدر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
عبدالله 81سال قبل از هجرت که مقارن با بیست وچهارمین سال حکومت انوشیروان ساسانی بود، چشم به جهان گشود. عبدالمطلب در میان فرزندان خود به عبدالله بیش از دیگران علاقه نشان می داد. این محبت به سبب برخی بشارت ها و نشانه هایی بود که کم وبیش از کاهنان و دانشمندان ادیان آن زمان شنیده بود. آنها به وی گفته بودند که از صُلب عبدالله پسری به دنیا خواهد آمد که از طرف خداوند به نبوت مبعوث می شود و شریعت او به دورترین نقاط جهان خواهد رسید.



برای عبدالله سه کنیه: ابوقُشم، ابومحمد و ابواحمد ذکر شده و لقب او نیز ذبیح است.





نوری از پیامبر(ص)
درمیان فرزندان عبدالمطلب و جوانان قریش، عبدالله چهره ای بسیار نورانی و درخشان داشت. جمال و کمال او به اندازه ای بود که دختران طایفه های گوناگون آرزوی همسری او را داشتند. دانشمندان روحانی یهود در کتاب های آسمانی خود ویژگی های عبدالله، پدر پیامبر اسلام را خوانده بودند و از راه های مختلف دریافته بودند که عبدالله به دنیا آمده است و در مکه زندگی می کند. پس عده ای از آنها به طور محرمانه به مکه می آمدند و وقتی در مکه سراغ عبدالله را می گرفتند، مردم مکه می گفتند: عبدالله نوری درخشنده از خاندان قریش است. ولی دانشمندان یهود می گفتند: این نور از عبدالله نیست، بلکه از آنِ فرزندی است که از [صلب] او به وجود می اید و پیامبر خدا خواهد بود.





مادر گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
آمنه دختر وهب بن عبدمناف ـ از بزرگان قبیله بنی زهره ـ بود. او در یکی از خاندان های بزرگ قریش دیده به جهان گشود و به برکت خانواده پاک و اصیلی که داشت با نیکوترین فضیلت های اخلاقی پرورش یافت. وی دختری بود که از چشم ها پنهان و از ابتذال، پاک و دور بود؛ به گونه ای که تاریخ نویسان از شکل و سیمای او حتی در دوران کودکی اش سخنی ننوشته اند، ولی به این نکته اشاره دارند که وقتی او را برای عبدالله بن عبدالمطلب خواستگاری کردند، آن روز از بهترین دختران قریش بود.



رسول خد(صلی الله علیه و آله) در بیانی که نشان از طهارت، فضیلت و ارجمندی مادر بزرگوارشان دارد می فرمایند:«خداوند همواره مرا به صفا و پاکی از صلب های پاک به رحم های پاک منتقل می ساخت و هیچ نسبی به دو شاخه تقسیم نمی شد، مگر این که من در بهترین آنها بودم، تا هنگامی که در عالم شما وارد کرد و مرا از زشتی های دوران جاهلیت در امان نگه داشت.»



براساس روایت دیگری از رسول خد(صلی الله علیه و آله) وی یکی از بانوان برجسته عالم و از زنان بهشتی است:«جبرئیل به من خبر داد: یارسول الله خداوند آتش را بر شش نفر حرام کرد: یکی صلب هایی که تو از آنها منتقل شدی و [دیگری] بر رحمی که تو را حمل کرد و آن رحم آمنه است و [نیز] بانویی که تو را شیر داد و او حلیمه بود و فردی که کفالت و سرپرستی تو را پذیرفت که او ابوطالب بود.»





الهام به حضرت آمنه(س)
چندماهی از ازدواج عبدالله و آمنه نمی گذشت که اثر حمل در آمنه ظاهر شد. از خود ایشان نقل است که این حمل با حمل زنان دیگر بسیار فرق می کرد و از عوارضی که برای هر بانویی در این ایام پیش می اید خبری نبود. او می گوید:«از بارداری و سنگینی حمل چیزی که زنان می فهمند، نفهمیدم. هر روز به این کودک علاقه مندتر می شدم و تا روزی که او را به دنیا آوردم هیچ گونه احساس ناراحتی نکردم. حتی در آغاز، نشانه ای از نشانه های بارداری در خود احساس نمی کردم تا اینکه روزی میان خواب و بیداری بودم که کسی نزد من آمد و گفت: ایا متوجه شده ای که باردار هستی؟ در پاسخ او گفتم: نه. آن کس گفت: تو به سرور و پیامبر این امت باردار شده ای. آن روز دوشنبه بود و از همان روز یقین کردم که باردار هستم».





حلیمه سعدیه، دایه پیامبر اسلام(ص)
گفته اند چون خواستند نوزاد آمنه را به دایه ای بسپارند، کودک حاضر به خوردن شیر هیچ دایه ای نشد تا این که حلیمه سعدیه آمد. پس طفل را به او دادند و در کمال تعجب دیدند که نوزاد شروع به خوردن شیر او کرد. با این اتفاق وجد و سرور، خاندان عبدالمطلب را فراگرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: تو از کدام قبیله ای؟ حلیمه گفت: از بنی سعد. عبدالمطلب پرسید: اسمت چیست؟ وی گفت: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت:«آفرین، آفرین دو خوی پسندیده و دوخصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری [که] در آنها خیر دنیا و عزت ابد و آخرت است.»



در حقیقت، برگزیده شدن حلیمه سعدیه برای دایگی پیامبر یک تصادف نبود، بلکه تقدیر و خواست حساب شده الهی بود تا زمینه تربیت و پرورش شایسته رسول خد(صلی الله علیه و آله) از همان دوران نوزادی در دامن بانویی پاک و وارسته فراهم شود.





با برکت بودن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
حلیمه سعدیه می گوید:«از روزی که محمد (صلی الله علیه و آله) را پذیرفتم تا به او شیر دهم، لحظه به لحظه خیر و برکت در زندگی من بیش تر می شد. به گونه ای که فقر و نداری به طور کلی از زندگی ما برطرف گشت.»



تاریخ نویسان نوشته اند: حلیمه درباره با برکت بودن رسول خد(صلی الله علیه و آله) می گوید:«من پس از آن که تربیت نوزاد آمنه را به عهده گرفتم خواستم در همان مجلس در حضور مادرش وی را شیر دهم. پس سینه چپ خود را که شیر داشت در دهان او نهادم، ولی محمد آن را رها ساخت و به سینه راست من تمایل نشان داد، ولی من از روزی که بچه دار شده بودم شیری در سینه راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد آمنه مرا بر آن داشت که سینه راست بی شیر خود را در دهان او بگذارم و در کمال ناباوری، کودک شروع به مکیدن آن کرد و و شیر از سینه جاری شد و این پیش آمد مرا بسیار متعجب کرد».



از همان آغاز بازگشت از مکه، وضع زندگی حلیمه سعدیه و شوهرش حارث دگرگون شد. حلیمه نقل می کند:«وقتی به برکت فرزند آمنه سینه هایم شیردار شد، نخست محمد(صلی الله علیه و آله) و سپس فرزندم عبدالله را شیر دادم و هر دو کودک به خواب رفتند. وقتی شوهرم برخاست و نزد شتر رفت با صحنه عجیبی روبه رو شد. شتر نیز برخلاف انتظار پر شیر شده بود. پس آن را دوشید و خوردیم و همه سیر شدیم و آن شب را با کمال راحتی و آسودگی به سر بدیم. صبح حارث به من گفت: به خدا سوگند، کودک با برکتی نصیب تو شده است. گفتم: من نیز چنین گمان می کنم. وقتی زنان بنی سعد با همراهان خود به قصد بازگشت حرکت کردند ما نیز به راه افتادیم، پس با کمال تعجب مشاهده کردیم که چهارپایی که در زمان آمدن به مکه به زحمت راه می رفت چنان تند راه می رود که هیچ چهارپایی به تندی او راه نمی رفت تا جایی که زنان بنی سعد گفتند: ای دختر ابی ذؤیب، آهسته تر بران. مگر این همان چهارپایی نیست که در [هنگام] آمدن [به مکه] از راه رفتن بازمانده بود؟ گفتم: چرا همان است. زنان با تعجب گفتند: به خدا اتفاق تازه ای بر آن افتاده است و چون به سرزمین بنی سعد و خانه و کاشانه خود رسیدیم، از آن روز به بعد آثار خشک سالی برطرف شد و خیر و برکت همه جا را فراگرفت»

پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
نیاکان پیامبر،نیاکان پیامبر اسلام،نیاکان پیامبر اعظم،نیاکان پیامبر اکرم،نیاکان رسول خدا،نیاکان رسول الله،نیاکان پیغمبر،نیاکان پیغمبر اسلام،نیاکان پیغمبر اکرم(ص)،نیاکان رسول اعظم،نیاکان رسول اکرم،نیاکان نبی الله،نیاکان پیغمبر،نیاکان پیغمبر خدا،نیاکان خاتم الانبیاء،نیاکان ختم الانبیاء(ص)
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام