کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
رویاهای صادقه و راستین خانم ها
رویاهای صادقه و راستین خانم ها

رویاهای صادقه و راستین بانوان

حکایت یک حقیقت
روح انسانها از جواهر عالم امر است. این حقیقت آسمانی عالی ترین گرایشها را در درون خود دارد و گرچه جوهری است مجرد از ماده، ولی در افعال و کردار با آن مقارن می باشد و تأثیر متقابل آن با بدن آشکار می باشد. این جنبه از وجود آدمی اگر تقویت شود، می تواند با مبادی عالی ارتباط برقرار کند و آنچه در خور استعدادش باشد، از صورتهای غیبی دریافت کند. روح آدمی دلیل معدومی را که منقضی شده و آنچه را که باید در آینده اتفاق بیفتد، می تواند درک نماید و قادر است در عالم ملک و ملکوت و بوستان معنویت به گشت و گذار پرداخته و از این عوالم گزارش تهیه کند.

یکی از پدیده هایی که واقعیت مورد اشاره را آشکار می سازد، رؤیاهای راستین و خوابهای صادق است که به وسیله آنها حقایقی روشن می گردد و روزنه هایی برای شخص رؤیابین گشوده می گردد که در وضع عادی و طبیعی وقوع این مسایل امکان پذیر نخواهد بود.

رؤیای صادقه غیر از آنکه خود از حقیقت مسأله یا پیشامدی خبر می دهد، بر موضوع مسلم دیگری نیز دلالت دارد، که در مباحث کلامی برای اثبات بقای روح به این پدیده استناد می جویند و متکلمان در مناظرات عقیدتی به آن تمسک می کنند و در بحثهای اثبات معاد از دلایل محکم به شمار می رود.

در روایتی که از «عبادة بن صامت» نقل شده است، حضرت رسول اکرم(ص) فرموده اند: «مقصود از آن بشارت که در قرآن شریف برای افراد پرهیزکار و مؤمن آمده(1)، رؤیای صادقی است که مؤمن برای خود می بیند یا دیگران برای او». و نیز بر اساس روایات معتبر و احادیث مستند حضرت محمد(ص) فرموده اند: پس از رحلت ایشان امر وحی و نبوت پایان می پذیرد و از آن جز بشارتهای الهی، که رؤیاهای حقیقی می باشد، چیزی باقی نخواهد ماند. ابوعلی سینا رؤیای صادقه را نتیجه ارتباط روح با ملکوت یا ملأ اعلی به هنگام خواب و دریافت الهام از خداوند می داند و خوابهای نگران کننده، آشفته و کاذب را ناشی از تأثیر احساسات، هیجانات و حالات جسمی در روح انسان تلقی می نماید.(2)

غزالی یکی از مهمترین دلایلی را که برای وجود الهام ارایه می دهد، شگفتیهای خوابهای راستین است(3) ابن رشد و ابن خلدون بر این باور بودند که امکان دارد بسیاری از حقایق که حس و حتی عقل به آنها دسترسی نخواهد داشت، از طریق خواب به آدمی بازگشت کند.(4)

در حدیثی از رسول اکرم(ص) نقل شده که آن وجود شریف فرموده اند: «آن کس که به رؤیای صادقه ایمان ندارد، به خدا و رسولش ایمان نخواهد داشت.»(5) و نیز آن حضرت در روایت دیگری چنین گوهرافشانی کرده اند: «راستگوترین افراد در میان شما فردی است که رؤیایش صادقتر و مطابق با حقیقت باشد.»(6)

البته در فرهنگ اسلامی که برگرفته از قرآن و حدیث است، بین رؤیاهای راستین و خوابهای کاذب تفاوت اساسی وجود دارد و این گونه نیست که هر نوع رؤیایی دارای معنا و مفهوم واقعی باشد؛ اگر چه اساس نامعقول و ریشه آشفته ای داشته باشد. آنان که بر این باورند هر خوابی به صورت رمزی حقایقی را برای فرد خواب بین روشن می کند، سخت در اشتباهند، خوابهای مربوط به حدیث نفس، بازده طبایع مزاج بیمار و تخیلات و اندیشه های موهوم بی اساس بوده و فاقد هر گونه حقیقتی هستند. ما اجازه نداریم افراد مؤمن و برادران و خواهران دینی را با نقل خوابهای نگران کننده که اساس درستی هم ندارند، در موجی از وحشت و هاله ای از غم فرو ببریم. در این موضوع باید جنبه اعتدال و منطق رعایت شود.

صندوق آرامش
غور و تفحص در سیره و شرح حال برخی از بانوان برجسته، مادران مشاهیر، همسران نامداران، خواهران اندیشه گران و پرواپیشگان برای ما نمونه هایی از رؤیاهای راستین را ترسیم می نماید که به نظر می رسد اشاره اجمالی به نمونه هایی از این موارد حاوی نکات آموزنده و مؤیدی بر برخی جلوه ها و انعکاسهای معنوی در زندگی انسانها باشد.

در آن هنگامه ای که کاهن مصری به فرعون خبر داد فرزندی در میان بنی اسرائیل دیده به جهان می گشاید که بساط حکومت او را چون طوماری در هم می پیچد، وی برای جلوگیری از این رخداد پسران جامعه خویش را می کشت و زنان را باقی می گذاشت. از آن سوی یوکابد ـ مادر موسی ـ طفل خود را به دنیا آورد. او بیم داشت کودکش توسط مأموران فرعون کشته شود؛ تا آنکه خداوند متعال در رؤیای صادق که نوعی الهام و پیام غیبی بود، وی را راهنمایی کرد چه کند و به چه نحوی از این دلهره رهایی یابد. قرآن در این باره می فرماید: «وَ اَوْحَینا الی امّ موسی اَنْ ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیمّ و لا تخافی و لا تحزنی انّا رادُّوه الیک و جاعلوه من المرسلین.(7) ما به مادر موسی الهام نمودیم که به او شیر بده و وقتی از نگهداری وی بیم داشتی، او را در دریا بیفکنی و ترس و اندوهی به خود راه مده، که ما او را به تو باز خواهیم گرداند و وی را از پیامبران قرار می دهیم.» مادر موسی صندوقی تهیه کرد و آن را در رودخانه نیل افکند. خواهر موسی(ع) از کرانه نیل حرکت صندوق را بر روی رودخانه کنترل و نظارت می کرد. مادر موسی با اجرای این برنامه آرامش خویش را بازیافت. چون صندوق حامل موسی به خانه فرعون برده شد، لطف خداوند موجب شد محبت این کودک در دل آسیه همسر فرعون افکنده شود و از شوهرش بخواهد این پسر، فرزندشان باشد، و بدین گونه موسی در خانه این ستمگر به رشد و شکوفایی رسید و برای انجام مأموریت الهی مهیا گردید.

روزنه ای به سوی روشنایی
حضرت فاطمه زهرا(س) فرموده است: «پس از رحلت پدر بزرگوارم در حالی که بین خواب و بیداری بودم، مشاهده کردم که پدرم بر من وارد شده است. بی اختیار فریاد کشیدم: ای پدر! خبر آسمان از ما قطع شد! در این هنگام فرشتگانی آمدند که دو فرشته در پیش روی آنان بودند و پدرم را به سوی آسمان بردند. من سر بلند کردم، ناگهان قصرهای محکم و استواری دیدم. بعد پدرم فرمود: این مکان تو، شوهرت و دو فرزندت و دوستدارانت می باشد. خرسند باش که چند صباح دیگر بر من وارد خواهی شد. در این موقع از خواب بیدار شدم و رؤیایم را برای امیر مؤمنان(ع) نقل کردم.»(8)

احتمال دارد رؤیاهای تشویش برانگیز برای انسانهای پاک و مطهر روی دهد؛ چنانچه رسول اکرم(ص) خواب دیدند که بنی امیه بر منبرشان بالا می روند و فرود می آیند و از این بابت نگران شدند، تا اینکه جبرئیل با آیاتی آن حضرت را تسلی داد(9) و آیات مربوط به برتری شب قدر بر هزار ماه در این باره فرو فرستاده شد.(10)

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود نوشته است: امام صادق(ع) فرمود: حضرت زهرا(س) در عالم رؤیا مشاهده نمود پدرش قصد دارند به اتفاق ایشان و حسنین(ع) از شهر خارج شوند. پس به خانه آن بانو آمده و با هم از مدینه خارج شدند و به دوراهی رسیدند. پیامبر اکرم(ص) از سمت راست مسیر را ادامه داده، تا به محلی رسیدند که در آن آب و درختان خرما بود. آن حضرت در این مکان گوسفندی خریدند و دستور ذبح آن را دادند، ولی چون از گوشت حیوان مزبور تناول فرمودند، همگی در آن مکان رحلت کردند. حضرت زهرا(س) از این رؤیا نگران گردید و با گریه از خواب بیدار شدند، اما آن رؤیا را نقل نکردند. صبح آن روز، ماجرای آن مسافرت که حضرت صدیقه کبرا(س) در حالت رؤیا دیده بودند، اتفاق افتاد و پیامبر و همراهان به همان مکانی رسیدند که حضرت زهرا(س) در خواب دیده بودند. ایشان با همان کیفیت گوسفندی خریده و پس از ذبح خواستند آن را تناول کنند، که حضرت زهرا(س) به کناری رفته و بنای گریستن نهادند. چون پیامبر سبب گریه صدیقه طاهره را جویا شدند، رؤیای شب گذشته را برای رسول اللّه (ص) بیان نمودند. پیامبر با شنیدن این ماجرا دو رکعت نماز اقامه فرمودند و با خدای خویش به راز و نیاز پرداختند. در این حال فرشته وحی نازل گردید و خطاب به خاتم رسولان عرض کرد: این رؤیا تلاش شیطانی به نام «دها» بوده که می کوشد متقیان و مؤمنان را در خواب نگران کند.(11)

خورشید جهان تاب
خدیجه، دختر خویلد، شبی در عالم رؤیا مشاهده کرد: خورشیدی فروزان بالای شهر مکه چرخید و پایین آمد و به خانه وی فرو شد. وی خواب خود را برای «ورقة بن نوفل» که دانای عرب بود، باز گفت. ورقه اظهار داشت: با شخص بزرگواری ازدواج می کنی که شهرتش جهانگیر خواهد شد.(12)

ابوسعید اشبح از ابوخالد احمر از رزین از سلمی روایت کرده که وی (سلمی) گفت: بر ام سلمه همسر رسول اکرم(ص) وارد شدم. دیدم مشغول گریستن است. پرسیدم: چرا گریه می کنی؟ گفت: رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که بر چهره مبارک و سرش خاک نشسته بود! عرض کردم: یا رسول اللّه (ص)! شما را چه شده است، فرمود: لحظه ای پیش ناظر شهادت حسینم بود.(13)

ام الفضل، همسر عباس بن عبدالمطلب، عموی رسول خدا(ص) که «لبابه» نام داشت، رؤیایی دید که موجب نگرانی وی گشت و برای تعبیر آن به حضور حضرت محمد(ص) شرفیاب گردید و خواب خویش را چنین بیان کرد: در رؤیایی مشاهده نمودم عضوی از اعضای بدن شما در خانه ام واقع شده است. رسول خدا(ص) خوابش را این گونه تعبیر فرمود. دخترم فاطمه، پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را به شیر«قثم» (از فرزندان وی که در ماجرای فتح آسیای مرکزی به شهادت رسید و در سمرقند مدفون گردید) شیرخواهی داد. مدتی نگذشت که حضرت فاطمه زهرا(س) حضرت امام حسین(ع) را به دنیا آورد و لبابه وی را برای شیر دادن نزد خود بُرد.

در کتاب مدینة المعاجز آمده است که هند زن ابوسفیان به خانه رسول اکرم(ص) آمد و در کنار عایشه قرار گرفت و گفت: رؤیای شگفتی دیده ام که مایلم آن را برای حضرت محمد(ص) نقل کنم، و خواب خود را چنین وصف کرد: خورشیدی عالم افروز را دیدم که یک ماه از آن بیرون آمد. نور این ماه بر تمامی جهان تابیدن گرفت. از آن ماه دو ستاره برخاست که شرق تا غرب را روشن نمود. در این میان ابر تیره ای نمودار شد و ماری از آن خارج گردید و دو ستاره را بلعید. مردم به خاطر این ماجرا شیون کردند و محزون شدند.

عایشه این خواب را به پیامبر عرضه داشت. با شنیدن این رؤیا سیمای رسول اکرم(ص) دگرگون گشت و فرمود: خورشید جهان تاب من هستم و دخترم فاطمه زهرا(س) آن ماه است و منظور از آن دو ستاره [امام] حسن و [امام] حسین می باشند. آن ابر سیاه معاویه است و ماری که از آن برون شد، یزید فرزندش خواهد بود.

بشارات و اشارات
بر اساس روایات منقول از اهل بیت به مادرانِ پیامبران و امامان در خوابهای صادق بشارت داده می شود که صاحب فرزندی خواهند شد. شیخ کلینی در کتاب اصول کافی از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود: چون اوصیا در رَحِم مادر قرار می گیرند، تا مدت یک روز به مادرشان رخوتی شبیه بیهوشی دست می دهد و اگر شب باشد، این وضع در تمام اوقات شب ادامه می یابد. سپس در رؤیا هر کدام می بیند که بشارت دهنده ای او را به پسری دانشمند و بردبار نوید می دهد و از این مژده شادمان گشته و از خواب بیدار می شود و در منزلی که اقامت دارد، از سمت راست آوازی می شنود که می گوید: به خیر آبستن شدی و به سوی خوبی رهنمون خواهی گشت و حامل خیر هستی. بشارت باد تو را به پسری بردبار و فاضل! و در بدن خود سبکی احساس می کند و پس از آن دیگر فشاری در پهلوها و شکم خود حس نمی نماید و چون نُه ماه بگذرد، در خانه حسی سخت درک می کند و چون شبی آید که در آن وضع حمل نماید، نوری برایش عیان می گردد که آن را می بیند و دیگری جز پدر آن امام این حالت نورانی را مشاهده نمی کند.(14)

مادر امام مهدی(عج)
بشر بن سلیمان می گوید: از سوی امام علی النقی(ع) موظف گشتم کنیزی را از میان اسیران رومی که با کشتی به بغداد می آوردند، با مشخصاتی از عمر بن زید خریداری کنم. سرانجام او را با همان مبلغی که امام فرموده بود، یعنی 220 اشرفی خریدم. در این میان کنیز با بی قراری نامه آن حضرت را می بوسید و بر دیدگان خود می نهاد. به وی گفتم: آیا نامه ای را می بوسی که نویسنده آن را نمی شناسی، نرجس (آن کنیز) گفت: گوش کن تا ماجرا را بازگویم. سپس به ماجرای عقد ازدواج خود با پسرعمویش در سن سیزده سالگی و انجام نشدن آن اشاره کرد و افزود: در آن شب خواب دیدم که حضرت عیسی و گروهی از حواریین در قصر جدّم اجتماع کرده اند. طولی نکشید که حضرت محمد، حضرت علی(ع) و جانشینان و جمعی از فرزندان وی وارد قصر شدند. حضرت عیسی از آنان استقبال کرد. پیامبر اکرم(ص) در حالی که به امام حسن عسکری(ع) اشاره می کرد، فرمود: ای روح اللّه ! من به خواستگاری دختر وصی شما ـ شمعون ـ برای فرزندم آمده ام. در این حال عیسی رو به شمعون نمود و گفت: با این پیوند مبارک موافقت نما. او هم پذیرفت. سپس رسول خدا(ص) بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه ای ایراد کرد که ضمن آن مرا به عقد فرزندش درآورد. صبح که بیدار شدم، خواب را برای اطرافیان نقل نکردم. از آن لحظه عشق به امام یازدهم تمام وجودم را فرا گرفت و از این رو در بستر بیماری افتادم. پزشکان از مداوایم ناامید شدند. در این حال جدم گفت: اگر آرزویی داری، برآورده می سازم. گفتم، اسیران مسلمان را از زندان آزاد کن، شاید حضرت عیسی(ع) و مادرش ـ مریم ـ من را شفا دهند. او درخواستم را عملی نمود و من هم به ظاهر احساس بهبودی کردم و کمی غذا خوردم. او هم از این واقعه خشنود شد.

چهارده شب بعد از این ماجرا حضرت فاطمه(س) و حضرت مریم و حوریان بهشتی را در خواب دیدم. حضرت مریم به من فرمود: ایشان بانوی بانوان جهان و مادر همسرت می باشد. من دامن مبارک حضرت زهرا(س) را گرفتم و گریستم و از اینکه امام حسن عسکری(ع) به دیدنم نیامده بودند، شکوه کردم. ایشان فرمود: او در حالی که پیرو کیش نصارا هستی، به دیدنت نمی آید. به یگانگی خدا و خاتمیت حضرت محمد(ص) ـ پدرم ـ گواهی ده تا این آرزویت عملی شود. چنین کردم و چون بیدار

شدم شوق زیادی برای ملاقات آن حضرت در خویش احساس نمودم. شب بعد امام یازدهم را در عالم رؤیا دیدم و از وضع گذشته گلایه نمودم، که امام علت نیامدن را عقیده به نصرانیت من فرمود و افزود: اکنون که اسلام آورده ای، هر شب به دیدنت می آیم تا زمانی که فراق به وصال تبدیل شود. از آن شب تا به حال شبی نمی باشد که وجود مبارکش را در خواب نبینم.

بشر بن سلیمان می گوید: از نرجس پرسیدم: چه شد که در جمع اسیران مسلمان در آمدی، پاسخ داد: شبی یازدهمین فروغ امامت را در رؤیایی راستین دیدم. ایشان فرمود: فلان روز جدت قیصر لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد. در آن روز به طور ناشناس و در لباس خدمتکاران به همراه عده ای از کنیزان از فلان راه به آنان ملحق شو. من توصیه آن حضرت را اجرا کردم و تاکنون به کسی نگفته ام که نوه پادشاه روم می باشم.

سپس بشر، نرجس خاتون را نزد امام یازدهم در سامرا آورد و بدین گونه او همسر حضرت امام حسن عسکری(ع) گردید و مهدی موعود ـ قائم آل محمد ـ از وی دیده به جهان گشود.(15)

سیده نفیسه، دختر حسین بن زید و نواده امام حسن مجتبی، زنی وارسته بود که روزها را به روزه داری و شبها را به عبادت و راز و نیاز با خداوند سپری می نمود و از دارایی و اموالی که در اختیار داشت، به محرومان می داد. گویند سی و سه مرتبه به حج مشرف شد. شوهرش اسحاق مؤتمن فرزند امام صادق(ع) می باشد که با وی برای زیارت مرقد حضرت ابراهیم(ع) به فلسطین

مشرف گردید و در مراجعت به مصر آمد و در منزلی سکونت گزید. مردم تقوا و کراماتی از سیده نفیسه دیدند و به او عقیده پیدا کردند و خواستار آن شدند که در دیار مصر بماند. او هم پذیرفت و در همان جا به سرای باقی شتافت. پس از وفات، شوهرش در صدد برآمد تا پیکر این بانوی وارسته را از مصر به مدینه منوّره انتقال دهد و در بقیع دفن نماید. اهل مصر اجتماع نموده و از وی خواستند که از این تصمیم منصرف شود و اجازه دهد مرقد آن مرحومه در مصر باشد. گویا اسحاق مؤتمن راضی نمی شد، تا آنکه شبی در عالم رؤیا حضرت رسول اکرم(ص) را دید که خطاب به وی فرمود: در باره نفیسه با اهل مصر معارضه مکن، زیرا به واسطه او بر اهل این دیار رحمت الهی نازل می شود.(16)

دختر ابوذر غفاری نقل کرده است: شبی در کنار مرقد پدرم آرمیده بودم. در عالم رؤیا او را دیدم که نماز شب می خواند؛ چنان که وقتی زنده بود، این سنت را به پای می داشت. گفتم: پدرجان! پروردگارت با تو چگونه رفتار کرد، گفت: دخترم! به محضر پروردگار وارد شدم در حالی که از من خشنود بود و من از او خشنود بودم و مرا گرامی داشت.(17)

لحظات معنوی
شیخ مفید (336 ـ 413 ه··· .ق) ستاره درخشان آسمان علم و تقوا بود که در حوزه درسی وی شاگردان زیادی مشغول استفاده از محضرش بودند. در یکی از روزها چند لحظه ای از شروع درس نگذشته بود که ناگهان نَفَسهای گرم و جانبخش استاد در سینه اش محبوس گردید و بلافاصله از جای خود برخاست و به تازه واردین سلام کرد. طلاب سر گرداندند و در مقابل دیدگان خود بانوی محترمی را دیدند که همراه با دو کودک در حال گام برداشتن به سوی آن جلسه علمی بود. پس از تعارفات متداول، بانوی مزبور اظهار داشت: ای شیخ! این دو فرزندم ـ سیدمرتضی و سیدرضی ـ را به حضورتان آورده ام. استدعا دارم با توانایی علمی و صفای باطنی که دارید به پرورش و آموزش آنان مبادرت نمایید!

شیخ مفید در حالی که می گریست، با چشمان اشک آلود گفت: رؤیایی که دیشب دیدم، به حقیقت پیوست و افزود: دیشب در عالم خواب دیدم در همین مسجد نشسته و مشغول تدریس هستم؛ ناگهان فاطمه(س) با دو نوردیده خود ـ حضرت امام حسن و حضرت امام حسین(ع) ـ مجلس ما را روشن نمود و فرمود: این دو فرزندم را به نزدت آوردم، تا به آنها فقه بیاموزی، هنوز حلاوت حضورشان را می چشیدم که از خواب بیدار شدم و در دریای فکر فرو رفتم، تا آنکه به مسجد آمدم و این بانو و دو کودک همراهش به محفل درسی ما وارد گردیدند.(18)

مادر شیخ مرتضی انصاری، دختر یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است که از زنان پرهیزگار عصر خود به شمار می رفت. این زنِ مؤمن بسیار متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد. وی قبل از تولد فرزندش ـ شیخ مرتضی ـ شبی در عالم رؤیا حضرت صادق(ع) را مشاهده نمود که آن حضرت قرآنی مذهّب به او اهدا نمود. صبح روز بعد خوابش را به فرزندی باجلالت و فرزانه تعبیر نمودند و همان هم شد و شاید بدین جهت بود که مادر بی وضو به وی شیر نمی داد.(19)

یکی از فاضلان و مفاخر بزرگ شیعه سردار کابلی (1293 ـ 1372 ه··· .ق) است. مریم، مادر این دانشور مبارز مانند خانواده خود پیرو مذهب حنفی بود، ولی محبت حضرت علی و آل او از گذشته در جانش ریشه دوانیده بود. شبی در عالم رؤیا حضرت علی(ع) را دید و در خواب به لطف آن امام مظلوم به مذهب تشیع روی آورد. فردای آن شب حکایت خواب و ملاقات با امیر مؤمنان(ع) را با همسر خویش ـ نورمحمدخان ـ باز گفت. نورمحمد به شکرانه این نعمت، جشن بزرگی برپا نمود. همان روز گوسفندی را قربانی کرد و جمعی از شیعیان و دوستان اهل بیت را ولیمه داد.(20)

مرحوم مدرس تبریزی، مؤلف کتاب ریحانة الادب، فرزندی داشت که دست راستش ناراحتی داشت و لازم بود برای درمان بیماری به آلمان برود. وی می گوید: وقتی سوار کشتی شدم، در عالم رؤیا مشاهده کردم مادرم از دنیا رفته است. تقویم را باز نمودم و ماجرای خواب را با ذکر روز و ساعت نوشتم و چون به ایران آمدم، جمعی از بستگان به استقبالم آمدند در حالی که لباس مشکی بر تن داشتند. سرانجام تدریجا گفتند مادرت فوت شده است. به یاد آن رؤیا افتادم و چون تقویم را گشودم، دیدم همان زمان که آن رؤیا را دیده ام، بر حسب اظهارات اقارب مادرم به دار باقی شتافته است.(21)

مادر شهید مرتضی مطهری که زنی باسواد، خوش سخن و مؤمن بود، می گوید: زمانی که مرتضی را هفت ماهه حامله بودم، شبی در خواب دیدم که در مسجد فریمان در حالی که تمام زنهای محل نشسته بودند، بانوی مقدس و محترمی با مقنعه وارد شد و دو خانم دیگر دنبال ایشان بودند؛ در حالی که گلاب می پاشیدند. وقتی به من رسیدند، سه مرتبه روی سرم گلاب ریختند. نگران شدم که نکند در امور شرعی قصوری داشته ام؛ از این جهت دلیل آن را پرسیدم. آن بانوی باکرامت گفت: به خاطر جنینی که در رحم شما است.(22)

مادر شهید مظلوم آیت اللّه بهشتی در خاطره ای گفته است: پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از ما خواستگاری می کنند و از من اولادی به وجود می آید که برای جامعه مفید خواهد بود. در خواب گفته بودند عمرت آنقدر کفاف نمی کند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند: از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر دهیم. در هر حال من ازدواج کردم و خدا به ما سه دختر عنایت کرد و فرزند چهارم دکتر بهشتی بود که پدرم در انتظار ولادتش لحظه شماری می کرد. یک سال داشت که پدرم از دنیا رفت. پس از فوتش شبی او را در عالم رؤیا دیدم که می گفت: وقتی می خواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روحم از بدنم خارج شود. آنان روح را دریافت کرده و به نزد رسول اکرم(ص) بردند. و من [مادر شهید بهشتی [گفتم: ما چکار کنیم که شفاعتمان نزد آنان صورت پذیرد، وی جواب داد: آقا سیدمحمد را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است.(23)

شهید آیت اللّه سیدمحمدرضا سعیدی در یکی از کتابهای خود نوشته است: شبی خواب دیدم حضرت امام خمینی از نجف آمده و همه علما در منزل ایشان اجتماع نموده اند و من هم برایشان چای می ریزم. در این بین شخصی آمد و گفت: سیدمحمدرضا! مادرت با شما کار دارد. تا آمدم استکانها را جمع کنم، امام با اشاره فرمودند: سینی را بگذار و ببین مادرت چه می گوید. در بین راه از آقا پرسیدم: این زن اسم خود را نگفت، او پاسخ داد: چرا، اظهار داشته اند: فاطمه زهرا[س [هستم. می خواهم ایشان را ببینم و بگویید با وی کار دارم و ... .(24)

مشاهده واقعیت
زمانی همسر شهید آیت اللّه سعیدی در خواب دیده بود که شوهرش در حالی که مشغول خوردن صبحانه بود، دختر کوچکش را بر روی زانویش نشانده و نوازش می کند. در همین حال محمدرضا پهلوی خائن در اتاق بیرونی نشسته و به حاج آقا دشنام می دهد. مدتی بعد تعبیر این خواب به وقوع پیوست و شخصی از مأموران رژیم پهلوی ضمن بازرسی از خانه و بدگویی، حاج آقا را دستگیر می کند. و این آخرین بار بود که آن شهید را دستگیر کردند که منجر به شهادت ایشان گردید.(25)

یکی از فرزندان آیت اللّه سیدمحمدهادی میلانی به نقل از آیت اللّه اراکی می گوید: جمعه شبی در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) بیتوته کرده بودم و پس از اقامه نماز صبح به آن حضرت التماس نمودم که یکی از مقربین خودش را به من معرفی نماید. به منزل آمدم، در بستر خواب قرار گرفتم. در عالم رؤیا هاتفی خطاب به من گفت: برخیز که یکی از اولیای الهی تا چند لحظه دیگر منزل شما را روشن می کند. بیدار که شدم مشاهده کردم همسرم سماور را روشن نموده است. گفتم: حالا که خیلی زود است و وقت چایی نمی باشد، گفت: در رؤیایی به من گفته شده بلند شو و اسباب چایی را مهیا کن که یکی از بندگان محبوب خداوند به خانه شما خواهد آمد. در این حال صدای در خانه آمد و چون در را گشودم، دیدم آیت اللّه میلانی است.(26)

شیخ فضل اللّه نوری که خواستار مشروطه مشروعه بود، توسط مخالفان به شهادت رسید. چون بستگانش پیکر وی را تحویل گرفتند، پس از مراسم غسل و کفن آن را در گوشه اتاقی نهاده و رویش را گچ کشیدند و صورت قبری در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی درست کردند، تا به جنازه آسیبی وارد نشود. پس از هیجده ماه تصمیم می گیرند جسد را به قم ببرند؛ اما موقعیت مناسبی برای این کار فراهم نشده بود. میراز عبداللّه سبوحیِ واعظ می گوید: یک رت مشروعه، سیدمجید حسن زاده

عنایت ها و کرامت ها
شیخ فقیه و عالم بصیر علی بن عبدالعال کرکی ـ دانشمند عصر صفوی ـ در خواب دید که حضرت علی(ع) به وی فرمود: دخترت را به عقد ازدواج میرشمس الدین درآور که از وی فرزندی به دنیا می آید که وارث دانش انبیا و اولیا خواهد بود. شیخ چنین کرد، اما بعد از مدتی دخترش بدون آنکه از میرشمس الدین یاد شده صاحب اولادی شود، دیده از جهان فرو بست. علی بن عبدالعال متحیر شد.

* عناصر علی بن عبدالعال کرکی ـ دانشمند عصر صفوی ـ در خواب دید که حضرت علی(ع) به وی فرمود: دخترت را به عقد ازدواج میرشمس الدین درآور که از وی فرزندی به دنیا می آید که وارث دانش انبیا و اولیا خواهد بود. شیخ چنین کرد، اما بعد از مدتی دخترش بدون آنکه از میرشمس الدین یاد شده صاحب اولادی شود، دیده از جهان فرو بست. علی بن عبدالعال متحیر شد. ب··· ترسیم می نماید.

به سر می برد. من از این جریان نگران شدم. نامه ای برای همسرم نوشتم و از وضع چشم خواهرزاده ام سؤال کردم. مدتی گذشت که جواب نامه به دستم رسید که در آن نوشته بودند: چشم او مبتلا به خونریزی شده و قادر به دیدن نیست و هم اکنون مشغول معالجه است.

داماد حاج ملاهادی سبزواری (1212 ـ 1289ه··· .ق) دختری داشت که فلج شده بود و اطبا از درمانش قطع امید کرده بودند. این دختر معلول شبی در عالم رؤیا حاج ملاهادی را می بیند که خطاب به وی می گوید: دخترم! از جا برخیز و راه برو. ناگهان از خواب بیدار شده و خواب را به خواهرش می گوید. خواهرش در جواب می گوید: اگر چه این حکایت رؤیایی بیش نمی باشد، ولی از جای خود برخیز، شاید بتوانی راه بروی. در این حال دختر مفلوج از جای برخاست و با شادمانی تمام مشاهده کرد قادر است راه برود و بیماری او التیام یافته است. روز بعد همان دختر شفایافته به همراه والدین و عده ای از سکنه سبزوار برای سپاسگزاری و خواندن فاتحه به آرامگاه حاج ملاهادی سبزواری رفتند و مرقد این عالم را زیارت نمودند.(27)

خانم دکتر زهرا مصطفوی ـ فرزند امام خمینی ـ می گوید: «به یاد دارم چهار روز پس از رحلت امام امت طی رؤیایی مشاهده کردم ایشان از اتاق خود بیرون آمدند در حالی که همان پارچه سفید چهارخانه بر روی شانه شان قرار داشت و گویی حالت نماز داشتند. جلو رفتم و با علم به اینکه رحلت فرموده اند، پرسیدم: آقا! وضع من در آن دنیا چگونه است؛ قبل از آنکه بپرسم اوضاع شما در آنجا به چه شکلی است. ایشان خودشان را در آغوش من انداختند. باز سؤال خود را تکرار کردم و در گرفتن جواب اصرار داشتم. حالت شگفتی در سیمای مبارک ایشان دیده نمی شد، اما با فشردن پلکهایشان پاسخ مثبت دادند و من از شدت خوشحالی و نوید امام از خواب پریدم.»(28)

خواهر حضرت آیت اللّه گلپایگانی (1316 ـ 1414ه··· .ق) در عالم رؤیا می بیند که حضرت امام جواد(ع) و امام هادی(ع) با یکدیگر به منزلشان تشریف فرما شدند، اما پس از چندی امام دهم خانه را ترک نمودند. پدر ایشان مرحوم آقا سیدمحمدباقر موسوی گلپایگانی این خواب را چنین تعبیر می کند: خداوند دو پسر به وی عطا می کند که اولی می ماند و مشهور خواهد شد و دومی زنده نمی ماند. و همین گونه هم شد. پسر اول همان آیت اللّه گلپایگانی می باشد.(29)

آیت اللّه مرعشی نجفی اظهار داشته است: در ایامی به دلیل مشکلات مادی قادر نبودم برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) رفتم و این وضع را با حال شکوه مطرح کردم و با دلی شکسته به خانه بازگشتم. در این حال خواب مرا گرفت. در عالم رؤیا شنیدم کسی در می زند. رفتم در را گشودم. شخصی گفت: حضرت معصومه تو را می طلبد. با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شریف آن بانو رسیدم، کنیزهایی را دیدم که مشغول تمیز نمودن ایوان طلا بودند. سبب را پرسیدم. گفتند: هم اکنون ایشان می آیند. پس از اندکی حضرت فاطمه معصومه(س) آمد؛ در حالی که بسیار نحیف و رنگ پریده و در شمایل چون مادرم فاطمه زهرا(س) بود؛ زیرا جده ام (حضرت زهرا(س)) را سه بار قبل از آن در خواب دیده بودم و می شناختم. نزد عمه ام (حضرت معصومه) رفتم و دستش را بوسیدم. آن گاه آن بانو به من فرمود: ای شهاب! کی ما به فکر تو نبوده ایم که مورد عتابمان قرار داده و از دستمان شِکوه داری. در این حال از خواب بیدار شدم و برای عذرخواهی به حرم آن حضرت رفتم. پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایش صورت گرفت.(30)

عالم ربانی حاج شیخ محمدجواد بیدآبادی نقل کرده است: به قصد زیارت حضرت رضا(ع) و چهل روز توقف در مشهد مقدس به اتفاق خواهرم از اصفهان حرکت نمودم. چون هیجده روز از زمان توقف وی در آن مکان شریف گذشت، حضرت رضا(ع) در عالم رؤیا به وی امر فرمود: فردا باید به اصفهان بازگردی، و چون دلیل این امر را پرسید، امام فرمود: خواهرت از دوری مادرش دلتنگ است و از ما خواستار مراجعت به اصفهان گشته است. چون مرحوم بیدآبادی از خواب بیدار شد، از خواهرش پرسید: آیا از امام هشتم تقاضایی داشتی؟ او می گوید: آری، از جدایی مادرم سخت محزون بودم و از آن حضرت خواستم اسباب بازگشت به اصفهان را فراهم فرمایند.(31)

آگاهی های ملکوتی
یکی از علما بیان کرده است: بامدادی زنی به منزل ما آمد و گفت: دیشب در عالم رؤیا جنازه ای را دیدم که از آسمان مقابل گنبد حضرت علی(ع) فرود آمد. وقتی بر فراز گنبد رسید، بنا شکافته شد و آن پیکر به درون گنبد رفت. اتفاقا در همان روز در شهر نجف اشرف این خبر اسف انگیز انتشار یافت که آیت اللّه سیدمحسن امین صاحب کتاب گرانسنگ «اعیان الشیعه» در مصر وفات کرده است، جنازه اش را در همان روز به نجف انتقال داده و پس از تشییع باشکوهی در جوار مولایش امیر مؤمنان(ع) دفن کردند.

چون شهید آیت اللّه دستغیب توسط منافقان کوردل به شهادت رسید، بامداد اربعین حسینی در سال 1402ه··· .ق مصادف با هفتمین روز شهادت آن عالم مهذب بانوی محترمی ایشان را در خواب دید و به وی گفت: قطعاتی از بدنم لای آجرهای دیوار باقی مانده است. آنها را به من ملحق کنید! حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمدهاشم دستغیب ـ فرزند آن شهید ـ می گوید: «نخست به این رؤیا اعتنایی نکردم، ولی چون به محل شهادت والدم رسیدم، به یاد آن خواب افتادم. به دوستان گفتم: چنین رؤیایی را زنی باایمان نقل کرده است. اگر نگاهی به لابلای آجرها کنیم، ضرری ندارد. با نگاه نخستین همه متوجه شدیم که ذرات گوشت بدن پدرم در فضای بین آجرها دیده می شود. تکه های گوشت جمع آوری شد و در دو کیسه پلاستیکی قرار گرفت. آن مخدره علویه را فرا خواندیم، تا مشخصات کامل خواب خود را بنویسد. او نوشت: در باغ بزرگی بودم که آیت اللّه دستغیب در جلو می رفتند و من عقب ایشان بودم. گرچه آنجا باغ می نمود، ولی آن قسمتی که ایشان دیده می شدند، در میان چمنی واقع شده بود. آقا عبای قهوه ای به روی دوش خود داشت و به من گفت: برو به آنها بگو تکه های گوشتم لای دیوار است و این جمله را چندین بار تکرار کرد.»(32)

دانشمند شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر صدر در خاطره ای از دوران طلبگی خویش اظهار داشته است: در ایام تحصیلم هر شب ساعتی به حرم حضرت علی(ع) در نجف اشرف مشرف می گشتم و در برابر بارگاه مطهر آن حضرت می نشستم و به مطالب علمی و مباحث روزمره خود می اندیشیدم. بر این باور بودم که چنین حالات معنوی و استمداد از معنویت این روضه مطهر در کشف دشواریهای علمی تأثیر بسزایی دارد و احساس می کردم از صفای حرم و روح پاک آن امام الهام می گیرم. پس از مدتی این سنت حسنه و رفتار با برکت را ترک کردم و کسی جز خداوند از کارم آگاهی نداشت. روزی یکی از بانوان که پیوند نسبی با ما داشت، در عالم رؤیا حضرت علی(ع) را مشاهده کرد که فرموده بود: ای بانو! به سیدباقر بگو هر شب نزد من می آمدی و به درس خواندن و اندیشه در نکات علمی مشغول می شدی؛ دلیل ترک این رفتارت چیست.(33)

خبرهای برزخی
در کتاب روض الریاحین آمده است: زنی زاهد و متعبد که باهیه نام داشت، به سرای باقی شتافت. پسرش هر شب و هر روز جمعه بر سر قبرش آمده و برای مادر خود قرآن می خواند و طلب دعا و مغفرت می نمود.

چون پسر در عالم رؤیا مادر خود را دید، بعد از سلام گفت: حالتان چطور است و آنجا بر شما چگونه می گذرد؟ [مادر] گفت: فرزندم! برای مرگ کربتها و محنتهای سختی است و من به حمد خداوند در برزخی هستم که ریحان در آن فرش شده، سندس و استبرق در آن می باشد. گفت:

مادر! حاجتی داری، جواب داد: آری، ای فرزندم! از قرآن خواندن و دعا نمودن کوتاهی مکن و چون در شب و روز جمعه برای این کار بر سر قبرم می آیی، اموات به من می گویند: پسرت آمد و با این مژده شادمان می شوم و حتی اموات مجاورم مسرور می گردند.

آیت اللّه شیخ آقابزرگ تهرانی برای یکی از علمای معاصر نقل کرده است: وقتی کودکی بودم و در تهران زندگی می کردم، مادربزرگم (مادر پدرم) از دنیا رفت و مجالس ترحیم برقرار شده و خاتمه یافته بود. یک روز مادرم که در منزل آلبالوپلو پخته بود، هنگام ظهر سائلی در کوچه تقاضای کمک کرد. وی که در مطبخ بود، صدایش را شنید و برای خیرات تازه گذشته خواست مقداری غذا به این بینوا دهد و چون ظرف تمیز در اختیارش نبود، برای آنکه سائل از در منزل رد نشود، مقداری از آن غذا را در طاس حمام ریخته و به آن فقیر می دهد و هیچ کس از این ماجرا خبر نداشت. نیمه های شب پدرم از خواب برخاست و مادرم را بیدار نمود و گفت: امروز چه کردی، مادر گفت: نمی دانم، پدرم اظهار داشت: لحظاتی پیش مادرم را در عالم رؤیا دیدم که به من گفت: از عروسم گله دارم، امروز آبرویم را نزد مردگان برد و غذایم را در طاس حمام فرستاد! تو چکار کرده ای، مادر اندکی فکر کرد و گفت: چون آن غذا را به قصد خیرات به صورت نامطلوبی به آن سائل داده ام، مادرشوهرم در عالم برزخ از این کار گله مند بوده است.(34)

دختر جوانی را در شهر مقدس قم به خاک سپردند و یک گوشواره و گلدان او را به نیت وی صدقه دادند. بعد از یک هفته، یکی از بستگان نزدیکش او را در خواب دید که گفت: آنچه را برایم صدقه دادید، به من رسید، آن گوشواره دیگر را هم برایم صدقه دهید، گفت: نیافتیم، دختر گفت: موقعی که می خواستید لباسم را از تنم بیرون بیاورید، به آن گیر کرده و آنجاست. بعد از این رؤیا سراغ گوشواره رفتند و طبق آنچه دختر در عالم خواب تعیین کرده بود، آن را یافتند و برایش صدقه دادند.(35)

خطیب دانشمند مرحوم محمدتقی فلسفی برای اثبات بقای روح، در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) طی بیاناتی به ماجرایی اشاره کرد: مرد صالحی در قزوین دار فانی را وداع گفت و چند بچه یتیم از خود بر جای گذاشت. دادگستری همسرش را قیّم دانست. آن زن اموال را فروخت و خرج بچه ها کرد و با موافقت دادگستری، خانه را به یک یهودی فروخت و پولش را دریافت کرد. پس از مدتی آن مرد متوفی به خواب همسرش آمد و این واقعیت را برای آن زن مطرح کرد: در زیر پله های خانه گنجی برایتان نهاده ام. صبح آن شب همراه بچه ها به سراغ مرد یهودی رفت و گفت: ما امانتی در منزل جا گذاشته ایم. یهودی نپذیرفت. سرانجام با نظارت مأمورین زیر پله را کندند و خمره ای پر از سکه یافتند. یهودی شکایت کرد که این گنج به من تعلق دارد. سرانجام قضات رأی دادند که این دفینه به بچه های آن مرحوم مربوط می شود و به فرزندانش تحویل دادند. برحسب اظهارات مرحوم آقای فلسفی پرونده این قضیه در دادگستری قزوین وجود دارد.(36)


پی نوشت ها

1 ـ لهم البشری فی الحیوة الدنیا، سوره یونس، آیه 66. و نیز نک: الروضه من الکافی، ج اول، ص129.

2 ـ نک: الاشارات و التنبیهات، ج اول، نمط دهم، فصول 21 و 22.

3 ـ احیاء علوم الدین، ج3، ص10.

4 ـ روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی، سیدمحمدباقر حجتی، ص313.

5 ـ کنزالعمال، حسام الدین هندی، ج15، ص371.

6 ـ همان.

7 ـ سوره قصص، آیه 7.

8 ـ خوشایند زندگی، خویشاوند مرگ، از نگارنده، ص216.

9 ـ آیات 205 ـ 206، سوره شعرا در این ارتباط نازل شده است.

10 ـ الروضه من الکافی، ج2، ص25.

11 ـ تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص255.

12 ـ دیار عاشقان، حسین انصاریان، ج اول، ص115.

13 ـ راه ما راه و روش پیامبر است، علامه امینی، ترجمه محمدباقر شریف موسوی همدانی، ص204، به نقل از کتاب الجامع الصحیح، ترمذی، ج13، ص193.

14 ـ اصول کافی، ج3، ص81 ـ 82.

15 ـ بحارالانوار، ج51، ص6 ـ 10؛ مهدی موعود، ترجمه علی دوانی، ص188 ـ 189.

16 ـ این ماجرا در کتاب نورالابصار، نوشته سیدمؤمن شبلنجی، و تحفه الاحباب، محدث قمی نقل شده است.

17 ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج22، ص429 ـ 431.

18 ـ فوائد الرضویه، ص258؛ منتخب التواریخ، ص91 و 491؛ سیدرضی بر ساحل نهج البلاغه، محمد ابراهیم نژاد، ص20 ـ 21.

19 ـ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، حاج شیخ مرتضی انصاری، ص77 و 80.

20 ـ زندگانی سردار کابلی، کیوان سمیعی، ص65.

21 ـ معاد، آیت اللّه مکارم شیرازی، ص254، معاد انسان و جهان، آیت اللّه سبحانی، ص120 ـ 121.

22 ـ مطهری مظهر اندیشه ها، محمدحسین واثقی راد، ج اول، ص18 ـ 19.

23 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، دهم تیرماه سال 1371ه··· .ش.

24 ـ شخصیت آیت اللّه سعیدی (قسمت دوم)، مجله پیام انقلاب، شماره مسلسل 98.

25 ـ همان.

26 ـ آیت اللّه میلانی، مرجع بیدار، سعید عباس زاده، ص52.

27 ـ حاج ملاهادی سبزواری، حکیم فرزانه، سیدحسین قریشی سبزواری، ص36.

28 ـ مجله خانواده، سال پنجم، شماره 900، پانزدهم اسفند 1374، ص42 ـ 43.

29 ـ خوشایند زندگی خویشاوند مرگ، از نگارنده، ص310.

30 ـ بر ستیغ نور، علی رفیعی، ص79 ـ 80.

31 ـ داستانهای شگفت، شهید آیت اللّه دستغیب، ص166 ـ 167.

32 ـ اخلاق اسلامی، شهید دستغیب، بخش ضمیمه، ص17 ـ 19.

33 ـ صدرالشهدای نهضت اسلامی عراق، مجله پیام انقلاب، شماره 82، ص40 ـ 41.

34 ـ معادشناسی، علامه تهرانی، ج اول، ص188 - 189.

35 ـ خواب دیدن ائمه اطهار(ع)، آیت اللّه کوه کمره ای، ص15.

36 ـ اسلام و روانشناسی، محمد آل اسحاق، ج اول، ص377 ـ 378.


پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
رویای صادقه،رویاهای صادقه،رویاهای راستین،رویای راستین،صادقه و راستین،رویای صادقه خانم ها،رویاهای صادقه خانم ها،رویای صادقه زن ها،رویای صادقه زنان،رویاهای صادقه زنان،رویاهای صادقه و راستین،رویای صادقه بانوان،رویاهای صادقه بانوان،رویای صادقه خانم ها،رویاهای صادقه خانم ها،رویاهای صادقه و راستین بانوان
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام