کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام

ماجرای شخصی که دنبال بهترین دین و داناترین بندگان می گشت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ماجرای شخصی که دنبال بهترین دین و داناترین بندگان می گشت



یعقوب بن جعفر بن ابراهیم می گوید که : من در خدمت امام کاظم(ع) به همراه عده ای در یکی از صحراهای مدینه به نام (عریض) بودیم ، ناگاه مردی نصرانی وارد شد . او رو به امام کاظم(ع) کرد و گفت : من طی یک سفری پُر زحمت و پرمشقّت از کشوری دور برای دیدن شما آمده ام ، مدّت 30 سال است از خداوند می خواهم که مرا به بهترین دین و داناترین بندگان راهنمایی فرماید . در خواب شخصی نزد من آمد و شخصیّتی را به من معرّفی کرد ، او مردی بود که در بالای شهر دمشق زندگی می کرد ، من نزد او رفتم و با او صحبت کردم . او گفت: من دانشمندترین اهل دین خود هستم ، البتّه از من داناتر نیز وجود دارد . به او گفتم: مرا به داناتر از خودت راهنمایی کن ، چرا که من رنج سفر را بزرگ نمی شمارم و از مشقّت آن باکی ندارم ، من همه ی انجیل و نیز مزامیر داود(ع) را خوانده ام ، من چهار سفر از تورات و نیز ظاهر قرآن را خوانده و همه آن را در حفظ دارم . آن دانشمند به من گفت: اگر علم نصرانی را می خواهی ، من از عرب و عجم به آن داناترم ، و اگر علم یهودی را می خواهی برو نزد (باطی) ، پسر شرحبیل سامری که امروزه داناترین مردم به آن علم است . و اگر دنبال کسی هستی که علم اسلام ، علم تورات ، علم انجیل و زبور ، کتاب هود را می داند و از هر چه که بر پیامبران فرود آمده ( چه در زمان تو و چه در زمان گذشته ) و آنچه که خیر و نیکی از آسمان فرود آمده ( چه کسی از آن اطّلاع داشته یا نداشته باشد ) آگاه است . او بیان کننده هر چیزی و بهبود دهنده جهانیان است ، او سبب آرامش کسی است که دل در گرو او گذارد و بصیرت و بینش کسی است که خدا بر او خیری اراده فرموده ، و مأنوس با حق گشته است . همینک تو را به سوی او راهنمایی می کنم و او را به تو معرّفی می نمایم ، پیش او برو ، گر چه با پای پیاده باشی اگر نتوانستی با زانوان ادامه بده و اگر عاجز شدی روی زمین بنشین و خود را به سوی او بکش و اگر باز درماندی پس با صورت به جانب او برو . گفتم: نه ، من توانایی بدنی و مالی این مسافرت را دارم . گفت: پس فوری به سوی شهر (یثرب) حرکت کن . گفتم: من شهر (یثرب) را نمی شناسم . گفت: به سوی مدینه پیامبر(ص) همان پیامبری که بر عرب مبعوث شد ، برو . او پیامبری عربی و هاشمی بود ، وقتی وارد شهر مدینه شدی از بنی غنم بن مالک نجّار بپرس ، او در کنار مسجد شهر ، زندگی می کند ، در آن شهر با علامت و زینت نصرانیّت وارد شو ، چرا که والی آنجا بر آنها (شیعیان او) سخت می گیرد ، البتّه خلیفه از او سخت گیرتر است . آنگاه از پسران عمرو بن مبذول سؤال کن ، او در بقیع زبیر ساکن است . آنگاه از موسی بن جعفر الکاظم(ع) بپرس که خانه اش کجاست؟ خودش کجاست؟ آیا در مسافرت است یا در شهر حضور دارد؟ اگر در مسافرت باشد تو نیز خود را به او برسان که سفرش از مسافرت تو کوتاه تر است . وقتی خدمتش شرفیاب شدی بگو: مرا (مطران) یکی از نصارای شهر غوطه دمشق نزد شما راهنمایی کرده ، و او بسیار سلام خدمت شما رسانده و می گفت: همواره از خداوند متعال می خواهم که اسلام مرا به دست شما قرار دهد . پس همه این جریان را همان گونه که بر عصای خویش تکیه داده بود ، تعریف کرد . آنگاه رو به امام کاظم(ع) کرد و گفت: آقای من ، اگر اجازه می فرمایید ، عرض ادب کرده و به خاک افتم و در محضر شما بنشینم . امام کاظم(ع) فرمودند: اجازه نشستن می دهم ، ولی اجازه نمی دهم که به خاک افتی . او نشست و برای احترام ، کلاه از سر خود برداشت . آنگاه گفت : قربانت گردم ، اجازه می فرمایید حرفی بزنم؟ امام کاظم(ع) فرمودند : آری ، برای همین کار آمده ای . نصرانی گفت : آیا جواب سلام دوستم را می دهید یا نه ؟امام کاظم(ع) فرمودند :آرزو می کنم که خدا دوستت را هدایت کند ، ولی جواب سلام در صورتی است که به دین ما وارد شود . نصرانی گفت: خداوند کار شما را اصلاح فرماید ، من از شما سؤالاتی دارم که اگر اجازه بفرمایید ، می پرسم . امام کاظم(ع) فرمودند : بپرس . نصرانی گفت: مرا آگاه نما از کتابی که خداوند متعال بر محمّد(ص) فرو فرستاده و زبان به آن گشوده ، سپس آن را توصیف نموده و گفت : (حم ، وَالْکِتابِ الْمُبینِ ، إنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ إنَّا کُنّا مُنْذِرینَ ، فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ) (سوره دخان ، آیه 1 الی 4) . (حم ، سوگند به این کتاب روشنگر ، ما آن را در شبی مبارک فرود آوردیم ، ما همیشه از بیم دهندگانیم ، در آن شب هر امری بر اساس حکمت (الهی) تدبیر می شود) . تفسیر این آیات در باطن چیست؟ امام کاظم(ع) فرمودند : (حم) حضرت محمّد(ص)است و این اسم در کتاب هود نیز آمده است ، ولی بعضی از حروفش ناقص است . و منظور از (الکِتابُ المُبین) ، حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است . و منظور از (اللیله) ، حضرت فاطمه زهرا(س) است . و امّا این که می فرماید: (فیها یُفْرَق کُلّ أمْرٍ حَکیمٍ) ، منظورش این است که از او (فاطمه علیها السلام) خیر زیادی به وجود می آید ، مرد حکیم ، مرد حکیم و مرد حکیم . مرد نصرانی گفت: برای من ، نخستین و آخرین شخص از این مردان حکیم را توصیف کن . امام کاظم(ع) فرمودند : توصیف تو را به اشتباه می اندازد ، ولی سوّمین شخص را برای تو وصف می نمایم و این که چه کسی از نسل او به وجود می آید ، البتّه در کتاب هایی که برای شما نازل شده ، اسم او آمده است ، اگر تغییری در آن نداده باشید یا تحریف کرده و کتمان نکنید که این کار گذشتگان شما بوده است . نصرانی گفت: من آنچه را که می دانم از شما پنهان نمی نمایم ، و شما را نیز تکذیب نمی کنم ، شما می دانید که من راست می گویم یا دروغ ، سوگند به خدا ، به راستی که خداوند شما را مورد عنایت و فضل خود قرار داده و چنان نعمت های خویش را به شما عنایت فرموده که کسی تصوّر آن را نمی کند ، و آنچنان آشکار است که پنهان گَران را یارای پنهان کَردن فضایل شما نیست ، و کسی نمی تواند آنها را تکذیب کند ، پس آنچه من می گویم یک واقعیّتی است ، پس آنچه را بگویم همان گونه است که گفته ام . امام کاظم(ع) فرمودند : أعجلک أیضاً خبراً لایعرفه إلّا قلیل ممّن قرأ الکتب ، أخبرنی ما اسم اُمّ مریم؟ وأیّ یوم نفخت فیه مریم؟ ولِکَم من ساعه من النهار؟ وأیّ یوم وضعت مریم فیه عیسی(ع)؟ ولِکَم من ساعه من النهار؟ هم اکنون خبری را برای تو بازگو می کنم که جز عدّه اندکی از آشنایان کتاب های آسمانی آن را نمی داند ، بگو ببینم: اسم مادرِ حضرت مریم(س) چه بود؟ در چه روزی بر او دمیده شد؟ چه ساعت از روز بود؟ در کدام روز حضرت مریم(س) ، حضرت عیسی(ع) را وضع حمل کرد ؟ در چه ساعتی از روز بود؟ نصرانی گفت: نمی دانم . امام کاظم(ع) فرمودند : نام مادر حضرت مریم (مرثا) (1) بود ، که به زبان عربی (وهیبه) می شود . و روزی که حضرت مریم(س) حامله شد ، روز جمعه هنگام ظهر بود ، همان روزی که روح الأمین در آن روز فرود آمد ، و مسلمانان عیدی شایسته تر از آن روز ندارند ، خداوند متعال آن روز را بزرگ داشته و حضرت محمّد(ص)نیز آن روز را بزرگ داشته و دستور فرموده که آن را عید قرار دهند و آن روز جمعه است . و روزی که حضرت مریم(س) در آن وضع حمل کرد ، روز سه شنبه ، چهار ساعت و نیم از روز گذشته بود . (امام کاظم(ع) ادامه دادند و فرمودند : ) آیا رودی را که حضرت مریم(س) در کنار آن ، حضرت عیسی(ع) را وضع حمل کرد ، می شناسی ؟ عرض کرد : نه . امام کاظم(ع) : کنار رود فرات بود که پیرامون آن درختان خرما و انگور وجود دارد ، هیچ جا به اندازه آنجا درختان خرما و انگور ندارد . آنگاه امام کاظم(ع) سخن خود را چنین ادامه داد : امّا روزی که در آن ، زبان حضرت مریم(س) بسته شد ، و (قیدوس) فرزندان و اطرافیان خود را خواند پس او را کمک کردند و آل عمران را خواست تا به مریم نگاه کنند . آنان آمدند و به او سخنانی را نسبت دادند که خداوند در کتاب شما و کتاب ما ، قرآن از آنها خبر داده است، آیا آن سخنان را فهمیده ای؟ گفت: آری ، همین امروز ، آن ها را می خواندم . امام کاظم(ع) فرمودند : پس در این صورت ، از جای خود برنمی خیزی جز آن که خداوند تو را هدایت می نماید . نصرانی گفت: نام مادر من به زبان سریانی و عربی چیست؟ امام کاظم(ع) فرمودند : نام مادر تو به زبان سریانی (عنقالیه) و نام مادر بزرگ پدری تو (عنقوره) بوده ، ولی اسم مادر تو به عربی (میّه) است و نام پدرت (عبد المسیح) که به زبان عربی (عبداللَّه) می شود ، چرا که حضرت مسیح بنده نداشت . نصرانی گفت: راست گفتی و نیکو فرمودی ، نام پدر بزرگم چه بود؟ امام کاظم(ع) فرمودند : نام پدر بزرگت (جبرئیل) بود که من او را در همین مجلس (عبدالرحمان) می نامم . (علّامه مجلسی(ره) می گوید : و این نامگذاری به جهت آن است که نامیدن کسی به نام یکی از فرشتگان مطلوب و مورد پسند نیست) . نصرانی گفت: آیا او مسلمان بود؟ امام کاظم(ع) فرمودند : آری ، او را شهید نمودند ، عدّه ای از سپاهیان شام با مکر و فریب به خانه او حمله کرده و او را کشتند . نصرانی گفت: نام من، پیش از کُنیه ام چه بود؟ امام کاظم(ع) فرمودند : نام تو (عبدالصلیب) بود . عرض کرد: برای من چه نامی انتخاب می نمایید؟ امام کاظم(ع) فرمودند : تو را (عبداللَّه) می نامم . نصرانی گفت : من نیز به خدای بزرگ ایمان آوردم ، و گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست ، او یکتاست و شریکی ندارد ، یگانه و بی همتاست ، نه آن گونه که نصارا وصف می کنند ، نه آن گونه که یهود اعتقاد دارند ، و نه آن گونه که سایر مشرکان می گویند . من گواهی می دهم که حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) بنده و پیامبر اوست ، او را به حقّ فرستاده و این مطلب بر اهلش آشکار است و مبطلان و بیهوده گویان از درک آن کور مانده اند . او پیامبر خدا بر همه جهانیان بوده ، از سرخ پوست و سیاه پوست همه در دین او مشترکند . پس هر که بینا شد ، بصیرت یافت و هر که هدایت یافت به سود اوست ، و بیهوده گویان و مبطلان در کوری هستند و در آنچه ادّعا می کنند در گمراهی اند . و گواهی می دهم که ولیّ او زبان به حکمت خدا گشود ، همان گونه که پیامبران گذشته زبان به حکمت رسای خدا گشودند و در اطاعت خدا همکاری نموده و از باطل و اهل آن و از پلیدی و اهل آن دوری نمودند . آنان از راه گمراهی کناره گرفتند ، خداوند نیز آنان را در راه طاعت خویش یاری نمود و آنان را از معصیت و گناه نگه داشت . پس آنان اولیای خدا و یاران دین هستند ، که بر کارهای نیک تشویق و ترغیب نموده و به آن دستور می دهند . من به کوچک و بزرگ آنان و آنها که نام بردم و آنها که نام نبردم ، ایمان آوردم ، و به خدای تبارک و تعالی که پروردگار جهانیان است ، ایمان آوردم . آنگاه آن شخص دست برد و زنّار خود را پاره کرد و صلیبی که از طلا بود و بر گردنش آویخته بود شکست ، سپس رو به امام کاظم(ع) گفت: دستور بفرمایید که صدقه ام را به چه کسی بدهم ؟ امام کاظم(ع) فرمودند : در اینجا شخصی است که با تو هم عقیده بوده ، و خویشاوندان تو، از قبیله قیس بن تغلبه است ، به او نیز نعمتی همانند نعمت تو ارزانی شد و مسلمان گشت (مراد از نعمت ، نعمت هدایت به سوی اسلام است)  ، اموالت را با او تقسیم کن و با هم همسایه شوید و من نمی گذارم حق شما ( از صدقات ) در اسلام از بین برود . عرض کرد: سوگند به خدا ، (خداوند کار شما را بهبود نماید) ، من ثروت زیادی دارم ، من سیصد اسب نر و ماده (که بالغ هستند) و هزار شتر دارم ، حقّ شما در آن اموال بیش از حق من است . امام کاظم(ع) فرمودند : تو آزاد شده خدا و پیامبر هستی ، (چرا که به وسیله آنان از آتش آزاد شدی) ، مقام و منزلت خانوادگی تو را زیانی نیست . (آری ، او مسلمان شد و) اسلامش نیکو شد ، او با یکی از زنان قبیله بنی فهر ازدواج کرد ، امام کاظم(ع) مهریّه او را به مبلغ پنجاه دینار از صدقات امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب (علیهما السلام) پرداخت نمود ، امام کاظم(ع) به او خدمتکاری داد و برای او خانه تهیّه کرد ، او در کنار امام کاظم(ع) بود ، تا آن که امام کاظم(ع) را به زندان بردند ، وی (در فراق و دوری مولایش امام کاظم(ع) می سوخت) پس از آن که بیست و هشت شب از زندانی شدن امام کاظم(ع) گذشت ، از دنیا رفت .

(القطره - سید احمد مستنبط(ره) - جلد2 - بخش امام موسی بن جعفر الکاظم(ع) - صفحه 654)
دین،بهترین دین،برترین دین،داناترین،داناترین بنده،داناترین بندگان،دنبال بهترین دین،دنبال داناترین،دنبال داناترین بندگان،شخصی که دنبال بهترین دین بود،شخصی که دنبال بهترین دین هست،دنبال بهترین دین و داناترین بندگان،بهترین دین چیست؟،بهترین دین کدام است؟،بهترین دین چیه؟،معرفی بهترین دین
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام