اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
ظاهر و جمال امام مهدی(عج)
بی شک، شناخت امام و حجت هر زمان، ارزش حیاتی دارد . این شناخت، ابعاد گوناگونی دارد . یکی از گونه های شناخت، مربوط به شکل ظاهری حضرت علیه السلام است .
نوشتار حاضر، با کاوش در روایات فراوان و دسته بندی آن ها، چهره ی حضرت را نمایانده است .
«یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف واخیه ولاتیاسوا من روح الله انه لاییاس من روح الله الا القوم الکافرون » (1)
مقدمه
بی شک، شناخت امام و حجت هر زمان، دارای اهمیت و ارزش فراوانی است . این اهمیت، به قدری است که نشناختن امام، مساوی با بی دینی و جهالت است . نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از آغاز رسالت خویش، اهمیت معرفت به امام هر عصر را بیان فرمود . ایشان، در حدیثی که فریقین نقل کرده اند، فرموده است:
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة; (2)
کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .
از سوی پیامبر و ائمه ی اطهار علیهم السلام به تناسب عقل و فهم مردم، دستورها و روش های مختلفی برای شناخت امام علیهم السلام رسیده است . بعضی از براهین، عقلی، و برخی، استدلال های قرآنی و روایی است . همه ی این راه و روش ها، احتیاج به علم و آگاهی و بلکه برای تشخیص صحیح، احتیاج به تخصص در آن رشته ها دارد، در حالی که امام، امام همه ی اقشار جامعه است و طبیعتا، عده ی زیادی از افراد جامعه، قدرت استفاده از این روش ها را ندارند، لذا برای آن که آنان نیز بتوانند امام خود را بشناسند، راهی ساده نیز بیان شده است . آن راه ساده، استفاده از علائم ظاهری و حسی است .
البته، این نشانه ها، در امام دوازدهم علیه السلام از اهمیت مخصوصی برخوردار است; زیرا، در باره ی ائمه ی پیشین، امام قبلی، امام بعد را برای مردم معرفی می کرد و نشان می داد، اما در زمان حضرت ولی عصر، عجل الله فرجه، امام قبل از ایشان، در قید حیات نیستند تا ایشان را معرفی و تایید کنند . شاید سر این که به این حد، از نشانه های ایشان، در روایات ذکر شده، همین باشد تا مردم، در زمان غیبت - که زمان حیرت است و فضا، برای مدعیان دروغین امامت و مهدویت باز است - بتوانند با تمسک به روایات اهل بیت علیهم السلام راه خود را به روشنی بپیمایند .
خلاصه برای بیان اهمیت بحث از صفات ظاهری امام عصر، عجل الله تعالی فرجه، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- راهی روشن برای عموم مردم است تا امام زمان خود را بشناسند .
2- وقتی استدلال های عقلی و نقلی، به جایی نرسد، فصل الخطابی قاطع است .
3- دلیلی واضح برای رسوا کردن مدعیان دروغین مهدویت است .
4- برهانی آشکار بر اثبات مهدویت شخصی و رد مهدویت نوعی (در هر زمانی، مهدی ای هست) است .
5- مدرکی محکم بر اثبات مهدویت عینی و رد مهدویت معنوی (مهدی ساخته ی ذهنی در اثر فشارهای جامعه) است .
6- روشی مؤثر برای محسوس کردن وجود نازنین امام و ایجاد تعلق خاطر برای عاشقان و پویندگان راه حضرت اش است .
امام حسن علیه السلام به هند بن ابی هاله می فرماید:
انا اشتهی ان تصف لی منه [ رسول الله ] شیئا لعلی اتعلق به; (3)
دوست دارم برای من، پیامبر را مقداری توصیف کنی تا شاید تعلق خاطری بیابم .
یکی از موارد قابل توجه در مورد این نشانه ها، این است که با این که روایات، از طریق فریقین و از چندین امام نقل شده، ولی هیچ گونه تضاد و تنافی میان روایات نیست و همه، فرد واحدی را معرفی می کنند .
روش بحث
چون در این نوشتار سعی شده است استقصای کامل از روایات فریقین در مورد نشانه های حضرت به عمل آید و علاوه بر روایات، بعضی از علائم که در ملاقات ها آمده، ضمیمه گردد، لذا ابتدا، در یک موضوع، تمام تعبیرات یافت شده، ذکر می گردد و بعد، توضیح داده می شود .
منبع و ماخذ اصلی بحث، منابع شیعی است و تنها در مواردی که نشانه ای در کتب ما نیست یا متخذ از کتب عامه است، از کتب آنان نقل می شود .
لازم به یاد آوری است که تمام منابع ذکر شده، تک تک، مراجعه شده است، مگر مواردی که تصریح به نقل شده باشد . در دو کتاب کمال الدین و الغیبة نعمانی هم آدرس کتب عربی ذکر شده و هم کتب دارای ترجمه که (م) علامت کتاب مترجم است .
پیش از شروع در وصف اعضای مبارک حضرت، چند بحث کلی مطرح شده که عبارت است از:
1- شباهت حضرت ولی عصر، عجل الله فرجه، به نبی گرامی اسلام و ائمه و سایر انبیا علیهم السلام .
2- زیبایی جمال نازنین حضرت حجت، عجل الله فرجه .
3- سنی که از جمال مبارک ایشان نمایان است .
4- قامت رعنای امام غائب علیه السلام .
5- رنگ رخسار ایشان .
پیش از شروع، اعتراف می کنیم:
ز وصف حسن تو، حافظ، چه گونه نطق زند
که همچو صنع خدایی، ورای ادراکی
1- شباهت
اشبه الناس برسول الله صلی الله علیه و آله خلقا و خلقا; (4)
شبیه ترین مردم به رسول خدا در سیرت و صورت است .
اشبه الناس برسول الله صلی الله علیه و آله خلقا و خلقا و حسنا و جمالا; (5)
شبیه ترین مردم به رسول خدا در سیرت و صورت و زیبایی و جمال است .
اشبه الناس بی; (6)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شبیه ترین مردم به من است .» .
اشبه الناس بی خلقا و خلقا; (7)
و فرمود: شبیه ترین مردم به من در سیرت و صورت است .
اشبه الناس بی فی شمائله واقواله و افعاله; (8)
نیز فرمود: شبیه ترین مردم به من در قیافه و گفتار و رفتار است .
یشبهه فی الخلق والخلق; (9)
در صورت و سیرت شبیه پیامبر است .
فیشبهه فی الخلق والخلق; (10)
پس در صورت و سیرت، شبیه پیامبر است .
شمائله شمائلی; (11)
پیامبر فرمود: «قیافه اش، مانند قیافه ی من است .» .
شبیهی و شبیه موسی بن عمران; (12)
پیامبر صلی الله علیه و آله و امام رضا علیه السلام فرمودند: «شبیه من و شبیه حضرت موسی است .» .
اشبه الناس بابی محمد علیه السلام; (13)
شبیه ترین مردم به امام حسن عسکری علیه السلام است .
اشبه الناس بعیسی بن مریم خلقا و خلقا و سمتا و هیبة; (14)
شبیه ترین مردم به حضرت عیسی در سیرت و صورت و وقار و هیبت است .
از این عبارات، به خوبی شباهت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، به نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله استفاده می شود . ایشان، هم در اخلاق، شبیه پیامبر است و هم از نظر قیافه و جسم ظاهری .
البته، روایاتی هم وجود دارد که کلمه ی «خلق » یک بار در آن ها ذکر شده است، (15) اما چون ممکن است به ضم اول خوانده شود و از بحث خارج شود، آورده نشد .
عبارت «شبیهی » و «شبیه موسی بن عمران » ، هم از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است و هم از امام هشتم علیه السلام . این، نشان می دهد که امام، شبیه امام رضا علیه السلام هم هستند .
در عبارت بعد، راوی، شباهت امام عصر را به پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام نقل می کند .
در مورد وجه شباهت امام عصر به حضرت موسی در «بخش قامت » بحث می شود .
در مورد شباهت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، به حضرت عیسی، باید یاد آور شد که پیامبر، در شب معراج، وقتی حضرت عیسی، علی نبینا و آله و علیه السلام، را می بیند، چنین توصیف می کند:
رجل مربوع الخلق الی الحمرة والبیاض سبط الراس; (16)
یعنی، مردی معتدل القامه و گندم گون و دارای موی صاف .
این نشانه ها، در مورد حضرت علیه السلام خواهد آمد .
این حدیث، هر چند، یکی است، ولی برای جمع میان روایات، محظوری ندارد .
در پایان این بخش، باید متذکر شویم، چون در روایات مختلف، شباهت بسیار نزدیک امام عصر، عجل الله تعالی فرجه، به پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح شده، لذا اگر در باره ی بعضی از اعضا، چگونگی و وصف آن ها، مستقیما، در مورد امام عصر علیه السلام بیانی نیامده است، می توان این موارد را از روایاتی که درباره ی پیامبر صلی الله علیه و آله است، استفاده کرد .
2- زیبایی
غلام . . . حسن الوجه; (17)
نوجوانی . . . زیباروی .
غلام . . . ابیض الوجه; (18)
نوجوانی . . . سفید روی .
غلام ابیض حسن الوجه; (19)
نوجوانی سفید و زیباروی .
شاب . . . حسن الوجه; (20)
جوانی . . . زیباروی .
شاب حسن الوجه; (21)
جوانی زیباروی .
شابا حسن الوجه; (22)
جوانی زیباروی .
شاب صبیح الوجه; (23)
جوانی گشاده روی .
شاب حسن الوجه طیب الرائحة هیوب و مع هیبته متقرب الی الناس; (24)
جوانی زیباروی، خوش بوی و با هیبت که با وجود هیبت اش، رابطه ی نزدیکی با مردم دارد .
شاب من احسن الناس وجها و اطیبهم رائحة; (25)
جوانی از زیباروی ترین مردم و خوش بوی ترین آنان .
من احسن الناس هیئة; (26)
از خوش قیافه ترین مردم .
لم ار وجها احسن من وجهه; (27)
چهره ای زیباتر از روی ایشان ندیدم .
لم ار احسن منه وجها ولا اعظم منه هیبة ولااجل قدرا حتی کنا لانشبع من نظره لهیبته; (28)
چهره ای زیباتر از روی ایشان ندیدم و نه هیبتی بالاتر از هیبت ایشان و نه منزلتی برتر از ایشان، حتی به خاطر هیبت شان از دیدن اش سیر نمی شدیم .
لم ار قط فی حسن صورته; (29)
هرگز کسی را به زیبارویی ایشان ندیدم .
فتی کانه فلقة قمر; (30)
جوانی مانند پاره ی ماه .
صبی کانه فلقة قمر; (31)
کودکی مانند پاره ی ماه .
صبیا کانه فلقة قمر; (32)
کودکی مانند پاره ی ماه .
کانه فلقة قمر; (33)
مثل این که او پاره ی ماه است .
کفلقة قمر; (34)
مانند پاره ی ماه .
کانه قطع قمر; (35)
مثل این که او قطعه ای از ماه است .
صاحب الوجه الاقمر; (36)
دارای صورتی درخشان تر از ماه .
کان وجهه القمر لیلة البدر; (37)
چهره اش مانند ماه شب چهاردهم است .
وجهه یضی ء کانه القمر لیلة البدر; (38)
چهره اش مانند قرص کامل ماه می درخشد .
وجهه مثل فلقة قمر لابالخرق ولا بالبرق; (39)
صورت اش چون پاره ی ماه است، نه کند بود و نه عجول .
وجهه بین اصبحة الاقالیم کالقمر المضی ء بین الکواکب الدریة; (40)
چهره اش میان گشاده رویان عالم مانند ماه نورانی در بین ستاره گان درخشان است .
وجهه کالقمر الدری; (41)
چهره اش مانند ماه نورانی است .
وجهه کالکوکب دری; (42)
چهره اش مانند ستاره ی درخشان است .
کان وجهه کوکب دری; (43)
چهره اش مانند ستاره ای درخشان است .
الفتی کانه بدر یلوح فی الظلام; (44)
جوان، مانند قرص کامل ماه که در شب تاریک می درخشد .
غلام یناسب المشتری فی الخلقة والمنظر; (45)
نوجوانی که در صورت و منظر مثل مشتری است .
غلاما یشبه المشتری فی الحسن والجمال; (46)
نوجوانی است که در زیبایی و جمال، شبیه مشتری است .
کغصن بان; (47)
مانند شاخه ی بیدمشک .
کغصن بان او قضیب ریحان; (48)
مانند شاخه ی بیدمشک یا شاخه ی ریحان .
اروع کانه غصن بان و کان صفحة غرته کوکب دری; (49)
نکورویی چون شاخه ی بیدمشک است و پیشانی اش مانند ستاره ای نورانی می درخشد .
ابن الارواع; (50)
از تبار نکورویان .
یعلو نور وجهه سواد شعر لحیته و راسه; (51)
نور رخسارش بر سیاهی موی صورت و سرش غلبه دارد .
نور وجهه یعلو سواد لحیته و راسه; (52)
نور رخسارش بر سیاهی موی صورت و سرش غلبه دارد .
له سمت ما رات العیون اقصد منه ولا اعرف حسنا و سکینة و حیاءا; (53)
وقاری دارد که موزون تر از آن را چشم ها ندیده است و زیباتر و دل آرام تر و با حیاتر از ایشان نمی شناسد .
نقی الثیاب . . . علی هیئة الشرفاء; (54)
پاک جامه . . . مانند بزرگان .
سمح سخی تقی نقی; (55)
اهل احسان و سخاوت و تقوا و پاکیزگی است .
طاووس اهل الجنة; (56)
طاووس اهل بهشت است .
بیش تر روایات و ملاقات های نقل شده، در باره ی وصف حضرت، عجل الله تعالی فرجه، اختصاص به بیان زیبایی و حسن چشم نواز ایشان دارد . هم ائمه علیهم السلام و هم کسانی که سعادت تشرف به محضر گل نرگس را داشته اند، قبل از هر وصفی، ذکر زیبایی ایشان را کرده اند:
اگرچه حسن فروشان، به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت، به یار ما نرسد
هزار نقش بر آید ز کلک صنع و یکی
به دل پذیری نقش نگار ما نرسد
جوانی و روی زیبا، از مشخصات بارز حضرت حجت، ارواح من سواه فداه، است . البته، در مورد جوانی، در بخش سن مبارک حضرت علیه السلام مطالب را ارائه خواهیم کرد . فعلا، در این جا، غرض، بیان زیبایی ایشان است .
حسنی که راوی می گوید: «ما، از دیدن اش سیر نمی شویم .» ، علاوه بر زیبایی، نکته ی قابل توجه، هیبت و عظمت و وقار ایشان در اوج آن زیبایی است و بوی خوش حضرت که راوی، از آن، به دل نشین ترین رایحه ها یاد می کند .
در بخش گذشته، شباهت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، به جد بزرگوارش نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بیان شد . چنان که در باره ی پیامبر صلی الله علیه و آله آمده:
«یتلالا وجهه تلالؤ القمر لیلة البدر» (57)
یا
«کان فی وجهه القمر» (58) ،
درباره ی امام نیز شایع ترین تشبیه، تشبیه رخ زیبای ایشان به ماه کامل شب چهارده است، بلکه به تعبیر امیر بیان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام، «زیبارویان عالم، در مقابل حضرت، چون ستاره های درخشان در مقابل ماه نورانی اند» که طبیعتا، جلوه ای نخواهند داشت .
در بعضی از تعبیرها «فلقة قمر» آمده است . این تعبیر، به معنای «پاره ی ماه » است . در روایتی، بعد از این تعبیر آمده است: «لابالخرق و لابالنزق » . «خرق » ، به معنای ناتوانی و سستی و کم تحرکی است (59) و «نزق » - که بحار از کمال الدین نقل می کند یا «برق » که در متن کمال الدین است، به معنای «عجله در کارها و سبک سری » است; (60) یعنی، راوی می گوید، حضرت، نه سست و کم تحرک است و نه عجول و ناآرام، بلکه وقار خاصی دارد که بر زیبایی اش می افزاید .
صاحب النجم الثاقب «خرق » را «درشت خو و زبر» ترجمه فرموده اند (61) ، که درست به نظر نمی رسد .
عرب، در میان ستارگان، ستاره ای را که بزرگ و پرنور و درخشان باشد، «دری » می نامد . (62) در مورد حضرت، وارد شده که «ستاره ای دری » است که نشان دهنده ی درخشش ویژه ی چهره ی حضرت است .
سیاره ی مشتری که بزرگ ترین سیاره ی منظومه ی شمسی و درخشان ترین آن ها بعد از زهره است، به نام «سعد اکبر» مشهور است و نماد و سمبل نکویی و یمن و برکت است . تشبیه نکورویان به مشتری، تشبیهی زیبا است .
او، سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است
مشتری عارض و خورشید رخ و زهره لقاست
سعد بن عبدالله نیز که اهل قم است، به محض زیارت دلدار دل آرام، ایشان را به مشتری تشبیه می کند . جا دارد بگوییم:
مشتری رویی و هر دل، مشتری، روی ترا
مشتری رخسارگان را کم نباشد مشتری
«بان » به معنای «درخت بیدمشک » است و علاوه بر بوی خوش، چون درختی باریک و خوش نما است، شعرا قد «محبوب » را بدان تشبیه می کنند . «کغصن بان » ، یعنی، چون شاخه ی بیدمشک، قامت اش دل نواز است .
«ریحان » ، به تمام گیاهان معطر اطلاق می شود . (63) علاوه بر آن، اسم گیاهی خوش بو است که علاوه بر بوی خوش، لطافت و رنگ زیبایی هم دارد . در تشبیه چهره ی مبارک ایشان به شاخه ی ریحان، علاوه بر بوی خوش، لطافت و طراوت، نقش اصلی را دارد .
در این مورد، در بخش «رنگ رخسار مبارک شان » هم تعبیرات زیبایی وارد شده که خواهد آمد .
«غره » سفیدی پیشانی را گویند . (64) راوی می گوید: به قدری پیشانی مبارک امام می درخشید، گویا که ستاره ای پر نور است .
«ارواع » جمع «اروع » است . و «اروع » ، کسی را گویند که دارای قامت و نورانیت و فضلی است که بیننده از زیبایی او شگفت زده گردد . (65) امام باقر علیه السلام می فرماید، امام زمان، عجل الله تعالی فرجه، از تبار نکورویان است (66) . اهوازی، وقتی بعد از تشرف، امام را وصف می کند، می گوید: «اروع و زیبا بود، مانند شاخه ی بیدمشک .» .
در درخشندگی روی مبارک حضرت، نقل شده که نور جمال ایشان، بر سیاهی مویش، غلبه دارد .
«سمت » حالت کسی را گویند که دارای آرامش و وقار و حسن سیره و روش است، همراه استقامت منظر و هیئت . (67)
راوی می گوید: من «سمتی » را در حضرت مشاهده کردم که متعادل تر از آن را هیچ چشمی ندیده است و زیبا و با وقارتر از آن را نمی شناسد .
در تعبیری آمده: «لباسی نظیف بر تن داشت و شرافت و بزرگواری، از قیافه اش نمایان بود .» در تعبیری دیگر آمده: «احسان و سخاوت و پرهیز و پاکیزگی، از جمال اش نمایان بود .» نیز آورده اند که حضرت، نه تنها زیباروی این دنیا است، بلکه جمال و زیبایی اهل بهشت هم برای حضرت است .
آیینه ای طلب کن تا روی خود ببینی
وزحسن خود بماند انگشت در دهانت
رخت، سرای عقلم، تاراج عشق کردی
ای رند، آشکارا، می بینم از نهانت
3- سن
شاب; (68)
جوان
شابا; (69)
جوان
شاب حدث; (70)
جوانی نورس .
رجوعه من غیبته بشرخ الشباب; (71)
در بهترین مرحله ی جوانی .
شابا موفقا; (72)
جوانی کامل .
شابا تاما من الرجال; (73)
جوانی کامل است در میان مردان .
شاب بعد کبر السن; (74)
جوان است با این که سن اش زیاد است .
فی سن الشیوخ و منظر الشباب; (75)
در سن کهن سالان و قیافه ی جوانان .
فی صورة فتی موفق ابن ثلاثین سنة; (76)
با چهره ی جوانی کامل به سن سی سالگی .
فی صورة شاب موفق ابن اثنتین و ثلاثین سنة; (77)
با چهره ی جوانی کامل به سن سی و دو سالگی .
فی صورة شاب دون اربعین سنة; (78)
با چهره ی جوانی کم تر از چهل سال .
لیس هذا الامر من جاز اربعین; (79)
صاحب این امر، بیش از چهل سال ندارد .
ابن اربعین سنة; (80)
چهل ساله .
شیخ السن شاب المنظر حتی ان الناظر الیه لیحسبه ابن اربعین سنة اودونها وان من علاماته ان لایهرم بمرور الایام واللیالی حتی یاتیه اجله; (81)
سن اش زیاد و چهره اش جوان است، به گونه ای که در نظر بیننده، چهل ساله یا کم تر می نماید و از نشانه های ایشان، آن است که تا زمان وفات، پیر نمی شوند .
باید توجه داشت، منظور از سن، مقدار سال های حیات ایشان از آغاز میلاد حضرت تا زمان ظهور نیست، بلکه همان گونه که موضوع این نوشتار است، منظور، این است که در زمان ظهور، قیافه و جمال جمیل ایشان، در چه سنی خواهد بود .
درباره ی قیافه ی حضرت در زمان ظهور، به طور کلی، دو نوع روایت وارد شده است:
الف) روایاتی که مطلق است و سنی را بیان نمی کند و فقط جوان بودن حضرت را می گوید .
ب) روایاتی که علاوه بر تاکید بر جوانی، سن و سال را هم مشخص می کند .
شرخ الشباب; قوته و نضارته . (82) ترجمه: چون جوانی نیز مراتبی دارد، بعضی از روایات، اشاره دارد که حضرت، در بهترین مرحله ی جوانی ظاهر می شوند; یعنی، زمانی که چهره در زیباترین و درخشنده ترین حالت خود است .
مرحوم مجلسی، در مورد لفظ «موفق » که در روایات آمده، می فرماید:
لعل المراد بالموفق، المتوافق الاعضاء المعتدل الخلق، او هو کنایة عن التوسط فی الشباب، بل انتهاؤه; ای لیس فی بدا الشباب; فان فی مثل هذا السن یوفق الانسان لتحصیل الکمال; (83)
شاید مراد از «موفق » تناسب اندام و اعتدال بدن باشد یا کنایه از وسط یا آخر جوانی است; یعنی، در آغاز جوانی نیست; زیرا، انسان، در اواسط یا اواخر جوانی، به کمال خود می رسد .
البته، با توجه به معنای «شرخ » که گذشت، به نظر می رسد، معنای «موفق » هم همان باشد; یعنی، در بهترین برهه ی جوانی است و اعضا، تناسب دارند . تعبیر «تاما» نیز بدین معنا اشاره دارد .
با توجه به غیبتی که حضرت دارند، بعضی روایات، اشاره دارند که از لحاظ سال های گذشته بر حضرت، سن شریف شان زیاد است (فی سن الشیوخ; شیخ السن)، اما چهره ی نازنین ایشان، جوان است .
در میان روایاتی که به سن مشخصی اشاره دارد، روایات چهل سالگی و کم تر از چهل، از همه بیش تر است . تک روایاتی نیز سی سال و سی و دو سالگی را مطرح می کند . این ها منافاتی ندارند; زیرا، هر دو بیانی برای جوانی حضرت هستند .
«ابن ستین سنة » نیز آمده که سید بن طاووس آن را نقل کرده است، (84) ولی این روایت، مستند به پیامبر نیست و از فردی به نام «ارطاة » نقل شده است . این روایت قدرت مقابله با روایات دیگر را ندارد .
اگر روایاتی هم باشد که سن حضرت را کم تر از سی سال بیان کند، منافاتی با آن دسته از روایات نخواهد داشت; زیرا، منظور، اشاره به جوان بودن حضرت است و نه سن مشخص، چون، قطعا، سن حضرت، بیش تر از این ارقام است، چنان که علامه مجلسی درباره ی «من جاز اربعین » ، می فرماید:
ای فی الصورة; ای صاحب هذا الامر یری دائما انه فی سن اربعین ولایؤثر فیه الشیب ولایغیره; (85)
در صورت و قیافه ی ظاهری، چنین است; یعنی، صاحب این امر، همیشه، در سن چهل سالگی دیده می شود و پیری، در او اثر نمی کند و قیافه اش را تغییر نمی دهد .
آخرین عبارت به این مطلب مهم می پردازد که حضرت، حتی پس از ظهور هم پیر نمی شوند و تا آخر عمر شریف شان چهره ای جوان خواهند داشت .
4- قامت
شاب مربوع; (86)
جوانی متوسط .
شاب مربوع القامة; (87)
جوانی با قد متوسط .
رجلا ربعة; (88)
مردی متوسط .
لا بالطویل الشامخ ولا بالقصیر اللاصق ممدود القامة; (89)
نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه، با قامتی کشیده .
لم ار قط فی . . . اعتدال قامته; (90)
هرگز، در معتدل بودن قامت، مانند او را ندیدم .
الجسم جسم اسرائیلی; (91)
بدن، مانند بدن فرزندان حضرت یعقوب است .
جسمه جسم اسرائیلی; (92)
جسم ش مانند جسم بنی اسراییل است .
کانه من رجال بنی اسرائیل; (93)
مثل این که از مردان بنی اسراییل است .
قلیل اللحم; (94)
کم گوشت .
ضرب من الرجال; (95)
باریک اندام .
قویا فی بدنه; (96)
بدنی قوی .
در وصف قامت رعنای حضرت نیز، دو دسته روایات وارد شده است: گروه نخست، روایاتی است که قد حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، را بیان می کند، و گروه دوم، روایاتی است که بدن و اندام مبارک امام غائب علیه السلام را تبیین می کند .
از روایات گروه نخست، معلوم می شود که قد حضرت اش، متوسط است . المربوع، یعنی: «الذی لیس بطویل ولاقصیر» . (97) ربعة، یعنی: «مربوع الخلق لابالطویل ولابالقصیر» (98) ، نه خیلی بلند قامت اند (الشامخ: العالی المرتفع) (99) و نه بسیار کوتاه قد (لصق و لزق و هی اقبحها الا فی اشیاء نصفها فی حدودها). (100) به خاطر شباهت امام به جد بزرگوارشان نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، در مورد قد ایشان نیز این تعابیر وارد شده است . (101)
گروه دوم روایات، بیان می کند که اندام حضرت، شبیه اندام فرزندان حضرت یعقوب است و وجه تشبیه را معمولا بلندی قد و اما چنان که صاحب العطر الوردی می آورد، (103) تفسیر به بلند قد بودن با مربوع و متوسط بودن قامت، تناسب ندارد، بلکه وجه مناسب، نحافت و باریکی اندام است، چنان که در تعبیرات بعدی تصریح شده که «قلیل اللحم است » و معنای «ضرب من الرجال » نیز همین است . چنان که ابن اثیر می گوید: «ضرب من الرجال: ای خفیف اللحم ممشوق مستدق; (104) خوش قامت و باریک اندام و بدنی ورزیده که گوشت اضافی و لخت ندارد .» . در مورد پیامبر هم آمده: «ضرب اللحم بین الرجال » . (105)
البته، این ورزیده بودن، از این که می فرماید: «قوی فی بدنه » نیز معلوم می گردد .
طوبی زقامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن می شود بلند
5- رنگ
ناصع اللون; (106)
رنگی خالص و واضح .
دری اللون; (107)
رنگی درخشان .
کان فی وجهه الکوکب الدری فی اللون; (108)
رنگ رخسارش چون ستاره ای درخشان است .
هو کاقحوانة ارجوان قد تکاثف علیها الندی و اصابها الم الهوی; (109)
او، مانند بابونه ای ارغوانی بود که شبنم به رویش نشسته و رنج نسیم بدو رسیده باشد .
عربی اللون; (110)
عرب رنگ .
اللون لون عربی; (111)
رنگ، رنگ عربی است .
لونه لون عربی; (112)
رنگ اش، رنگ عربی است .
المشرب حمرة; (113)
متمایل به سرخی .
ابیض مشرب حمرة; (114)
سفیدی متمایل به سرخی .
بوجهه سمرة; (115)
چهره اش کمی گندم گون است .
به سمرة و کان لونه الذهب; (116)
کمی گندم گون، و رنگ اش طلایی است .
اسمر; (117)
گندم گون .
اسمر یمیل الی الصفرة ماهو; (118)
گندم گونی مایل به زردی که زرد نبود .
اسمر اللون; (119)
گندمی رنگ .
اسمر اللون یعتاده مع سمرته صفرة من سهر اللیل; (120)
گندم رنگی که در اثر شب زنده داری، کمی زرد شده است .
رجل آدم; (121)
مردی گندم گون .
کانه من رجال شنوءة; (122)
مانند مردی از قبیله ی شنوءة است .
نقل های موجود در موضوع رنگ چهره ی حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، نیز دو دسته است: دسته ی نخست، نورانیت و درخشش و خالص و زیبا بودن رنگ چهره ی امام را بیان می کند، و دسته ی دوم، خود رنگ را .
«الناصع فی کل لون: خلص و وضح » ، (123) ناصع، یعنی رنگی که خالص است و اختلاطی با سایر رنگ ها ندارد و واضح و روشن است; یعنی، گرفته و تاریک نیست .
«دری » نیز به این معنا است، یعنی، علاوه بر خالص و پاک بودن رنگ، دارای درخشش و اشراق است و رنگ اش چنان است که گویی در چهره ی مبارک اش ستاره ای می درخشد .
اقحوانه، معرب بابونه است . بابونه، گلی با گلبرگ های سفید و لطیف است .
ارجوان، همان ارغوان را گویند که رنگی «آتش گون » دارد .
رنگ آتش گون، یعنی، در لطافت و سفیدی، مانند گل بابونه است، اما نه سفید خالص، بلکه سفیدی ارغوانی و آتش گون . و شاید به یاد همین رنگ زیبا است که حافظ گوید:
حاجت مطرب و می نیست، تو برقع بگشا
که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند
عرق روی مبارک امام علیه السلام به «شبنم (الندی)» تشبیه شده است . چون روی مبارک امام، تمایل به زردی دارد و سرخ شدید نیست، لذا می فرماید، مثل این است که رنج نسیم به روی گل اش رسیده است; یعنی، به قدری لطیف است که نسیم، رنگ مبارک اش را تغییر داده است .
گروه دیگر از روایات، رنگ رخسار حضرت را بیان می کند . در این دسته از روایات آمده که رنگ حضرت، رنگ عربی است که منظور، همان گندم گون بودن است .
جوهری، درباره ی «مشرب » گفته است:
الاشراب خلط لون بلون کان احدهما سقی الآخر . و اذا شدد، یکون للتکثیر و المبالغة . و یقال: «اشرب الابیض حمرة » : ای علاه ذالک » ; (124)
یعنی، سفیدی که سرخی بر آن غلبه دارد . در جایی که احمر الوجه (125) به حضرت اطلاق شده، به همین مناسبت است و الا، روی مبارک حضرت، کاملا سرخ نیست .
معنای «سمرة » و «اسمر» هم که در عبارات بعد آمده، همین است:
«السمرة عند العرب هی البیاض المشرب حمرة » . (126)
این تعابیر، در مورد حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هم وارد شده است . (127)
در عبارات بعد می گوید، اسمر است، اما تمایل به زردی دارد و البته، زرد کامل هم نیست و توضیح می دهد که این زردی، در اثر شب زنده داری آن یار غایب از نظر است .
لازم به تذکر است که عبارت «وجهه کالدینار» که در روایات آمده، (128) چنان که بعضی بر حضرت اش تطبیق کرده اند، (129) درست نیست و نشان پرچمدار امام عصر است که از ذریه ی جعفر طیار سلام الله علیه است .
البته، عبارت «لونه الذهب » ، در مورد حضرت وارد شده است که متمایل به زرد بودن رخسارش را می رساند .
عبارت «آدم » نیز که در وصف رنگ حضرت وارد شده، نشان از گندم گون بودن دارد . (130)
شنؤة یا شنوءة، نام قبیله ای در یمن است (131) و نیز نام ناحیه ای در یمن در حضرموت است . (132) وقتی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج، حضرت موسی علیه السلام را ملاقات می کند، چنین وصف می فرماید: «رجل آدم طویل کانه من شبوة .» علامه مجلسی می فرماید:
شبهه صلی الله علیه و آله باحدی تلک الطوائف فی الادمة و طول القامة; (133)
پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت موسی را به یکی از آن طائفه ها در گندم گون بودن و بلندی قامت تشبیه کرده است .
چون گذشت که حضرت، بلند قد نیست، پس وجه تشبیه، همان گندم گون بودن است . و مؤید این مطلب، نقل تفسیر قمی است که به جای «کانه من شبوة » رنگ را آورده و می فرماید «رجل آدم طویل علیه سمرة » . (134) لذا آن چه گفته شده که «اهل شنوءه در زیبایی، ضرب المثل هستند (135) و تشبیه، از این جهت است » ، دلیلی ندارد، بلکه تشبیه، به خاطر همرنگ بودن است .
بعد از بیان کلیات، اینک، وصف تک تک اعضا را می آوریم:
1- سر
شامة فی راسه; (136)
خالی در سر دارد .
مدور الهامة; (137)
سرش گرد است .
از این دو عبارت، دو علامت و مشخصه، در مورد سر مبارک امام علیه السلام، قابل استفاده است:
1- وجود خال و علامتی در سر ایشان;
2- گرد بودن سر حضرت .
در صفات نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وارد شده است: «عظیم الهامة » ; (138) یعنی، سر مبارک پیامبر، بزرگ بود . اگر شباهت امام عصر، عجل الله تعالی فرجه، را به پیامبر در نظر بگیریم، علاوه بر دو علامت یاد شده، می توان بزرگ بودن سر را هم یکی از علائم حضرت ولی عصر، عجل الله فرجه، بیان کرد .
2- موی سر
حسن الشعر یسیل شعره علی منکبیه; (139)
زیبا موی که موهایش را بر شانه هایش می ریزد .
بشعره صهوبة; (140)
مویش، کمی سرخ است .
براسه وفرة سحماء سبطة تطالع شحمة اذنه; (141)
مویی سیاه و لخت دارد که تا نرمه ی گوش اش می رسد .
بشعره قطط; (142)
مویش کمی مجعد است .
فی شعر راسه قطط; (143)
موی سرش کمی چین و شکن دارد .
فی راسه ذؤابة; (144)
گیسویی دارد .
و کان علی راسه ذؤابتان; (145)
دو گیسو دارد .
بذؤابتین; (146)
با دو گیسو .
علی راسه فرق بین وفرتین کانه الف بین واوین; (147)
میان دو دسته مویش، فرق باز کرده مانند «الف » میان دو «واو» .
عبارات بالا، پنج مشخصه از مشخصات موی حضرت را بیان می دارد:
الف) موی حضرت، زیبا است . «حسن الشعر» ، یعنی، زیبا موی . یک معنای «صهوبة » نیز واضحی رنگ و زیبایی منظر است (148) و بیان می کند که موی حضرت، زیبا است و رنگی صاف و واضح و خوش منظر دارد .
ب) رنگ موی امام، «سحماء» ، یعنی سیاه رنگ است . البته، معنای دیگر «صهوبة » ، سرخی است که به سیاهی می زند; (149) یعنی، موی زیبای حضرت، سیاه خالص نیست، بلکه سرخی کمی هم دارد . البته، سیاهی، غلبه دارد و سیاه دیده می شود .
ج) موی حضرت، بلند است . «وفرة » ، مویی را گویند که تا نرمه ی گوش رسد . حضرت، وقتی فرق باز می کنند و موها را به دو طرف شانه می کنند، تا نرمه ی گوش می رسد .
د) «سبط » موی لخت بدون جعد و چین است . «قطط » موی مجعد و شکن دار را گویند; یعنی، موی حضرت، کاملا لخت و صاف نیست، کمی چین و شکن دارد .
درباره ی جد بزرگوارش نبی گرامی اسلام هم عبارت «سبط الشعر» (150) وارد شده است و هم «قطط الشعر» . (151) جامع آن، «رجل الشعر» (152) است; یعنی، نه کاملا مجعد و نه کاملا لخت و بی حالت .
ه) حضرت، یک یا دو گیسو می بندند و فرق سرشان را باز می کنند .
تذکر: باید توجه کرد که گیسو و موی بلند که برای حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه نقل شده است مربوط به زمانی است که متداول و معمول در جامعه داشتن چنان مویی است .
3- صورت
مسنون الخدین; (153)
گونه های کم گوشت .
سهل الخدین علی خده الایمن خال; (154)
گونه هایی لطیف با یک خال در گونه ی راست .
سهل الخدین علی خده الایمن خال کانه فتات مسک علی رضراضة عنبر; (155)
گونه هایی نرم با خالی در گونه ی راست که مانند دانه ی مشک بر روی عنبر است .
فی وجهه خال; (156)
در صورت اش یک خال است .
فی خده الایمن خال; (157)
در گونه ی راست اش خالی است .
فی خده الایمن خال اسود; (158)
در گونه ی راست اش، یک خال سیاه است .
علی خده الایمن خال کانه کوکب دری; (159)
بر گونه ی راست اش، خالی است که مانند ستاره ی درخشان است .
بخده الایمن خال کانه فتاة مسک علی بیاض الفضة; (160)
بر گونه ی راست اش، خالی است مانند دانه ی مشکی روی سفیدی نقره .
فی وجهه . . . علامة; (161)
در صورت اش علامتی است .
بوجهه اثر; (162)
در صورت اش اثری است .
فی وجهه سجادة; (163)
در صورت اش، اثر سجده، نمایان است .
بین عینیه سجادة; (164)
در میان دو چشمان اش، اثر سجده است .
علاوه بر زیبایی و درخشش صورت مبارک امام علیه السلام که گذشت، چهار نکته از تعبیرات وارد در خصوص صورت، قابل استفاده است:
الف) صورت امام علیه السلام کشیده است . «مسنون الخدین » ، به صورتی گفته می شود که گرد و پر گوشت نباشد .
در وصف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شده که ایشان «ولاالمکثم » (165) است . «مکثم » یعنی، مدور الوجه و قصیر الحنک و دانی الجبهة; یعنی، پیامبر، گرد روی نبود .
ب) گونه های مبارک امام، کم گوشت و دارای پوستی لطیف است . «سهل الخدین » صورتی را گویند که گونه هایش برجسته و گوشتی نباشد و نیز پوست غلیظی نداشته باشد .
لفظ «سهل الخدین » در مورد پیامبر نیز وارد شده است . (166)
ج) بر روی گونه ی راست امام، خالی سیاه است .
چنان که ملاحظه می شود، بعضی از روایات، به اجمال، وجود خال را بیان می کند و بعضی، جای آن، و بعضی دیگر، علاوه بر محل، زیبایی آن را نیز بیان می کند . در بعضی از تعبیرها، درخشندگی خال حضرت را به ستاره ای درخشان تشبیه کرده، و در بعضی دیگر، به قطعه ای مشک که روی نقره ای یا قطعه ای از عنبر قرار گرفته است .
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
د) میان دو چشمان حضرت در پیشانی مبارک شان، اثر سجده نمایان است . در این مورد نیز بعضی روایات، به اجمال اشاره دارد و بعضی دیگر، به تفصیل محل آن را بیان می کند .
4- پیشانی
اجلی; (167)
واضح .
اجلی الجبهة; (168)
روشن پیشانی .
اعلی الجبهة; (169)
بلند پیشانی .
اعلا الجبهة; (170)
بلند پیشانی .
اجلی الجبین; (171)
روشن پیشانی .
صلت الجبین; (172)
لطیف و براق پیشانی .
واضح الجبین; (173)
روشن پیشانی .
الجبین الازهر; (174)
پیشانی درخشان .
در معنای «اجلی الجبهة و الجبین » ، دو احتمال وجود دارد:
احتمال یکم - موی قسمت جلو سر تا نصف آن، ریخته باشد . ابوعبید گوید:
اذا انحسر الشعر عن جانبی الجبهة فهو انزع . فاذا زاد قلیلا، فهو اجلح . فاذا بلغ النصف و نحوه فهو اجلی; (175)
وقتی موی دو طرف پیشانی بریزد، انزع گویند . وقتی کمی بیش تر بریزد، اجلح گویند . وقتی ریزش مو به نصف سر برسد، اجلی گویند .
عبدالرحمان جوزی می آورد:
الاجلی الذی قد انحسر الشعر عن جبهته الی نصف راسه (176) ;
اجلی، آن است که موی سر از پیشانی تا نصف سر، ریخته باشد .
جزری گوید:
الاجلی الخفیف شعر ما بین النزعتین من الصدغین والذی انحسر الشعر من جبهته (177)
اجلی، کم بودن موی بالای سر است، یعنی، طرفین سر، مو دارد و یا کسی که موی خود را از پیشانی کنار زده است .
اجلی که به معنای «آشکار و واضح بودن » است، می تواند به معنای کم مو بودن قسمت جلو سر حتی تا نصف سر باشد .
احتمال دوم - این است که مویش کم نیست، اما موهایش را از پیشانی جمع کرده و به طرف دیگری هدایت کرده است .
با توجه به این که امام علیه السلام فرق باز می کند و موها را به طرفین شانه کرده گیسو می نماید، می توان قول دوم را ترجیح داد و گفت، منظور از «اجلی الجبهه » بودن حضرت، این است که موهای امام، به پیشانی مبارک شان نریخته است .
معنای اعلی و بلند بودن پیشانی نیز همین است .
«صلت » به معنای «املس » آمده (178) ; یعنی، دارای پوستی لطیف است . نیز به معنای «وضوح و روشنی پیشانی » و براق و نورانی بودن پیشانی است، (179) چنان که «ازهی » نیز به معنای «نورانی » است .
درباره ی جد بزرگوارشان پیامبر اکرم نیز لفظ «صلت الجبین (180) » و «الجبین الازهر (181) » وارد شده است .
پس پیشانی حضرت، 1- آشکار و واضح، 2- نورانی و براق، 3- دارای پوستی لطیف و صاف است . 4- اثر سجده بر پیشانی مبارک است .
5- ابرو
ازج; (182)
کمان و کشیده .
ازج الحاجبین; (183)
کشیده و کمان ابرو .
المشرف الحاجبین; (184)
بلند ابرو .
ابلج; (185)
گشاده .
ابلج الحاجب; (186)
گشاده ابرو .
اجلی الحاجبین; (187)
گشاده ابرو .
المقرون الحاجبین; (188)
ابروان نزدیک به هم .
از این تعبیرات، چند مشخصه ی ابروی زیبای حضرت به دست می آید:
الف) ابروانی کشیده و کمانی دارند . جزری گفته است: «الزجج: تقویس فی الحاجب مع طول فی طرفه و امتداده » ; (189) یعنی، ازج، به ابرویی گفته می شود که در عین کمان بودن، کشیده است و در طرفین امتداد دارد .
در مورد پیامبر نیز این صفت نقل شده است . (190)
ب) ابروانی بلند و پر پشت دارند . «المشرف » به معنای «برآمده و برجسته » است; (191) یعنی، ابروی حضرت، علاوه بر کشیده بودن، پر پشت و مرتفع و بلند است .
ج) ابروان حضرت به هم پیوسته نیست . «ابلج » ، به تنهایی، به معنای زیبایی و گشادگی چهره است، اما وقتی همراه «حاجب » آمده، یعنی، میان دو ابرو، عاری از مو است . «بلجة » به معنای «نقاوة ما بین حاجبین (قسمت خالی بین دو ابرو)» (192) است، چنان که «اجلی » نیز همین معنا را می رساند .
د) فاصله ی ابروان حضرت از هم، کم است . «المقرون » می رساند که ابروها، فاصله ی زیادی از هم ندارند، بلکه دو ابرو، به هم نزدیک اند .
این صفت نیز در مورد حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است . (193)
6- چشم
اعین; (194)
درشت چشم .
دری المقلتین; (195)
براق چشم .
ادعج العینین; (196)
سیاه چشم .
اکحل العینین; (197)
چشمان سرمه کشیده .
الغائر العینین; (198)
چشمان فرو رفته .
از تعبیرهای بالا، موارد زیر معلوم می شود:
1) چشمان حضرت، درشت است . «اعین » به معنای «واسع العین بین العین (واضح و گشاده چشم)» (199) است .
2) چشمان امام، شفاف و دارای درخشندگی جذابی است . «دری » به معنای تلالؤ و درخشندگی است .
3) چشمان مبارک امام، سیاه است . «ادعج » به چشمی گفته می شود که سیاهی آن بسیار سیاه و سفیدی آن هم شدیدا سفید باشد و در عین حال، چشم، بزرگ باشد . (200)
این تعبیر در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم آمده است . (201)
4) چشمان زیبای امام علیه السلام، به طور طبیعی، سرمه کشیده و سیاه است . «الاکحل » به معنای «الذی یعلو منابت اشفاره سواد خلقة » (202) است; یعنی، اکحل به کسی گویند که محل روییدن مژه های چشم اش به طور طبیعی، بسیار سیاه است .
5) چشمان امام، کمی فرو رفته است . «الغائر» ، یعنی، چشمی که گود افتاده است . و شاید این نیز مانند زردی رنگ مبارک امام علیه السلام در اثر شب زنده داری های مداوم باشد .
در مورد مژه های حضرت، نقلی وارد نشده است، اما در مورد پیامبر، عبارت «اهدب الاشفار» (203) و «سبط الاشفار» ; (204) وارد شده است; یعنی، موهای مژه، بلند است . و «فی اشفاره وطف » ; (205) یعنی، مژه های فراوانی دارد .
به خاطر شباهت امام علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله می توان گفت، امام علیه السلام، دارای مژه های فراوان و پرپشت و بلند و دراز هستند .
نیز در مورد پیامبر «اشکل العینین » (206) نقل شده; یعنی، در سفیدی چشم پیامبر، رگ هایی از سرخی وجود داشت .
نیز آمده است: «رقیق الاجفان » ; (207) یعنی پلک های حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، نازک بود .
7- بینی
اقنی; (208)
کشیده و باریک .
اقنی الانف; (209)
کشیده و باریک بینی .
اشم الانف; (210)
بلند بینی .
اقنی الانف اشم; (211)
بینی کشیده و بلند .
اشم الانف اقنی; (212)
بینی بلند و کشیده .
در معنای «اقنی » فراهیدی می آورد:
القنا: مصدر الاقنی من الانوف . و هو ارتفاع فی اعلی الانف بین القصبة والمارن من غیر قبح; (213)
قناء - که مصدر اقنی است - در بینی، به معنای بلند بودن قسمت بالای بینی است، میان استخوان و قسمت نرم بینی، به گونه ای که زشت نباشد .
صاحب لسان العرب، بعد از بیان قول فراهیدی می نویسد:
ابن سیده: والقناء ارتفاع فی اعلی الانف و احدیداب فی وسطه و سبوغ فی طرفه . و قیل: هو نتوء وسط القصبة واشرافه وضیق المنخرین;
ابن سیده گوید: قناء، بلند بودن بالای بینی است همراه با محدب (بر آمده) بودن وسط آن و طولانی بودن نوک آن . و گفته شده، آن، به معنای بلند بودن قسمت استخوانی بینی و تنگ بودن سوراخ ها است .
و بعد، خود، در معنای «اقنی » می آورد:
«طوله ودقة ارنبته مع حدب فی وسطه; (214)
دراز بودن بینی و نازک بودن نوک آن همراه محدب بودن وسط بینی .» .
صاحب العطر الوردی در معنایش می آورد:
«ای ارتفاعه مع انحدار الی جهة طرفه; (215)
اقنی، یعنی، بلند بودن بینی با کم شدن ارتفاع در طرف نوک آن » .
قاری نیز می آورد:
ارنبة: طرف الانف - علی ما فی القاموس - والحدب: الارتفاع . والمراد انه لم یکن افطس; فانه مکروه الهیئة; (216)
ارنبه، نوک بینی است، بنابر آن چه در قاموس آمده . حدب، ارتفاع را گویند . منظور، آن است که بینی، افطس (پهن و کم ارتفاع) نیست; زیرا، چنان بینی ای، زشت است .
از این عبارات، معلوم می شود که اقنی، یعنی بینی ای که 1- کشیده و بلند است; 2- تیز و باریک است; 3- بالای بینی، در قسمت استخوان بینی، بر آمده و مرتفع است، به گونه ای که زشت نباشد; 4- نوک بینی، کم ارتفاع، و سوراخ بینی، کوچک است; یعنی، بینی، بسیار کم حالت محدب و گوژ دارد .
عبارت «اقنی الانف » در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم وارد شده است . (217)
قال الجزری: الشمم: ارتفاع قصبة الانف (مع حسنها) و استواء اعلاها (مع انتصاب طرفها) و اشراف الارنبة قلیلا; (218)
یعنی، اشم، به بینی ای گفته می شود که بالای آن، صاف است و حالت محدب ندارد .
لذا چنان که صاحب النجم الثاقب گوید:
این، با «قنا» جمع نشود، مگر در نظر او چنین می نماید . و در واقع، در آن، انحدابی بود، چنان که در شمائل رسول خدا صلی الله علیه و آله است که «یحسبه من لم یتامله اشم » و این، به سبب قلت انحداب است که بی تامل، محسوس نمی شود . (219)
پس میان «اقنی » و «اشم » ، در این مورد، منافاتی نیست و شاهدش هم جمع بین «اقنی » و «اشم » در یک جمله است . وجه عدم منافات نیز کمی انحداب بینی است که اگر دقت نشود، صاف و اشم به نظر می رسد . جمع دو کلمه در یک جمله، یعنی در عین «اقنی » بودن، مقدار «قنا» ، کم است و به «اشم » هم می ماند و در عین «اشم » بودن، کاملا صاف نیست و «قنا» هم دارد .
9 و 10- دهان و لب
در مورد دهان و لب مبارک امام علیه السلام، نقلی وارد نشده است، اما چون امام علیه السلام، شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که ایشان «ضلیع الفم » (220) (دهانی بزرگ که در مردان، نشان زیبایی است) و «عقیق الشفتین » (221) (لب هایی سرخ و عقیقی) است، می توان گفت، امام نیز دارای دهانی بزرگ و لبانی سرخ و عقیقی می باشند .
11- دندان
افلج الثنایا; (222)
گشاده ثنایا .
مفلج الاسنان; (223)
گشاده دندان .
باسنانه تفلیج; (224)
میان دندان هایش فاصله است .
افرق الثنایا; (225)
گشاده ثنایا .
ابلج الثنایا; (226)
گشاده ثنایا .
براق الثنایا; (227)
ثنایای درخشنده .
از این عبارات، دو نکته به دست می آید:
1) دندان های پیشین حضرت، از هم فاصله دارند . «الفلج فی الاسنان: تباعد ما بین الثنایا والرباعیات . و اما الفرق فسعة ما بین الثنیتین خاصة . (228) «الثنایا» جمع ثنیة، کقضیة - و هی من الاسنان اربع فی مقدم الفم: ثنتان من فوق و ثنتان من تحت; (229) یعنی، اختلاف معنای «افلج » و «افرق » در این است که «افلج » ، یعنی هم دندان های ثنایا با هم فاصله دارند و هم دندان های رباعی، اما «افرق » ، یعنی فقط دندان های ثنایا با هم فاصله دارند .
«فلج » را ابن قتیبه، «صفرة فی الاسنان » (230) معنا کرده که اگر به معنای زردی یا سیاهی باشد، مخالف براق بودن است که بعد می آید و اگر به معنای صفر و خالی بودن باشد، یعنی میان دندان ها، خالی است، مطابق معنا و درست است .
تعبیر «مفلج الاسنان » در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم وارد شده است . (231)
«ابلج » نیز چنان که در بحث ابرو گذشت، به معنای تباعد و عدم مقارنت است و باز معنای دور بودن دندان ها از هم را می رساند .
2- دندان های حضرت علیه السلام، براق و درخشنده است . عبارت «براق الثنایا» ، لمعان را می رساند .
لازم به ذکر است که بعضی، «اسنانه کالمنشار» را از اوصاف امام علیه السلام دانسته اند، (232) ولی صحیح نیست و این مشخصه، متعلق به فردی از ذریه ی جعفر طیار است، چنان که در روایات به آن تصریح شده است . (233)
12- ریش
کث اللحیة; (234)
پر پشت و کوتاه ریش .
از «کث اللحیة » دو نکته به دست می آید:
1) محاسن حضرت، پر پشت و فراوان است .
2) محاسن حضرت، بلند نیست; یعنی، در عین فراوانی محاسن، موهای محاسن، کوتاه است .
13- گردن
در مورد گردن حضرت نیز نقلی وارد نشده است، اما از این که در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده است که «جید دمیة فی صفاء الفضة » (235) و «کان عنقه الی کاهله ابریق فضة » (236) و «طویل العنق » (237) و «کان الذهب یجری فی تراقیه » (238) ، می توان گفت، گردن امام علیه السلام دارای مشخصات زیر است:
1- بلند و کشیده (طویل العنق) است .
2- بسیار زیبا و موزون است به گونه ای که دست ساز و غیر طبیعی می نماید (جید دمیة .)
3- بسیار سفید و درخشان است به مثل درخشش نقره (ابریق فضة .)
4- زیر گردن و قسمت ترقوه، طلایی و براق است (کان الذهب یجری فی تراقیه .)
14- کتف و شانه
عظیم مشاش المنکبین; (239)
استخوان شانه ها، بزرگ است .
مسترسل المنکبین; (240)
شانه ها، افتاده است .
مشرف المنکبین; (241)
شانه ها، بزرگ است .
فی کتفه علامة النبی; (242)
در کتف اش علامت نبوت است .
بکتفه الیمنی خال; (243)
در کتف راست اش، یک خال است .
شامة بین کتفیه من جانب الایسر تحت کتفه الایسر ورقة مثل ورقة الآس; (244)
خالی میان دو کتف اش است . در طرف چپ زیر کتف چپ اش، برگی مانند برگ درخت آس است .
از موارد بالا، شش نکته قابل استفاده است .
1- استخوان های شانه ی حضرت، درشت و بزرگ است . سر استخوان را «مشاش » گویند .
این تعبیر در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم وارد شده است . (245)
2- شانه های حضرت، افتاده و پایین است . عبارت منبع اصلی، «مسترسل » است . الخرائج، «مشرف » نقل کرده است (246) که با اصل روایت همخوانی ندارد و ظاهرا، تصحیف است، هر چند اگر معنایش بزرگی و بلندی باشد، معنای نکته ی یکم را تاکید خواهد کرد، ولی عبارت منبع اصلی «مسترسل » است .
3- در کتف مبارک امام، علامت نبوت هست .
4- یک خال، در کتف راست حضرت هست .
5- یک خال، میان دو کتف حضرت هست .
6- زیر کتف چپ حضرت، برگی مانند برگ درخت آس هست . درخت «آس » که به فارسی به آن، «مورد» گویند، درختی شبیه درخت انار است که دارای برگ های ضخیم همیشه سبز و معطر است .
شاید این عبارت، کنایه ای برای بیان بوی خوش عرق امام علیه السلام است که به بوی برگ درخت «آس » شبیه است . در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده که بوی عرق ایشان، مانند مشک بود . (247)
نیز چون در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که «اشعرالمنکبین » (248) ، می توان گفت، شانه های حضرت، موی فراوان دارد .
15- سینه
واسع الصدر . . . عریض ما بینهما (المنکبین) ; (249)
فراخ سینه . . . میان دو کتف پهن است .
بعید ما بین المنکبین; (250)
میان دو کتف، فاصله ی زیادی است .
العریض ما بین المنکبین; (251)
میان دو کتف، پهن است .
از تعبیرات نقل شده در مورد سینه ی مبارک امام علیه السلام معلوم می گردد که سینه ی شریف امام عصر، عجل الله تعالی فرجه، فراخ و بزرگ است .
در مورد پیامبر اسلام نیز «عریض الصدر» و «بعید ما بین المنکبین » وارد شده (252) و شباهت را از این وجه نیز می رساند .
16- پشت
بظهره شامتان شامة علی لون جلده و شامة علی شبه شامة النبی صلی الله علیه و آله; (253)
در پشت اش، دو خال است: خالی به رنگ پوست اش و خالی شبیه خال پیامبر صلی الله علیه و آله .
از این عبارت، معلوم می گردد که در پشت مبارک امام صلی الله علیه و آله دو خال هست: یکی، همرنگ پوست حضرت و یکی هم به رنگ خال نازنین پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله .
البته چنان که علامه مجلسی فرموده، (254) خال، علامتی است که رنگ آن با رنگ پوست بدن فرق می کند و این جا که می فرماید: «خالی، همرنگ پوست است » ، می تواند منظور، قسمتی بلندتر یا فرو رفته تر از سایر اعضا باشد و لو رنگ آن هم فرق نکند .
نیز احتمال دارد که این دو خال، با خالی که در بخش کتف گفته شد، مشترک باشد .
17- ساق
احمش الساقین; (255)
باریک ساق .
علی ذراعه الایمن مکتوب: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» ; (256)
بر ساق راست اش این آیه نوشته شده: «حق آمد و باطل نابود شد . همانا، باطل، نابود شدنی است .» .
از دو تعبیر بالا، دو مورد زیر معلوم می شود:
1- ساق های پای حضرت، باریک و نازک است که نشان اندام زیبا و قوی است . در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم وارد شده است که «کان فی ساقه حموشة » . (257) در مورد ساق دست، برای پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده است که «اشبح الذراعین » ; (258) یعنی، ساق دست پیامبر، بلند و پهن بود .
نیز نقل شده است که حضرت «اشعر الذراعین » (259) بوده است; یعنی، ساق های حضرت، دارای موی فراوان و نیز صاف و کشیده بود; زیرا، «سبط القصر» نیز که این معنا را می رساند، در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده است (260) و از روی شباهت می توان گفت، ساق دست امام عصر، عجل الله تعالی فرجه، بلند و پهن، در عین حال کشیده و صاف و دارای موی فراوان است .
2- بر ساق دست راست حضرت، آیه ی «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» نوشته شده است .
18- کف دست و پا
شثن الکفین; (261)
درشت کف .
علی یده الیمنی خال; (262)
بر دست راست اش یک خال است .
فی کفه علامة; (263)
در کف اش علامتی است .
بکفه الیمنی خال; (264)
بر کف راست اش یک خال است .
مکتوب علی راحتیه «بایعوه; فان البیعة لله عزوجل .» ; (265)
بر دو کف دست اش نوشته شده است: «با او بیعت کنید; زیرا، بیعت، فقط برای خداوند است .» .
از تعبیرات نقل شده، می توان گفت:
1- انگشتان و کف دست و پای حضرت، درشت و ستبر است . جزری گوید، «شثن » به معنای خشن بودن کف و انگشتان است و در مردان، نشان قوت قبض و مایه ی مدح است .
این واژه در کتاب المحیط، به «نرمی ولینت » ترجمه شده که دور از معنا است . (266)
صاحب النجم الثاقب، تحقیقی در مورد لینت یا خشونت کف دارد . (267)
چون در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله، «سبط البنان » (268) وارد شده، می توان گفت، انگشتان امام نیز کشیده و بلند است .
نیز چون در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله «رحب الراحه » (269) و «عظیم البراثن » (270) به معنای بزرگ بودن کف وارد شده است، می توان گفت، کف دست امام علیه السلام نیز بزرگ و وسیع است .
2- یک خال، در کف دست راست حضرت علیه السلام هست .
3- علامتی در کف حضرت علیه السلام وجود دارد . این علامت، ممکن است همان خال باشد یا نوشته ای که بر کف حضرت علیه السلام موجود است .
4- بر دو کف دست حضرت علیه السلام، نوشته شده است:
«بایعوه; فان البیعة لله عزوجل » ;
با ایشان بیعت کنید، زیرا، بیعت، فقط، مخصوص خداوند است .
در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که «طویل الزندین » (271) بوده است، پس می توان گفت، مچ دست امام علیه السلام نیز بزرگ و قوی است .
در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده که ایشان «مسیح القدمین » (272) است . یعنی کف پای حضرت، کم گوشت است . این نیز می تواند نشانه ای از امام باشد .
19- شکم
ضخم البطن; (273)
ستبر دل .
المبدح البطن; (274)
فراخ دل .
المبدح بطنه; (275)
دل اش فراخ است .
مبدح البطن; (276)
فراخ دل .
المنبدح [ المنفدح ] البطن; (277)
فراخ دل .
شعر نابت من لبته الی سرته اخضر لیس باسود; (278)
مویی از وسط سینه تا ناف روییده که سبز است نه سیاه .
از این تعبیرها، دو نکته حاصل می شود:
1- حضرت علیه السلام، دلی ستبر و فراخ دارند .
با این که این قسمت با الفاظ متعددی نقل شده است، با این حال، همه، به معنای اتساع و فراخ بودن شکم حضرت علیه السلام است و این، به تناسب سینه ی فراخ حضرت است .
لازم به ذکر است که در این صفت، شبیه جد بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است; زیرا، در مورد ایشان، وارد شده است که «ضخم البطن » (279) بودند، اما پیامبر، «سواء البطن والصدر» (280) بودند .
2- یک رشته ی باریک مو، از وسط سینه ی مبارک امام علیه السلام و زیر گلو تا ناف حضرت علیه السلام امتداد دارد . در عربی، به این رشته ی مو، «مسربه » گویند .
در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز وارد شده است که «دقیق المسربة » (281) بودند . و از این جهت نیز شباهت امام علیه السلام را به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می رساند .
نیز چون در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده است که «لیس علی بطنه و صدره شعر» ، (282) می توان گفت، امام علیه السلام نیز جز این رشته موی باریک، موی دیگری در سینه و شکم ندارند .
20- ران
ازیل الفخذین بفخذه الیمنی شامة; (283)
درشت ران که بر ران راست اش یک خال است .
عریض الفخذین; (284)
ستبر ران .
از این دو تعبیر، دو مورد زیر معلوم می شود:
1- ران های حضرت، عضلانی و ستبر است که نشان قوت و قدرت بدنی امام علیه السلام است .
2- یک خال، در ران راست حضرت علیه السلام وجود دارد .
21- زانو
معطوف الرکبتین; (285)
افتاده زانو .
مرحوم علامه مجلسی، در بیان این عبارت می فرماید، زانوی مبارک امام، به خاطر بزرگی و درشتی آن، میل به پایین دارد . البته در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم نقل شده است که «ضخیم الکرادیس » (286) بودند; یعنی، سر استخوان های حضرت، رشت بود و می توان این شباهت را هم میان امام علیه السلام و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فهمید .
در پایان، برای حسن ختام، منظومه ی عربی حلوانی (287) مصری را که شامل بسیاری از اوصاف حضرت علیه السلام است، می آوریم:
هو ضرب من الرجال خفیف
هو اجلی اقنی اشم کحیل
اعین افرق ازج علی ای
من خدیه خال حسن جمیل
افلج الثغر حین یبسم برا
ق الثنایا و ربعة لایطول
عربی فی لونه و کان ال
#NAME?
وجهه فی اشتداد سمرته کال
#NAME?
و له لحیة غزیرة شعر
. . . . . . . . . .
ناعم الکف بین فخذیه بعد
خاضع خاشع کریم منیل
او [ امام مهدی ]، باریک اندام و کم گوشت است
او، پیشانی آشکار و بینی باریک است و چشمی سیاه دارد
چشمی درشت، رویی گشاده، ابروانی جدا از هم دارد
بر گونه ی راست اش خال زیبایی است
دندان هایش جدا از هم است وقتی بسم الله می گوید
دندانش برق می زند، قدی متوسط دارد و بلند نیست
رنگ اش عربی و جسم اش
مانند بدن بنی اسراییل است .
صورت اش در شدت سرخی، مانند
ستاره ای درخشان و نورانی است . بلند مرتبه است
حضرت، محاسنی پرپشت دارد
. . . . . . . . . . .
کف دست اش پر نعمت است . ران هایش از هم دورند (ران های قوی ای دارد .)
خاضع و خاشع و کریم و کام روا است .
پی نوشت ها
1) یوسف: 87 .
2) الصوارم المحرقة، ص 263 .
3) معانی الاخبار، 79 .
4) کمال الدین، ج 2، ص 408 (م: ج 2، ص 118) .
5) الملاحم والفتن، ص 148، باب 79 (از فتن سلیلی) .
6) کفایة الاثر، 121 .
7) کمال الدین، ج 1، ص 286 (م: ج 1، ص 534) .
8) کمال الدین، ج 1، ص 257 (م . ج 1، ص 284) .
9) الغیبة، نعمانی، ص 214 (م: ص 306) .
10) الغیبة، طوسی، ص 190 .
11) کمال الدین، ج 2، ص 411 (م: ج 2، ص 122) .
12) کفایة الاثر، ص 159 (از پیامبر) .
13) الغیبة، طوسی، ص 357 (ملاقات .)
14) الغیبة، نعمانی، ص 146 (م: ص 206) .
15) الصراط المستقیم، ج 2، ص 242 .
16) بحارالانوار، ج 13، ص 3 .
17) الخرائج، ج 1، ص 477 (ملاقات) .
18) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ج 2، ص 116) [ملاقات . ]
19) الکافی، ج 1، ص 329 (ملاقات .)
20) الارشاد، ج 2، ص 382 .
21) الغیبة، طوسی، ص 269 (ملاقات .)
22) الخرائج، ج 1، ص 481 (ملاقات .)
23) بحارالانوار، ج 52، ص 177 (ملاقات .)
24) کمال الدین، ج 2، ص 443 . ، (م: ج 2، ص 177 [ملاقات . ]
25) الغیبة، طوسی، ص 271 (ملاقات .)
26) الغیبة، طوسی، ص 249 (ملاقات .)
27) دلائل الامامة، ص 270 .
28) الصراط المستقیم، ج 2، ص 261 (ملاقات .)
29) الغیبة، طوسی، ص 255 (ملاقات .)
30) دلائل الامامة، ص 273 (ملاقات .) «فلقة » را ندارد .
31) منتخب الانوار، ص 140 .
32) دلائل الامامة، ص 270 .
33) کمال الدین، ج 2، ص 478 (م: ج 2، ص 226) [ملاقات . ]
34) الخرائج، ج 1، ص 481 .
35) الغیبة، طوسی، ص 357 (ملاقات .)
36) الزام الناصب، ج 2، ص 200 (خطبة البیان .)
37) کمال الدین، ج 2، ص 384 (م: ج 2، ص 81) [ملاقات . ]
38) کمال الدین، ج 2، ص 434 (م: ج 2، ص 162) [ملاقات . ]
39) کمال الدین، ج 2، ص 468 (م: ج 2، ص 212) [ملاقات . ]
40) الملاحم والفتن، ص 136 (خطبة اللؤلؤة .)
41) فردوس الاخبار، ج 4، ص 496، ح 6940 (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 77 .)
42) دلائل الامامة، ص 233 .
43) الملاحم والفتن، ص 142 (از فتن سلیلی .)
44) کمال الدین، ج 2، ص 453 (م: ج 2، ص 189) [ملاقات . ]
45) کمال الدین، ج 2، ص 457 (م: ج 2، ص 194) [ملاقات . ]
46) الاحتجاج، ج 2، ص 462 .
47) الخرائج ج 2، ص 782 .
48) الغیبة، طوسی، ص 266 .
49) کمال الدین، ج 2، ص 445 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات . ]
50) الغیبة، نعمانی، ص 216 (م: ص 308 .)
51) الارشاد، ج 2، ص 382 .
52) الخرائج، ج 3، ص 1152 .
53) کمال الدین، ج 2، ص 445 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات . ]
54) بحارالانوار، ج 52، ص 176 (ملاقات .)
55) الغیبة، طوسی، 266 (ملاقات .)
56) فردوس الاخبار، ج 4، ص 497، ح 6941 نقل از الامام المهدی عند اهل السنة . ص 78 .
57) بحارالانوار، ج 16، ص 180 تا 185 .(از مناقب و دیگران .)
58) شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 226 .
59) لسان العرب، ج 10، ص 76 .
60) لسان العرب، ج 10، ص 352 .
61) النجم الثاقب، ص 102 .
62) لسان العرب، ج 4، ص 282 .
63) کتاب العین، ج 3، ص 294 .
64) لسان العرب، ج 5 ، ص 14 .
65) لسان العرب، ج 8 ، ص 137 .
66) بحارالانوار، ج 52 ، ص 37 . در مورد اروع مراجعه شود .
67) مجمع البحرین، ج 2، ص 206 (از النهایة نقل می کند .)
68) بحارالانوار، ج 53 ، ص 7 (عن بعض مؤلفات اصحابنا .)
69) الغیبة، نعمانی، ص 189، (م: ص 269 .)
70) قرب الاسناد، ص 21 .
71) الغیبة، طوسی، ص 421 .
72) الغیبة، نعمانی، ص 188 (م: ص 268 .)
73) دلائل الامامة، ص 305 (ملاقات .)
74) کمال الدین، ج 1، ص 327 (م: ج 1، ص 597 .)
75) کمال الدین، ج 2، ص 376 (م: ج 2، ص 69 .) در متن عربی، «الشبان » است .
76) الغیبة، طوسی، ص 420 .
77) الغیبة، نعمانی، ص 189م، ص 269 . در متن مترجم «اثنین » است .
78) کمال الدین، ج 1، ص 316 (م: ج 1، ص 582 .)
79) بصائر الدرجات، ص 188 .
80) الملاحم والفتن، ص 142 (از فتن سلیلی .)
81) کمال الدین، ج 2، ص 652 (م: ج 2، ص 558 .)
82) لسان العرب، ج 3، ص 29 .
83) بحارالانوار، ج 52 ، ص 287 .
84) الملاحم والفتن، ص 73 (از نعیم .)
85) بحارالانوار، ج 52، ص 319 .
86) الارشاد، ج 2، ص 382 .
87) بحارالانوار، ج 51، ص 44 (از الفصول المهمة، ابن صباغ . کلام خود ابن صباغ است .)
88) دلائل الامامة، ص 300 (ملاقات .)
89) کمال الدین، ج 2، ص 468 (م: ج 2، ص 212) [ملاقات . ]
90) الغیبة، طوسی، ص 255 (ملاقات .)
91) دلائل الامامة، ص 233 .
92) کشف الغمة، ج 2، ص 469 (از اربعون حدیثا، ابی نعیم .)
93) الملاحم والفتن، ص 142 (از فتن سلیلی .)
94) الغیبة، طوسی، ص 274 .
95) الملاحم و الفتن، ص 73 (از نعیم .)
96) کمال الدین، ج 2، ص 376 .
97) لسان العرب، ج 8 ، ص 107 .
98) لسان العرب، ج 8 ، ص 107 .
99) لسان العرب، ج 3، ص 30 .
100) لسان العرب، ج 10، ص 329 .
101) بحارالانوار، ج 16، ص 42; الغارات، ج 1، ص 96 (مراجعه شود .)
102) بحارالانوار، ج 51، ص 85 ; معجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 130 (مراجعه شود .)
103) العطر الوردی، ص 48، (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 504 .)
104) النهایة، ج 3، ص 78 .
105) بحارالانوار، ج 16، ص 180- 185 .
106) کمال الدین، ج 2، ص 446 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات . ]
107) الغیبة، طوسی، ص 273 (ملاقات .)
108) لوائح الانوار البهیة، ج 2 (از سنن دانی و ابی نعیم . نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 442 .)
109) الغیبة، طوسی، ص 273 (ملاقات .)
110) الملاحم و الفتن، ص 141 (از فتن سلیلی .)
111) دلائل الامامة، ص 233 . واژه ی «لون » را ندارد .
112) کشف الغمة، ج 2، ص 469 (از اربعون ابی نعیم .)
113) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 307 .)
114) کمال الدین، ج 2، ص 653 م، ج 2، ص 560 (ابیض اللون مشرب بالحمرة .)
115) کمال الدین، ج 2، ص 475 (م: ج 2، ص 224) [ملاقات . ]
116) الغیبة، طوسی، ص 258 (ملاقات .)
117) بحارالانوار، ج 52 ، ص 176 .(ملاقات)
118) دلائل الامامة، ص 300 (ملاقات .) «ماهو» را ندارد .
119) الخرائج، ج 1، ص 477 (ملاقات .)
120) فلاح السائل، ص 200 .
121) الغیبة، طوسی، ص 187 .
122) الاختصاص، ص 208 .
123) لسان العرب، ج 8، ص 355 .
124) بحارالانوار، ج 16، ص 147 .
125) ینابیع المودة، ص 467 (نقل از منتخب الاثر، ص 209 .)
126) العطر الوردی، ص 47 (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 507- 504 .)
127) الکافی، ج 1، ص 443; الغارات .
128) الغیبة، نعمانی، ص 247 (م: ص 350 .)
129) روزگار رهایی، ج 1، ص 122; مهدی آخرین سفیر انقلاب، ص 120 .
130) لسان العرب، ج 12، ص 12 (ان اشتقاق آدم لانه خلق من تراب و کذلک الادمة انما هی مشبهة بلون التراب .)
131) لسان العرب، ج 1، ص 101 .
132) لسان العرب، ج 14، ص 420 .
133) بحارالانوار، ج 18، ص 332 .
134) تفسیر القمی، ج 2، ص 8 .
135) روزگار رهایی، ج 1، ص 122 .
136) الغیبة، نعمانی، ص 216 (م: ص 308 .)
137) الغیبة، طوسی، ص 266 (ملاقات .)
138) معانی الاخبار، ص 80 .
139) الارشاد، ج 2، ص 382 .
140) ینابیع المودة، ص 467 (نقل از منتخب الاثر، ص 209، ح 49 .)
141) کمال الدین، ج 2، ص 446 (ملاقات .)
142) کمال الدین، ج 2، ص 475 (ملاقات .)
143) الغیبة، طوسی، ص 273 (ملاقات .)
144) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ج 2، ص 116) [ملاقات . ]
145) الاحتجاج، ج 2، ص 462 .
146) الخرائج، ج 1، ص 481 (ملاقات .)
147) کمال الدین، ج 2، ص 457 (م: ج 2، ص 194) [ملاقات . ]
148) الصهبة اشهر اللون واحسنها حین تنظر الیها .(لسان العرب، ج 1، ص 532 .)
149) الصهبة مختصة بالشعر، و هی حمرة یعلوها سواد (لسان العرب، ج 1، ص 532 .)
150) العدد القویة، ص 120 .
151) تفسیر القمی، ج 2، ص 271 .
152) معانی الاخبار، ص 80 .
153) کمال الدین، ج 2، ص 446 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات . ]
154) کمال الدین، ج 2، ص 468 (م: ج 2، ص 212) [ملاقات . ]
155) الغیبة، طوسی، ص 266 .
156) الملاحم والفتن، ص 73 (از ابی نعیم .)
157) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ح 2، ص 116) [ملاقات . ]
158) کشف الغمة، ج 2، ص 470 (از اربعون ابونعیم .)
159) کشف الغمة، ج 2، ص 469 (از اربعون ابونعیم .)
160) کمال الدین، ج 2، ص 446 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات . ]
161) فرائد فوائد الفکر، ص 80 (از ابی نعیم .)
162) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 307 .)
163) دلائل الامامة، ص 300 (ملاقات .)
164) الغیبة، طوسی، ص 258 (ملاقات .)
165) الغارات، ج 1، ص 96 .
166) معانی الاخبار، ص 80 .
167) دلائل الامامة، ص 251 .
168) العمدة، ص 433 (از الجمع بین الصحاح الستة .)
169) القول المختصر، ص 7، ح 33 .(نقل از معجم الاحادیث الامام المهدی، ج 1، ص 243 .)
170) فرائد السمطین، ج 2، ص 331، ح 582 (از ابی نعیم، نقل از معجم الاحادیث المهدی، ج 1، ص 242 .)
171) الغیبة، نعمانی، ص 214 م، ص 306 .
172) کمال الدین، ج 2، ص 468 (ملاقات .)
173) کمال الدین، ج 2، ص 407 (ملاقات .)
174) الزام الناصب، ج 2، ص 200 (خطبة البیان، نسخه ی اول .)
175) لسان العرب، ج 2، ص 424 .
176) فرائد السمطین، ج 2، ص 324، ح 574 (نقل از معجم الاحادیث المهدی، ج 1، ص 108 .)
177) بحارالانوار، ج 51، ص 85 .
178) العین، ج 7، ص 105 .
179) لسان العرب، ج 2، ص 53 .
180) کمال الدین، ج 1، ص 159 .
181) بحارالانوار، ج 21، ص 317 .
182) الملاحم والفتن، ص 74 (از نعیم .)
183) کمال الدین، ج 2، ص 468 (م: ج 2، ص 212) [ملاقات . ]
184) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 307 .)
185) الملاحم والفتن، ص 74 (از نعیم .)
186) کمال الدین، ج 2، ص 445 (م: ج 2، ص 178) [ملاقات . ]
187) الملاحم والفتن، ص 72 (از نعیم .)
188) فلاح السائل، ص 200 .
189) بحارالانوار، ج 52 ، ص 13 .
190) معانی الاخبار، ص 80 .
191) العین، ج 6، ص 253; مجمع البحرین، ج 5، ص 74 .
192) لسان العرب، ج 2، ص 215 (از جوهری .)
193) الکافی، ج 1، ص 443 .
194) الملاحم والفتن، ص 74 (از نعیم .)
195) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ج 2، ص 116) [ملاقات . ]
196) کمال الدین، ج 2، ص 468 (م: ج 2، ص 212) [ملاقات . ]
197) الملاحم و الفتن، ص 73 (از نعیم .)
198) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 307 .)
199) لسان العرب، ج 13، ص 302 .
200) مجمع البحرین، ج 2، ص 300 .
201) الکافی، ج 1، ص 443 .
202) العین، ج 3، ص 62 .
203) الغارات، ج 1، ص 96 .
204) العددالقویة، ص 120 .
205) بلاغات النساء، ص 66 .
206) المناقب، ج 1، ص 155 .
207) العددالقویة، ص 120 .
208) دلائل الامامة، ص 251 .
209) الغیبة، نعمانی، ص 214 م، ص 306 .
210) کشف الغمة، ج 2، ص 469 (از اربعون ابی نعیم .)
211) کمال الدین، ج 2، ص 445 (م: ج 2، ص 178) [ملاقات . ]
212) الملاحم والفتن، ص 164 (از الفتن، زکریا .)
213) العین، ج 5، ص 217 .
214) لسان العرب، ج 15، ص 203 .
215) العطر الوردی، ص 46 (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة ص 502 .)
216) مرقاة المفتاح، ص 180 (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 412 .)
217) تفسیر القمی، ج 2، ص 271; کمال الدین، ج 1، ص 159 (م: ج 1، ص 316 .)
218) النهایة، ج 2، ص 502 (داخل پرانتزها از العطر الوردی، ص 46 نقل شده است . العطر الوردی، از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 502، نقل شده است .) .
219) النجم الثاقب، ص 103 .
220) معانی الاخبار، ص 80 .
221) الانوار فی مولدالنبی، ص 246 .
222) الغیبة، نعمانی، ص 214 م، ص 306 .
223) الغیبة، طوسی، ص 273 (ملاقات .)
224) کمال الدین، ج 2، ص 475 (ملاقات .)
225) کشف الغمة، ج 2، ص 470 (از اربعون ابی نعیم .)
226) شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 282 (از قاضی القضات .)
227) الملاحم والفتن، ص 73 (از نعیم .)
228) العین، ج 6 ، ص 127 .
229) العطر الوردی، ص 47 (نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 503 .)
230) غریب الحدیث، (نقل از شرح نهج البلاغة، ج 19، ص 130 .)
231) معانی الاخبار، ص 80 .
232) النجم الثاقب، ص 101; روزگار رهایی، ج 1، ص 122; مهدی، آخرین سفیر انقلاب، ص 120 .
233) الغیبة، نعمانی، ص 245 (م: ص 350 .) .
234) الملاحم والفتن، ص 73 (از نعیم .)
235) معانی الاخبار، ص 80 .
236) الکافی، ج 1، ص 443 .
237) تفسیر القمی، ج 2، ص 271 .
238) کمال الدین، ج 1، ص 159 (م: ج 1، ص 316 .)
239) کمال الدین، ج 2، ص 653 (م: ج 2، ص 560 .)
240) بصائرالدرجات، ص 188 .
241) الخرائج، ج 2، ص 691 .
242) الملاحم و الفتن، ص 73 (از نعیم .)
243) لوائح انوار البهیة، ج 2 (از ابی نعیم، نقل از الامام المهدی عند اهل السنة، ص 443 .)
244) الغیبة، نعمانی، ص 216 (م: ص 308 .) .
245) الکافی ج 1، ص 443 .
246) الخرائج، ج 2، ص 691 .
247) کمال الدین، ج 1، ص 159 م، ج 1; ص 316 .
248) معانی الاخبار، ص 80 .
249) بصائر الدرجات، ص 188 .
250) فلاح السائل، ص 200 .
251) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 307 .) .
252) معانی الاخبار، ص 80 .
253) کمال الدین، ج 2، ص 653 (م: ج 2، ص 560 .) .
254) بحارالانوار، ج 51 ، ص 35 .
255) فلاح السائل، ص 200 .
256) دلائل الامامة، ص 270 (ملاقات .)
257) المناقب، ج 1، ص 157 .
258) المناقب، ج 1، ص 155 .
259) معانی الاخبار، ص 80 .
260) معانی الاخبار، ص 80 .
261) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ج 2، ص 116) [ملاقات . ]
262) اسعاف الراغبین، (نقل از کتاب الامام المهدی عند اهل السنة، ص 453 .)
263) فرائد فوائد الفکر، ص 80 (از ابی نعیم .)
264) فرائد فوائد الفکر (نقل از معجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 128 .)
265) دلائل الامامة، ص 251 .
266) بحارالانوار، ج 16، ص 165 .
267) النجم الثاقب، ص 325 .
268) تفسیر العیاشی، ج 1، ص 203 .
269) معانی الاخبار، ص 80 .
270) تفسیر العیاشی، ج 1، ص 203 .
271) معانی الاخبار، ص 80 .
272) معانی الاخبار، ص 80 .
273) الغیبة، نعمانی، ص 214 (م: ص 306 .) .
274) الغیبة، نعمانی، ص 215 (م: ص 308 .) .
275) الغیبة، نعمانی، ص 228 (م: ص 324 .)
276) کمال الدین، ج 2، ص 653 (م: ج 2، ص 560 .) .
277) فلاح السائل، ص 200 .
278) الکافی، ج 1، ص 329 .
279) المناقب، ج 3، ص 306 .
280) معانی الاخبار، ص 80 .
281) معانی الاخبار، ص 80 .
282) کمال الدین، ج 1، ص 159 (م: ج 1، ص 316 .) .
283) الغیبة، نعمانی، ص 214 (م: ص 306 .)
284) کمال الدین، ج 2، ص 653 (م: ج 2، ص 506 .)
285) کمال الدین، ج 2، ص 407 (م: ج 2، ص 116) [ملاقات . ]
286) معانی الاخبار، ص 80 .
287) القطر الشهدی فی اوصاف المهدی، شهاب الدین احمد بن اسماعیل الحلوانی المصری (1249- 1308 .)
پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
ظاهر امام مهدی،جمال امام مهدی،شکل امام مهدی،شمایل امام مهدی،ظاهر و جمال امام مهدی،ظاهر حضرت مهدی،جمال حضرت مهدی،ظاهر و جمال حضرت مهدی،شکل حضرت مهدی،شمایل حضرت مهدی(عج)