کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
زندگی نامه شهید سید عباس موسوی
زندگینامه شهید سید عباس موسوی

شهید سید عباس موسوی در سال 1952 (1331ش ) در شهرک نبی شیت از توابع بعلبک لبنان به دنیا آمد. پدرش از متخصصین معماری برج های مساجد بود.
پس از چند سال خانواده ایشان به ضاحیه می روند. قسمت جنوبی بیروت. سید، سال های اول مدرسه اش را در این منطقه می گذراند.

وقتی به هیجده سالگی می رسد، عشق فلسطین را در دل داشت. از كشتار مردم فلسطین ناراحت بود.
یكی از روزها، پدر سید، ایشان را در منزل پیدا نمی كند. بعدها می فهمند كه سید، همراه چند نفر از برادران مقاومت در لبنان، به سوریه رفته اند و در آنجا دوره های نظامی علیه رژیم صهیونیستی می بینند.
وقتی خانواده سید، این خبر را می شنوند، به سوریه می روند تا فرزندشان را برگردانند. زمانی كه به محل آموزش می رسند، می بینند یك فلسطینی و یك تونسی همراه سید، از طناب هایی كه با آن آموزش می دیدند، به زمین افتاده اند. كمر فلسطینی می شكند. پاهای سید هم، شكسته می شود.
خانواده سید به او اصرار می كنند كه همراه آنها برگردد تا پاهایش خوب شود. اما او قبول نمی كند. به مسئول آموزش می گویند تا او را راضی كند. اما سید زیر بار نمی رود. بالاخره با التماس زیاد، سید را راضی می كنند كه همراه آنها به بیروت برود تا پاهایش خوب شود.

یكی از روزها، سید خواب امام موسی صدر را می بیند. بعد از این خواب، به پدرش می گوید كه او را با امام موسی صدر آشنا كند. پدرش او را به دیدن امام موسی صدر می برد.
امام موسی صدر، از دیدن سید، خیلی خوشحال می شود و از شجاعت او خوشش می آید. سیدمدت دو سال نزد امام موسی صدر در صور می ماند و دروس حوزوی می خواند و آموزش می بیند.
بعد از دو سال، امام موسی صدر كه سید را انسان پرتلاش می بیند، به او می گوید: «دیگر جای شما، اینجا نیست. به نجف بروید.» امام موسی صدر، برای سید، یك عمامه می آورد و سر او قرار می دهد و نامه ای هم به سید محمد باقر صدر در عراق می نویسد و سید را به او معرفی می كند.

علاقه شدیدی بین سید محمد باقر صدر و سید به وجود می آید. سید حسن نصرالله هم با نامه امام موسی صدر، به نجف می رود. اوایل، سید حسن نصرالله، سید عباس موسوی را نمی شناخته است.
روزی به یكی از روحانیون می گوید كه می خواهم به نزد سید محمد باقر صدر بروم. آن روحانی به او می گوید: «سید محمد باقر صدر تحت مراقبت است و فقط یك نفر جرأت دارد تو را نزد ایشان ببرد و آن هم سید عباس موسوی است.»

سید حسن نصرالله، به این ترتیب با سید عباس موسوی آشنا می شود. اوایل، به علت تیره گی پوست سید عباس، فكر می كند او عراقی است. اما بعد متوجه می شود كه سید عباس هم، مثل او لبنانی است.سید عباس، سید حسن نصرالله را بعد از زیات حرم امام امیرالمومنین علی(ع) به نزد سید محمد باقر صدر می برد و به ایشان می گوید: «سید حسن نصرالله می خواهد در اینجا زیر نظر شما آموزش ببیند و درس بخواند.»

سید محمد باقر صدر، مقداری پول به سید عباس می دهد و به او می گوید كه با این پول برای او عمامه و لباس روحانیت بخر و از امروز هم شما، استاد ایشان می شوید.

رژیم عراق، قصد ترور سید عباس را می كند. همه علمائی كه آن زمان تحت تعقیب رژیم عراق بودند، جمع می شود و مخفیانه از عراق به لبنان می آیند.
سید عباس، حدود شش ماه در همین روستا می ماند و سپس به بعلبك می رود. در سال 1979 میلادی، در بعلبك حوزه ای برای ادامه تحصیل روحانیانی كه به لبنان آمده بودند را تأسیس می كند. خانم ایشان به نام ام یاسر هم كه نزد خواهر امام موسی صدر آموزش می دیدند، حوزه ای به نام الزهراء هم، برای خواهران تأسیس می كند.

وقتی اسرائیل سال 1982 تا بیروت را اشغال كرد، سید عباس موسوی، همه آن مردان بزرگ و شجاع را جمع كرد و در همان سال 1982 مقاومت اسلامی را تأسیس كرد كه این مقاومت تا امروز هم ادامه دارد.
البته سید سال 1979 به ایران سفر كرد و از نزدیك با افكار امام خمینی هم، آشنا شد.

بعد از ترور شیخ راغب حرب، سید عباس برای سخنرانی به كنار مزار ایشان می رود. بعد از سخنرانی، به كنار مزار شهید شیخ راغب حرب می رود. دستش را روی قبر او می گذارد و به احمد، پسر شهید شیخ راغب حرب نگاه می كند و می گوید: «وصیتی داری كه بخواهی برای پدرت برسانی؟»
سپس به نزد شیخ عبدالكریم، اسیر آزاده شده از زندان اسرائیلی و نزد مادرش می رود و دعایشان می كند.

محافظان سید عباس، متوجه هلیكوپترهای جنگی اسرائیلی می شوند كه حالت عادی نداشتند. این را، به سید می گویند. سید، می گوید: «مگر ترسیده اید؟» محافظ ها به شوخی می گویند: «اگر شما از جان خودتان نمی ترسید، ما زن و بچه داریم.»
سید، خم می شود، سنگی را از زمین برمی دارد و به دست پسر پنج ساله اش حسین می دهد و می گوید: «با این سنگ، آن هلیكوپترها را بزن.»

بعد، سید به طرف بیروت حركت می كند. همسرش ام یاسر و پسرش حسین نیز همراهش بودند. هسمر سید، همیشه با او بود. چون سید به او گفته بود كه من، شهید خواهم شد.
به منطقه ای به نام تفاحتا می رسند. چند فروند هلیكوپتر، از پشت كوه بیرون می آیند و ماشین سید را موشك باران می كنند. با یك موشك شش هزار درجه، ماشین سید را می زنند كه مطمئن باشند، كسی در آن زنده نمی ماند.

دو محافظی كه كنار سید نشسته بودند، فقط قسمتی از بدنشان می سوزد. اما شهید نمی شوند. چون سید قبلا به آنها گفته بود: «كسی از همراهان من، به سبب من شهید نمی شود.»
آن دو محافظ، بعدها خوب می شوند و چهلم شهادت سید را هم می بینند. اما سید عباس موسوی به همراه همسر و فرزندش در 1993.2.16 به شهادت می رسند.


................................................................


زندگی نامه شهید سید عباس موسوی

۱ - معرفی اجمالی

وی به ۱۳۷۱ ق/ ۱۹۵۲ در شهر نبی شیت (منطقه بقاع لبنان ) در خانواده‌ای شیعه دیده به جهان گشود و پس از چندی به منطقه شیاح‌ (مواقع در حومه بیروت جنوبی) نقل مکان کرد.
تحصیلات اولیه را با موفقیت به اتمام رساند و در کنار آن به فراگیری تعالیم مذهبی پرداخت. درایت و علائق دینی وی سبب شد تا با مراکزی چون مقام نبی حضرت شیث (علیه‌السّلام) (زادگاهش)، مسجد امام حسین (علیه‌السّلام) در شیاح ( که همجوار منزلشان بود) و مجالس عزاداری سید الشهدا که همه ساله در منزل عموش برگزار می‌شد، ‌ارتباط یابد و با آنها رشد کند.
سید عباس شانزده ساله بود که برای شرکت در جهاد مقدس دفاع از آرمان‌های اسلام و رهایی فلسطین از اشغال صهیونیست‌ها به جمع مبارزان فلسطینی پیوست و به فراگیری آموزش‌های نظامی‌و چریکی پرداخت و در طی تمرین‌های سخت و طاقت فرسا چندین بار مجروح گردید. شکست جنگ ژوئن ۱۹۶۷ (اعراب و اسرائیل) او را تکان داد و به او انگیزه محکمتری جهت پیوستن به صفوف فدائیان فلسطینی و شرکت و دفاع از فلسطین و بیت المقدس بخشید.
وی در ۱۳۸۸ ق پس از ملاقات با امام موسی صدر تحت تأثیر تعالیم و رهنمودهای وی به مطالعه گسترده متون فقهی و دینی پرداخت و در ۱۳۸۹ ق باری تحصیل علوم حوزوی عازم نجف شد. در آنجا تمام وقت خود را به استفاده از محضر مراجع و علمای بزرگ اختصاص داد. به طوری که برای تلمذ نزد سید عبدالحمید حکیم، ‌حدود چهار کیلومتر را در بدترین شرایط آب و هوایی پیاده طی می‌کرد. همچنین به طور خاص از تعالیم سید محمد باقر صدر بهره جست. سید عباس همچنین برای بررسی اوضاع امت اسلامی‌ از جنوب آفریقا تا خاور دور، گردهمایی‌های هفتگی در نجف اشرف برگزار می‌نمود.
در همان ایام سازمان امنیت عراق خانه او را در نجف محاصره کرد و مورد بازرسی قرار داد وی در ۱۳۹۸ ق به لبنان رفت و به توصیه سید محمد باقر صدر از بازگشت به عراق منصرف شد و در لبنان به فعالیت پرداخت.
در همان سالها اقدام به تأسیس حوزه علمیه امام منتظر (عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در شهر بعلبک نمود و از پشتیبانی کامل سید محمد باقر صدر و همکاری امام موسی صدر و علامه سید محمد حسین فضل الله و دیگر علما برخوردار بود. این مدرسه دینی امکان تحصیلات حوزوی را برای علاقمندان علوم دینی که امکان سفر به عتبات را نداشتند، ‌فراهم می‌کرد و پس از مدت کوتاهی در زمره مراکز بزرگ دینی و تبلیغی لبنان در آمد.
از افراد تأثیرگذار بر شیوه عملی مبارزه و زندگی او امام خمینی بود. سید عباس در نجف به دلیل عدم آشنایی به زبان فارسی موفق به شرکت و استفاده از دروس امام خمینی نشد و پس از اشغال لبنان توسط صهیونیست‌ها، با ایشان دیدار کرد. از آن پس، وی به آماده سازی نیرو جهت مقابله با دشمن و سرکوب اشغالگران پرداخت و با تکیه به پشتیبانی امام خمینی، ‌(حزب الله) لبنان را با حضور جوانان شیعه و مبارز و عاشقان شهادت تشکیل داد.
سید عباس، ‌با الهام از رهنمودهای ایشان توانست جوانان مسلمانی را که سال‌ها در ورطه گروه‌ها و احزاب مختلف سیاسی به جنگ داخلی و خانگی ـ که حاصلی جز قربانی شدن نیروهای کارآمد مسلمان نداشت ـ مشغول بودند، تشکل بخشد و آنان را برای دستیابی به اهداف اسلامی‌ و ملی لبنان، ‌هماهنگ و همرزم گرداند.
او خودش در رأس اولین گروهی بود که به صفوف اعزامی‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌ در اردوگاه‌های (جنثا)‌ـ در نزدیک نبی شیث ـ پیوست و مدرسه امام مهدی را به پایگاهی برای فرستادگان امام خمینی که به دستور ایشان جهت مقابله با اسرائیل و آموزش مردم لبنان و دادن روحیه به آنها آمده بودند، تبدیل کرد.
پس از اشغال جنوب لبنان، ‌در ۱۳۶۱ / ۱۹۸۲ موسوی اندیشید که باید ترس عمومی‌ مردم را زا این واقعه زودود و به آنها روحیه داد. لذا هنگامی‌که همه به شکست و تسلیم اذعان نمودند، همچنان با کلام و عمل خود مقاومت کرد.
او شجاعانه در اکثر عملیات‌های مقاومت اسلامی‌در زمان‌ها و مناطق مختلف (چون برعشیت، بدر کبری و علمان شومریه ) شرکت فعال داشت و در خطوط نبرد، ‌زیر آتش دشمن، مجاهدان حزب الله را هدایت می‌کرد. در عمیات بدر کبری محل استقرار او هدف بمباران قرار گرفت، اما وی نجات یافت.

۲ - روایت رویش

شهر (نبی شیث) به دلیل اینکه به پیامبر خدا شیث نبی و فرزند حضرت آدم منسوب است، این نام برایش برگزیده شده است. گروهی از سادات هاشمی و موسوی در این شهر سکونت داشته و دارند. در سال (۱۳۷۱ هـ. ق.) مطابق با (۱۳۳۱ هـ. ش) ـ از پدری موسوی و مادری هاشمی ـ فرزندی دیده به جهان گشود که نام (عباس) برایش برگزیده شد به امید اینکه همچون حضرت عباس علیه‌السّلام در مسیر ایثار و شجاعت گام نهد و توان خویش را برای اعتلای حق به کار گیرد.
این خانواده مدتی در شهر نبی شیث از توابع بعلبک (شهری تاریخی در شرق لبنان و در ۸۰ کیلومتری شرق بیروت است.) ساکن بودند. تا آنکه به ناحیه شیاح در حومه جنوبی بیروت مسکن گزیدند. وی از بدو کودکی با رشد و رویش زودرسش منحصر به فرد گردید و در این رویش امور ویژه‌ای نقش تعیین کننده داشتند: رایحه نبوی، مسجد امام حسین علیه‌السّلام در شیاح ـ که در همسایگی خانه آنها بود ـ و مجالس عزاداری حسینی که در عاشورای هر سال برگزار می‌شد. سید عباس از همان سنین کودکی مشتاق علم و معرفت بود و با رفتارهایش شجاعت و تیزهوشی منحصر به فردی از خود بروز می‌داد که در کمتر کسی به سن و سال او این حالات مشاهده می‌گردید. از عنفوان زندگی با پرورشهای ویژه والدینش با فضایلی چون دلاوری، فداکاری، شهامت، رسیدگی به امور مستمندان و احساس درد محرومان آشنا گردید و در چنین مسیری تربیت شد. از بدو کودکی نگران مسلمانان بود و دلش برای آنان می‌تپید. وجودش به تدریج از حرکت و تلاش برای مستضعفان لبریز می‌گردید تا چون چشمه‌ای دشتهای تشنه انسانیت را از فضیلت و معرفت سیراب سازد. احساس دلسوزی و تعهد در مقابل مسلمانان همراه با آگاهی دینی و پویایی سیاسی در او شکوفا شد و موجب گردید تا خیلی سریع با معضلات و مشکلات مسلمانان در لبنان و دیگر سرزمینهای اسلامی با دیدی روشن آشنا گردد.
سال (۱۳۸۶ هـ. ق.) مطابق با (۱۳۴۶ هـ. ش.) سید عباس به پانزدهمین بهار زندگی قدم نهاده بود اما پاییزی برگ ریزان و فضاحت بار او را به شدت متاثر ساخت. در جنگ ژوئن (۱۹۶۷ م) (نبرد حزیران) اعراب از رژیم صیهونیستی، شکست سختی خوردند. سید عباس، گرچه از این ماجرا ناراحت شد آنچه او را از دیگران متمایز می‌کرد ظرفیتش در تحمل و هضم شدائد بود. او به جای اینکه زانوی غم بغل گیرد و در موجی از حزن و نگرانی فرو رود به صف فداییان مجاهد جهت مشارکت در دفاع از فلسطین و نخستین قبله‌گاه مسلمانان (بیت المقدس) پیوست. وی در یکی از تمرینات نظامی برای عملیات چریکی در داخل فلسطین مصدوم شد. پدرش می‌گوید: پس از آنکه پای فرزندمان دچار شکستگی شد من و مادرش در پایگاه آموزشی محل اقامت او به دیدارش رفتیم و او را در حالی یافتیم که بر تختی فلزی کهنه و فرسوده به پشت خوابیده بود. پس از سلام و احوال‌پرسی و اطمینان خاطر از حال عمومی او پرسیدم: چگونه قادر است این گونه سختیها را آن هم در چنین سنی تحمل کند و او در پاسخ به پرسش من گفت: همانا این راه تحمل شدائد بسیاری را از ما می‌طلبد و آن به درستی طریق ایثار و شهادت است. آزادسازی فلسطین از همان دوران کودکی و نوجوانی هدفی برای سید شهید به وجود آورد که جهت تحقق بخشیدن به آن تا زمان شهادتش از فعالیت باز نایستاد.[۱][۲]

۳ - از صور تا نجف

سید عباس یک سال بعد از آنکه خود را در زمینه‌های رزمی توانمند ساخت، تصمیم گرفت علوم اسلامی را فراگیرد و در عرصه دانش و اندیشه گام نهد. او در زمینه انگیزه خویش در کسب معارف دینی می‌گوید: نقطه عطف در گرایش من به کسب علوم دینی در سال (۱۳۸۷ هـ. ق.)، در پی ملاقاتی که با امام موسی صدر در منطقه اوزاعی داشتم صورت گرفت. من از ایشان درباره حوزه علمیه در شهر صور جنوبی (مرکز مطالعات اسلامی) سؤال نمودم و در مورد تحصیل در این مرکز با او به مشورت پرداختم. او مرا راهنمایی کرد و شوق و رغبت خاصی در نهادم پدید آورد به نحوی که بی‌درنگ به آن مرکز آموزشی پیوستم و مطالعات علمی و مذهبی را در آنجا نزد مربیان و استادان فاضل و فرزانه دنبال نمودم.
او می‌افزاید: به تحصیلاتم در حوزه شهر صور ـتا پس از انتقال آن از شهر به حوزه صورـ ادامه دادم. من جزء اولین افرادی بودم که به این مرکز نو بنیاد راه یافتند. تحصیلات سید عباس در چنین کانون علمی و دینی، یک سال و اندی طول کشیدتا اینکه در سال (۱۳۸۸ هـ. ق.) برای ادامه تحصیل عازم حوزه نجف گردید. کسانی که با وی در نجف انس داشته‌اند هرچه از حالات و تلاشها وی نقل کرده‌اند، همه بیانگر شیفتگی فوق العاده سید عباس به فراگیری معارف اسلامی و مطالعات علمی در این عرصه است. هوش سرشار و استفاده از محضر استادانی توانا و دانشور، همراه ارزش نهادن به وقت و استفاده از آن به نحو احسن، موجب گردید که این جوان مشتاق دوره‌های مقدمات و سطح متداول در حوزه را در مدت پنج سال سپری نماید، در حالی که به طور متعارف گذراندن این دوران تحصیلی در نجف برای طلبه‌های عادی حدود پانزده سال طول می‌کشید. یکی از دوستانش می‌گوید:
موهبت بزرگی که سید شهید به طور همه جانبه از آن برخوردار بود و با رسیدن به شهادت به نقطه اوج آن رسید زائیده برهه‌ای خاص نبود بلکه گذشته‌ای اصیل و تاریخ پرباری را در خود داشت که سید شهید از صور تا نجف حامل آن بود. در نجف اشرف سید عباس تمام وقتش را به تحصیل علم و تهذیب و تزکیه درون روی آورد. وی به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر دانشوران را مغتنم شمرد. روزها را از همان طلوع فجر با تلاوت قرآن، دعای صباح امیرمؤمنان علیه‌السّلام و نیز دعای عهد که همواره تا هنگام شهادت بر آن سنت باقی بود، آغاز می‌کرد. سپس به فجریات روی آورد که عبارت بود از درسهای تفسیر قرآن کریم که با برخی از برادران خویش به مطالعه آن می‌پرداخت.
اشتیاق او در فراگیری علوم قرآنی بدان بود که جهت حضور در درس مرحوم شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب مسافت چهار کیلومتر را پیاده طی می‌کرد. یکی از برادرانش که همراه او در این کلاسها حضور می‌یافت، می‌گوید: او حتی در سرمای شدید زمستان از فراگیری معارف دینی دست بر نمی‌داشت و در این راستا آسودگی نمی‌شناخت به طوری که هرگز بدنش مزه آسایش و خواب راحت را نچشید و در حالی که کتاب بر سینه‌اش بود به خواب می‌رفت. به رغم آنکه روزهای پنجشنبه و جمعه، تعطیل بود ولی در فعالیتهای تحصیلی وی تاثیری نمی‌گذاشت. روزهای تعطیلی، ایام مرخصی و اعیاد وقفه‌ای در مجاهدتهای فکری و علمی او به وجود نمی‌آورد و تمام روزهای زندگی‌اش مشحون از سعی و اهتمام در تحصیلات علوم دینی بود. به دلیل همین کوششهای ارزشمند شخصیت او به عنوان انسانی پرمایه و اهل فضل پرورش یافت. او در کنار دروس حوزوی به فراگیری زبانهای خارجی روی آورد و در کلاسهای زبان انگلیسی و فرانسوی حاضر گردید. یکی از هم دوره ای‌های او نقل می‌کند که: شهید سید محمد باقر صدر هزینه آموزش زبانهای خارجی این سید شهید را پرداخت می‌نمود. سید عباس در دوره تحصیلی‌اش در نجف اشرف ازدریافت هرگونه مستمری اجتناب ورزید و شعاری را که سرلوحه رفتار خود قرار داد این بود: (زهد و فروتنی بدون هیچ گونه تظاهر و تکلف).
در مدت اقامتش در نجف اشرف به زیارت مستمر جدش امیرمؤمنان علیه‌السّلام وفادار ماند و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت حضرت امام حسین علیه‌السّلام و سایر شهیدان کربلا باز نماند و مسیر طولانی بین نجف تا کربلا را اغلب اوقات به شوق زیارت مرقد مطهر سیدالشهدا علیه‌السّلام پیاده طی می‌نمود. [۳] [۴]

۴ - در محضر فرزانه‌ای بلند پایه

شهید سید عباس موسوی پس از طی مراحل مقدماتی و سطح حوزه، محضر پرفیض و تاثیرگذار شهید آیة الله سید محمد باقر صدر را مغتنم شمرد و ضمن کسب فیض از پرتو اندیشه‌های والای آن فقیه شهید، با وی روابط نزدیک فکری و علمی برقرار کرد.[۵]
یکی از هم دوره‌ای‌های سید عباس که خود از شاگردان شهید صدر بود می‌گوید: برگزیدن متفکر بزرگی چون سید محمد باقر صدر از سوی سیدشهید به عنوان معلم و مربی از آن جهت بود که در وجودش حقایقی را که مدتها در جستجویش بود متبلور یافت و او را تجسم بخش اندیشه عمیق و دیدگاه اصولی و صحیح تشیع یافت.[۶]
سید عباس طی سخنانی گفته است: شهید صدر پرده، از اسلامی عظیم و اندیشه‌ای آرمانی بر افکند و اسلام را به عنوان فکری جهان شمول که مسایل زندگی را با تمام ابعادش در بر می‌گیرد، مطرح کرد. به اعتقاد آن مرد حماسه و ایثار، شهید صدر به طور موضوعی و کاربردی با اندیشه‌های مخالف و متعارض با اسلام بر خورد کرد و نظرات مغایر با معارف دینی را از طریق استدلال و برهان باطل اعلام نمود. همچنین ویژگی‌های علمی اسلام را از خلال جهاد خویش آشکار ساخت و خود را در راه اسلام قربانی کرد. (از سخنان شهید سید عباس موسوی در بزرگداشت شهید سید محمد باقر صدر که در مشغره (بقاع غربی) در تاریخ ۱۸/۳/۱۹۹۰ م بیان شده است.)
آن روزها که در نتیجه عناد، سرکشی و جنایات حزب بعث کافر شرایط سختی بر عراق، حکم‌فرما بود سید عباس و عده‌ای از هم دوره‌ای‌های او، در پیش روی خود روزهای تلخی را احساس می‌کردند و شبهای تیره و تار ستم را با تمام وجود می‌یافتند. گاهی سید عباس و برخی دوستانش در خانه استاد که در بازار عماره نزدیک مدرسه صغیر آیة الله بروجردی واقع بود به حضور آن اسوه دانش و تقوا شرف‌یاب می‌شدند و به سخنان گهربار ایشان گوش فرا می‌دادند. در این لحظه‌ها آنان همه اندوه‌ها را فراموش می‌کردند و غرق در لذت و خوشی از گفتار نغز این مرجع بیدار می‌شدندآن چنان که گویی در بهشت برین به سر می‌بردند. استاد نیز این نخبگان را زیر چتر تفقد و راهنمایی‌های خود قرار می‌دادآن گونه که حتی پدران و مادران چنین مهر و محبتی را در حق فرزندانشان بروز نمی‌دهند.[۷][۸]
سید عباس موسوی از همان روزهای اقامت در نجف اشرف تحت تاثیر برنامه‌های شهید صدر قرار گرفت و مصمم گشت با الهام از اندیشه‌ها و ابتکارات آن دانشمند به خون خفته مسؤلیت تبلیغ اسلامی و احیای آن در درون لبنان را عهده‌دار گردد. در نجف نیز فعالیتهای سیدشهید، نظر شهید صدر را به سوی خود جلب نمود و از این رو مسؤولیتهای تبلیغی و بسیجی، به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرم را بر دوش وی و برادرانش می‌گذاشت. آنان جهت تعظیم شعائر مذهبی در میان مردم و دمیدن روحی تازه در مفاهیم عاشورا ـ که به تدریج شکل سنتی کم خاصیت و تقلیدی به خود گرفته بود ـ به لبنان می‌آمدند. سال (۱۳۹۸ هـ. ق.) آخرین باری بود که سیدشهید برای گرامی داشت خاطره عاشورا به لبنان می‌آمد و در همان حال بود که نیروهای سازمان امنیت عراق برای چندمین بار مبادرت به محاصره و بازرسی منزل سید عباس (در نجف اشرف) نموده و قصد داشتند ایشان را دستگیر کنند. این وضع موجب گردید که از همسر فاضله‌اش‌ ام یاسر خواسته شود که طی پیغامی همراه با برخی از آشنایان وی که به زیارت عتبات مقدسه در اربعین حسینی مشرف می‌شدند، سید عباس را مطلع گرداند که به عراق باز نگردد که ابتدا آن بزرگوار از تن دادن به این تقاضای توام با زور امتناع ورزید ولی در برابر اصرار همسر و خانواده و بنا بر سفارش و تاکید شهید آیة الله سید محمد باقر صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیری‌ها و بازداشت‌های مکرر عالمان و طلاب حوزه علمیه نجف اشرف، سید عباس در لبنان ماند و دیری نپایید که همسرش به وی ملحق گردید.[۹][۱۰]
شخصیت دیگری که سید عباس در دوره درس خارج و مراحل عالی علوم حوزوی از مراتب فضل و فضیلت وی بهره گرفت آیة الله سیدابوالقاسم خویی است.[۱۱]
برای سید عباس موسوی فضایل اخلاقی و ویژگیهای رفتاری آیة الله خویی آموزنده بود. وی کوشید تا در مسیر زندگی، استاد خود را در خودسازی و ایجاد ارتباط با اجتماع اسوه خویش قرار دهد.

۵ - تاسیس پایگاهی علمی و فرهنگی

سید عباس موسوی به مدت نه سال در نجف اشرف اقامت نمود و پس از آن در اثر فشار رژیم بعثی حاکم بر عراق، ناگزیر به لبنان بازگشت و رهسپار بعلبک گردید. او تصمیم گرفت در این شهر، مرکزی برای فراگیری علوم دینی تاسیس کند تا برای کسانی که امکان رفتن به نجف را ندارند، مکان مناسبی برای تحصیل باشد و بتواند تا حدودی اهداف حوزه نجف را تامین نماید. (از سخنان آیةالله سیدمحمد حسین فضل الله، در مراسم تشییع جنازه سید عباس موسوی، در شهر نبی شیث در تاریخ ۱۸/۲/۱۹۹۲ م.)
از این جهت حوزه امام منتظر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف را در بعلبک تاسیس نمود. این کانون علمی و اعتقادی در منطقه عین بورضای بعلبک واقع است که در سال (۱۳۹۸ هـ. ق.) مطابق (۱۳۵۷ هـ. ش.) و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در یک منزل استیجاری فعالیت خود را آغاز کرد و پس از چندی در سال (۱۳۹۹ هـ. ق.) به دلیل نیاز مبرم به مکانی مناسب‌تر به ساختمانی در کنار مسجد امام علی علیه‌السّلام انتقال یافت. با گسترش فعالیت این مرکز و استقبال شایان توجهی که از آن صورت گرفت سید عباس موسوی احساس نمود حوزه امام منتظر باید به ساختمانی مجهزتر انتقال یابد از این جهت در منطقه عین بورضای بعلبک زمینی به مساحت ۱۳۰۰۰ متر تهیه شد و کار بنای ساختمان آن با زیربنایی به مساحت ۴۰۰۰ متر در سال (۱۴۰۷ هـ. ق.) آغاز گشت و پس از چند سال پیگیری و تلاش مداوم آماده بهره‌برداری گردید. این مرکز در روز عید غدیر سال (۱۴۱۲ هـ. ق.) طی مراسم باشکوهی با حضور چندین تن از شخصیتهای علمی و فرهنگی به طور رسمی افتتاح گشت و حوزه مذکور به ساختمان جدید انتقال یافت.[۱۲][۱۳]
سید شهید در خصوص پایه‌گذاری این مرکز می‌گوید: با همکاری عالمان بزرگ لبنان، به تاسیس حوزه علمیه در بعلبک اقدام نمودم که امام موسی صدر و دیگر بزرگان از جمله علامه سید محمدحسین فضل الله در تاسیس آن نقش داشتند و با حمایت برخی از مراجع دینی به ویژه آیة الله شهید سید محمد باقر صدر که بهترین پشتیبانی را به عمل آورد، این حوزه از جمله مراکز نمونه به شمار می‌رفت و نقش بسیار مؤثر تبلیغی در منطقه بقاع و سایر مناطق همچون بیروت و جنوب لبنان را بر عهده داشت. ناگفته نماند که سیدشهید با کمترین امکانات مادی و تنگناهای شدید مالی در این راه گام برداشت و در آغاز، ساختمانی را که به عنوان محل نگهداری کودکان بی‌سرپرست از آن استفاده می‌شد اجاره کرد و در نخستین قدم، طلابی را که از نجف اشرف تبعید شده بودند، گرد آورد و سپس پذیرای دانشجویان جدید گردید و بعد از آن مکانی را در منطقه راس العین بعلبک اجاره نمود. سپس توانست مدرسه‌ای را که تحت سیطره یکی از احزاب محلی بود و توسط مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم ساخته شده بود، با درایت و پایداری، زیر حمایت خویش در آورد، همان مکانی که پس از حمله صهیونیستها در تابستان (۱۹۸۲ م) به پایگاه مهمی برای فعالیتهای اسلامی حزب الله تبدیل گردید. بعد از آن، مدرسه به ساختمان جدیدی که بدان اشاره کردیم انتقال داده شد.[۱۴] (مجله شاهد، شماره ۳۰۹، بهمن ۱۳۷۹) یکی از عالمانی که در برپایی این حوزه با سیدشهید همکاری داشته است می‌گوید:
حرکت و پویایی سید در مسیر امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف از مدرسه مذکور جان گرفت گویی میان او و امام زمان پیوندی ناگسستنی وجود داشت. سیدشهید با تمام وجودش برای امام مهدی زندگی می‌کرد. (از سخنان شیخ محمد یزبک در مراسم سوگواری سیدشهید که در شهر نبی شیث ایراد نمود. (۲۰/۲/۱۹۹۲م))
این مسئله با وجود سید شهید ممزوج گشت چرا که هر صبح‌دم با امام منتظر تجدید عهد می‌نمود. پنج روز قبل از شهادتش در آخرین دیدارش با عالمان کلیه گروههای مسلمان در خصوص ضرورت ارتباط معنوی مردم با حضرت مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف سخنانی ایراد کرد و تاکید نمود: امت مسلمان سالروز ولادت امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف را مراسمی سالانه تلقی نکنند بلکه این مناسبت را محور اساسی زندگی روزانه خود قرار داده و از نماز فجر تا پایان روز به یاد آن امام، برنامه خویش را تنظیم کنند. (از سخنان سیدشهید، که به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت صاحب الزمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف در شهر نبی شیث ایراد گردید.)

۵.۱ - اهداف از تاسیس
۱. تربیت مبلغانی پرتوان، دلسوز و کوشا، برای دفاع از حریم اسلام ناب محمدی در برابر یورشهای فکری، عقیدتی و فرهنگی معاندان.
۲. ارشاد و هدایت نسل نوجوان و جوان به سوی تعالیم اصیل، سازنده و رشد دهنده اسلامی و ایجاد مصونیت در آنان در برابر گمراهی و انحرافهای عقیدتی و اخلاقی.
۳. زنده کردن ارزشهای دینی، سنتهای اسلامی و شعائر مکتب اهل بیت علیهم‌السّلام در میان شیعیان لبنانیه خصوص منطقه بقاع و بعلبک.
۴. ایجاد تحرک و نشاط اجتماعی سیاسی در میان مسلمانانبه خصوص شیعیان در برابر تهدید دشمنان و حفظ هویت دینی و ارزشی آنان.

۶ - از قله علم و ایمان تا دشت انسانها

سید شهید از حوزه امام منتظر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف سر برآورد و فعالیتهای خود را از دره بقاع آغاز نمود به نحوی که در مدتی کوتاه حرکت تبلیغی گسترده‌ای را از این پایگاه سامان داد که امواج آن تمامی روستاها و آبادیهای منطقه بعلبک ـ هرمل را شامل گردید. حتی روستاهای دور افتاده در شوره زارهای هرمل و دیگر مناطق در عکار، در شمال لبنان که هیچ مبلغی بدانجا گام ننهاده بود و مردمانش پیش از آن با عالم دینی رو به رو نشده بودند، مشمول این برنامه تبلیغی شدند و سید شهید به همراه طلاب مدرسه امام منتظر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف در ایام ماه رمضان و محرم، نخستین کسانی بودند که به این نقاط محروم و دور افتاده قدم می‌نهادند. تعداد قابل توجهی از روحانیان و مجاهدانی که در مناطق مرکزی، جنوبی و غربی لبنان به تبلیغ رفتند فارغ التحصیل حوزه مذکور بودند و سید شهید مهم‌ترین نقش را در تربیت آنان ایفا نمود. سید همواره از روستایی به روستایی در حال حرکت بود. در یک آبادی اقامه جماعت می‌کرد و در روستایی مناسبتی را گرامی می‌داشت. با مردم صمیمانه دیدار و گفت و گو داشت. وی به مشکلات، دردها و تقاضاهای آنان به وقت گوش می‌داد و آنان را برای رفع گرفتاریها، راهنمایی می‌نمود. او اسوه حرکتی آرامش ناپذیر و اراده‌ای نستوه و استوار بود و هرگز با خستگی آشنایی نداشت. او از این پایگاه اعتقادی فرهنگی و در کنار فعالیتهای مردمی، در جهت غنا بخشیدن به زیربنای فکری و سیاسی نسل جوان و مؤمن، خالصانه گام بر‌می‌داشت و کلاسهای درسی بسیاری، علاوه بر شهر بعلبک، در روستاها و دهکده‌ها برگزار می‌نمود و مشارکتی فعال و تاثیر گذار در مدارس و دوره‌های آموزشی و تربیتی داشت. او نه تنها تمامی وقت، نیرویش را در اختیار جوانان مؤمن قرار می‌داد بلکه تمام توجه خود را متوجه آنان گردانید. وی با آنها دیدار می‌کرد و در گردهمایی‌های آنان با اشتیاق و نشاط فوق العاده شرکت می‌نمود. به رغم اندک تفاوت سنی میان آنها، محبتی پدرانه و عطوفتی مشفقانه نسبت به آنان ابراز می‌داشت. جوانان را در شرایطی کاملا صمیمی و فضایی خودمانی و دوستانه از معارف و تعالیم اسلامی بهره‌مند می‌ساخت و آنان را با سیره و روش زندگی فرستادگان الاهی و امامان شیعه آشنا می‌نمود. با جوانان می‌زیست و این طبقه از جامعه را بسیار دوست می‌داشت و آنان نیز به وی علاقه داشتند. نهایت جهد و اهتمام خویش را به کار گرفت تا از آنان انسانهایی مؤمن، با صلابت، شجاع و مقاوم بسازد که هسته اصلی سازنده و فعال اسلامی را تشکیل دهند. بهترین یارانش که خداوند به وی عطا کرد همانا به بار نشستن نهالی بود که در دل جوانهای مؤمن و مجاهد پرورش دادبه طوری که برخی از آنان به فیض شهادت نائل آمدند و بعضی دیگر در انتظار شهادت هر کدام در مسیر خویش مشغول جهاد هستند. در میان این پرورش یافتگان مکتب سید شهید می‌توان روحانی فاضل، پزشک، مهندس، استاد و نیروی مسلح مشاهده کرد. سید عباس در عمل بسیجی خود، به طور هم زمان در دو مسیر موازی گام بر می‌داشت: خط سازندگی فکری سیاسی و خط تهذیب، تزکیه نفس و خودسازی روحی و معنوی. او با وارستگی و تقوایی که داشت بر شاگردان خود تاثیر شگرفی می‌گذاشت و آثار و انعکاس رفتارهای خویش را در زیر ساخت شخصیت ایمانی و جهادی آنان برجای می‌نهاد.

۷ - اخلاص و وارستگی و ایثار

مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه‌ای در پیام تسلیتی که به مناسبت شهادت این سید بزرگوار صادر نمودند از وی به عنوان علامه مجاهدی که هرگز خستگی و ملامت را نمی‌شناخت سخن گفتند. در فراز دیگری از پیام ایشان سید عباس موسوی به عنوان عالمی ربانی و مخلص معرفی شده است. به اعتقاد مقام معظم رهبری آن پیشوای عالی مقام، علم و عمل را درهم آمیخت و تمسک به صدق، فداکاری و ایثار را سرلوحه کارخویش قرار دادهمان بنیادهایی که در مسیر دست یابی به اهداف مقدس عالی، جهت دفاع از اسلام و رویارویی با ستم و سرکوبی آن آموزش می‌داد. علامه سید محمدحسین فضل الله نیز در وصف او نوشته است: خداوند در دلش زیست، پس انسان ایمان گردید، رسالت در وجودش ریشه دوانید و انسان اسلام گردید. آگاهانه تمام زندگی‌اش را با مسؤولیت در آمیخت پس انسان جنبش و حرکت گردید. امت در کل کیانش زندگی کرد پس انسان انقلاب گردید و آنگاه که به ملکوت اعلی پیوست، ملت مفهوم این سخن را دریافت که چگونه انسانی در حالی که برای آنها زندگی می‌کند، در مسیر حق و توحید بوده است. (از تسلیت نامه علامه سید محمدحسین فضل الله در بزرگداشت سیدشهید)
حجة الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله دبیر کل کنونی جنبش حزب الله لبنان در معرفی او متذکر گردید: برای کربلا متولد شده بود و در قلبش حسین علیه‌السّلام می‌تپید و در رگهایش خون خشم و انقلاب می‌جوشید. در دیدگانش اشک برای یتیمان و مسکینان حلقه می‌زد. وارث دودمان و آرمان و سلسله نسب، بلندمرتبه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بود. عالمی زاهد، عاملی عابد، انقلابی مجاهد و از تبار محرومان به شمار می‌رفت. هیچ خانه و ثروتی از خود بر جای ننهاد مگر ساده‌ترین امکانات زندگی که گذر زمان آنها را دچار استهلاک نموده و حتی کفایت قرضهای او را نمی‌کرد. فروتنی بی‌تکلف، دوستدار فقیران، مانوس با محرومان و شیفته مجاهدان و عاشق شهیدان بود. با چشمانش یتیمان را مورد تفقد قرار می‌داد و در حد توان بر زخمهای آنان مرهم می‌نهاد. پیوسته در فکر اسیران و محبوسین روزگار می‌گذرانید. رهبری بود که پیشاپیش جمع حرکت می‌کرد و به گفته‌ها و اظهارات خویش در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی اکتفا نمی‌کرد و همواره در فشارهای زندگی و مصائب روزگار یار و حامی مجاهدان و سلحشوران بود.[۱۵]
شیخ خلیل الصیفی (امام جماعت مسجد حنابله مذهب در بعلبک) می‌گوید: او با خوی مهربان و صمیمی و اخلاق خویش که از حریر لطیف‌تر بود تو را به سوی خویش جذب می‌کردبه نحوی که در اولین دیدار احساس می‌کردی که از مدتها قبل با وی آشنایی. در باره سیدشهید سخن بسیار است، از کدامین خصالش سخن بگویم؟ از تواضعش، از علو اخلاق، از جهاد، از ایمانش یا اخلاصش، از کدامیک؟ وصیت من این است که راه و روش او برای کسانی که در وادی اسلام گام می‌نهند اسوه گردد.[۱۶]
(مطران)، رهبر مسیحیان مارونی بعلبک که با سید عباس موسوی آشنایی داشت، درباره‌اش گفته است: قلبش سرشار از ایمان بود و محبت اراده‌اش را راسخ و استوار گردانید. امید، راهش را تثبیت کرد، پس بر ماست که او را به عنوان اسوه و پیشوایی در استمرار مسیر انبیا و شهدا برگزینیم. در وجودش سخن قاطع، ایمانی عمیق و موضعگیری صریح و قاطع را لمس می‌کردم. در سیمایش نشانه‌ای از صدق و صفا، در آرایش، متانت و ثبات ایمان و عزم راسخ را در موضع‌گیری‌های او متبلور یافتم و این کمترین چیز قابل بیان در مورد سید شهید است همو که خونش را در پیشگاه خدا و در خط انبیا و وارثین برحق آنان فدیه داد. (از سخنان مطران سلیم بسترس، در مراسم عزاداری برای سید شهید در شهر نبی شیث در تاریخ ۲۲/۳/۱۹۹۲ م).
همسر شیخ شهیدان لبنان، راغب حرب می‌گوید: به درستی که آشنایی ما با سید عباس، به روزهای اقامت او در نجف اشرف باز می‌گردد، در آنجا بود که او را شناختیم و در او فروتنی و پرهیزگاری و محبت به محرومان، یتیمان و بینوایان را مشاهده کردیم.[۱۷]
آنچه موجب پیوند دوستی دوران نجف و استحکام روز افزون آن گردید توافق نظر و وحدت فکری میان شیخ شهدا و سید شهیدان مقاومت اسلامی بود. وجه تمایز شیخ راغب حرب و سید عباس از دیگر روحانیان و عالمان همانا تنها به خاطر فقه یا معرفتشان و آگاهی آنان به اشغال صهیونیسم و پذیرفتن رژیم اشغالگر قدس به عنوان دشمن نیست بلکه از آن روست که این دو عالم مجاهد، دانش و اندیشه خود را به مدرسه سیاری تبدیل کردند که در میان امت مسلمان به حرکت در می‌آمد و احکام اسلام را درباره اشغالگران و متجاوزان و اتحاد مسلمانان در مقابل دشمنان به آنان آموزش می‌داد و نیز به دلیل موضع گیری‌های دلیرانه و صراحت در سخنان و پایداری در اعتقادات و بسیج جوانان در راه ارزشها، از دیگران متمایز گردیدند.[۱۸]
پس از شهادت شیخ راغب حرب که شعارش: موضع گیری، سلاح است و دست دادن اعتراف، سید عباس از شهر نبی شیث در شرق بقاع، به سوی جبشیت در قلب جبل عامل حرکت کرد و در آنجا مستقر گردید، عبایش را بر زمین گستردانید، لباس رزم بر تن کرد و پیشانی‌بند جهاد بر جبین خویش بست و دور از همسر و کودک و خانواده‌اش به پیش رفت. در حرکت میان شهرهای جبل عامل و روستاهایش او پایداری و استقامت را در اعماق قلوب مردمان این نواحی می‌کاشت تا سربلند و قوی گردند و به پیش روند و هرگز عقب ننشینند، به مبارزه برخیزند و سستی نورزند، حمله کنند و نگریزند، ببخشند و بخل نورزند. دستهای مبارزان را صمیمانه می‌فشرد و بر پیشانی آنان بوسه می‌زد و اراده آن سلحشوران علوی را مستحکم می‌نمود. حالات معنوی مجاهدان را تقویت می‌کرد. بر مصایب حماسه‌سازان عاشورا می‌گریست و رزمندگان را می‌گریانید. بر آنان آیات دعوت به جهاد و دفاع در مقابل دشمنان را تلاوت می‌نمود و از خداوند می‌خواست: یکی از دو سعادت یعنی پیروزی یا شهادت را نصیبشان گرداند. اصرار داشت که آنها را تک تک وداع گوید. در عملیات بدر کبرا جایگاه سید عباس را مورد هدف قرار دادند ولی بمب عمل نکرد و او به شهادت نرسید. وی به انتقام گرفتن از خون شهیدان، سخت پای بند بود. وقتی احمد شعیب در عملیات (علمان شومریة) به شهادت رسید، سید عباس در شهر شرقیه در جبل عامل و در اربعین آن شهید، در حسینیه شهر، نزد پدر آن به خون خفته رفت و در حالی که از عملیات بدر کبرا بازگشته بود آن مرد را در آغوش کشید و به سینه فشرد و به وی گفت: هم اکنون جوانان ما انتقام فرزند شهیدت را از قاتلانش گرفتند. بعد از آن فریاد شادی تکبیر که با گریه توام بود، فضای حسینیه را پوشانید و آنگاه که جوانان خواستند بر دست سید بوسه زنند، با کمال شرم و فروتنی دستش را عقب کشید. بعد از آن، دشمن به انتقام از عملیات بدر کبرا، این حسینیه را مورد تهاجم و بمباران قرار داد و سید چون پیش بینی چنین یورشی را کرده بود از مردم خواست آنجا را ترک گویند.[۱۹][۲۰] در سال (۱۴۰۶ هـ. ق.) مطابق (۱۳۶۴ هـ. ش.) سیدشهید جنوب لبنان را به عنوان محل اقامت خویش برگزید و در شهر صور در محله (رمل) حوالی ساحل، سکونت اختیار کرد و از آنجا به تمامی مناطق جنوب می‌رفت. وحید سوید از خبرنگاران لبنانی می‌گوید:
مقاومت در اوج خود قرار داشت و ستاره سید در حال درخشندگی بود. خانه‌اش در صور ساده و بی‌پیرایه، همچون خانه تمامی محرومان جنوب می‌نمود. این مکان همچون کندوی زنبور عسل، از سویی محل استقبال از مجاهدان بود که حامل رسالت تبلیغی بوده و از جبهه‌ها می‌آمدند و از طرف دیگر آنهایی را که ماموریتشان به پایان رسیده بود وداع می‌گفت. گاهی همنشین مرد سالخورده‌ای می‌گردید که از روستای خود آمده و مشکلات آبادی خویش را برایش بیان می‌کند و آن دیگری را تا درب منزل همراهی می‌کرد در حالی که دستی بر شانه‌اش داشت، تا آنکه با گروهی دیگر از جنوبیها باز گردد. (گزارش وحید سوید از محل اقامت سید عباس موسوی در صور، نشریه العهد، شماره ۳۹۸، ۲۱/۲/۱۹۹۲ م)
اندوه رزمندگان غم روزانه‌اش به شمار می‌آمد، همچون پدری مهربان وقتش را با آنان سپری می‌کرد و مانند فرزندان خودش با مجاهدان رفتار می‌نمود. گویی با مقاومت اسلامی از نزدیک زندگی می‌کرد و حماسه آفرینی سلحشوران جنبش جنوب لبنان در زندگی او جاری بود. (مصاحبه با سید شهید، الوحدة الاسلامیة، شماره ۶۷، ۴/۱۲/۱۹۸۷ م)
سید شهید، مردم جبل عامل را دوست می‌داشت و آنها نیز به وی علاقه داشتند، در شادمانیها و غمها با آنان زیست و مهذب، خوش طبع و سخنوری پارسا بود.[۲۱]
سید عباس در باره آن مرحله از زندگی خویش می‌گوید: علاوه بر فعالیتهایم در مناطق دیگر، به فضل خدا در منطقه جنوب، با شوقی برخاسته از ایمان کار می‌کنم و به پاکی و خوش قلبی این مردم با سخاوت که در همسایگی بد طینتی چون صهیونیستها زندگی می‌کنند ـ در حالی که از مبارزه و دفاع باز نمی‌ایستند و مدافع شرافت، کرامت و سرزمینشان هستند ـ دل خوشم. از خداوند می‌خواهم که به مردم این سامان توفیق دهد عزت و ارزشهای دینی را بازگردانند. همچنین از پروردگار متعال خواستارم که ما را در مسیر آزادی قدس و بر افراشتن پرچم توحید یاری کند. (گفت و گو با نشریه العهد، شماره ۱۷۳، ۲۴ صفر (۱۴۰۸ هـ. ق.)
خبرنگاری که در مراحل بسیار، سید شهید را همراهی می‌نمود در باره اقامت سید عباس در شهر صور، آن هم برکرانه ساحل، سؤال نمود و از او پرسید:
آیا اقامت شما در نزدیکی ساحل خطرناک نیست؟ اشغالگران قدس می‌توانند همچون ماهی شما را شکار کنند! لبخند ملیحی بر لبان او آشکار گردید و گفت: این ما هستیم که آنها را شکار می‌کنیم. صید از خشکی به دریاست نه بر عکس آن! این روزنامه‌نگار می‌افزاید:
آن روز بود که با تمام وجودم و از نزدیک دریافتم واقعا سید عباس کیست و چه آرامشی بر روح و روانش حکمفرماست و چه نقش و چگونه سرنوشتی در انتظار اوست. با تمام وجود لمس کردم که او همچون جدش امام حسین علیه‌السّلام برای شهادت آمده است و قصد دارد در مردم جنوب لبنان اصلاحاتی به عمل آورد و زمینه‌های رشد و سازندگی آنان را فراهم نماید و برای دست یابی به این اهداف مقدس، آن چنان می‌کوشد که پروانه‌ای برای رسیدن به شعله افروخته شمع، سوختن را به جان می‌خرد و تا زمان سوختن دست از تلاش بر نمی‌دارد.[۲۲]
اقامت سید شهید در سرزمین جنوب، ادامه یافت تا آنکه تندباد حوادث و فتنه به سرزمین او و همراهانش وزیدن گرفت و جنگی به اکراه در آوریل (۱۹۸۸م.) به نیروی مقاومت اسلامی تحمیل گردید.

۸ - در پرتو آفتاب

شهید سید عباس موسوی هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی در ایران به امام و قیام او که بارقه‌ای الاهی بود نزدیک تر گردید و از نخستین حامیان و پیروان آن روح قدسی گشت. او در لبنان از انقلاب اسلامی ایران و پیروانش سخت دفاع کرد و خود را در وجود امام خمینی در آمیخت و حرکتش را در نهضت اسلامی ایران ذوب کرد و در این راه دعوت استاد شهید خویش [۲۳] را متابعت کرد که مردم را با این سخن فرا خواند:
در امام خمینی ذوب شوید همانگونه که او در اسلام ذوب گردیده بود.) .
شهید صدر در سیره و اندیشه و رفتار آن رهبر فرزانه، راه و روش رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اهل بیت علیهم‌السّلام او را مشاهده می‌کرد. (از سخنان شهید سید عباس موسوی در یادبود هفته امام خمینی که در بیروت برگزار گردید. (۱۱/۶/۱۹۸۹ م))
سید عباس در بیان خلاصه‌ای از نگرش خود درباره امام خمینی می‌افزاید:
امام خمینی تمام هستی را سرشار از شکوفایی، زندگی و تحول نمود و از روح و نیروی خویش در همه چیز دمید آن گونه که احساس می‌شود حتی موجودات به ظاهر ساکن و خاموش جزیی از انقلاب و لبریز از حرکت و جوشش گشته‌اند، از اینجاست که امام معنی زندگی و وجودمان شده. او یاور و مونس ما در همه سفرها و غربت‌هایمان بود، خیمه‌ای به شمار می‌رفت که در زیر سایه‌اش پناه می‌جستیم و احساس آرامش و امنیت می‌کردیم.[۲۴]
او تصمیم گرفت تا بذر محبت به امام خمینی و ولایت او را در دل جوانان بکارد و روح امام خمینی و قیامش را در وجودشان بدمد و به آنان رسم وفاداری به امام و خط مشی مبارکش را بیاموزد. وی امید و آرزویش را در امام خمینی متبلور می‌دید و به دنیا و همه چیز از روزنه زلال وی می‌نگریست.
شیخ خلیل الصفی گفته است:
به راستی من شخصیت امام خمینی را نمی‌شناختم ولی وی را از خلال شخصیت سید عباس موسوی باز شناختم و گویا وی تصویری از آن بزرگ مرد است.[۲۵]
علامه سید محمدحسین فضل الله می‌گوید:
علامه مجاهد، سید عباس موسوی در راه اصیل جهادگرانه‌ای که امام خمینی آن را گشوده بود به شهادت رسید و از پایدارترین مردانی بود که از این خط مشی با به کارگیری تمام توش و توان خویش به دفاع برخاست.[۲۶]
پس از ارتحال امام خمینی، سید عباس همچنان متمسک به راه وی و مطیع جانشین بر حقش حضرت آیة الله خامنه‌ای باقی ماند. عروج امام خمینی به سوی عرشیان، زخمی در دل و روح سید شهید برجای نهاد که تا هنگام شهادتش التیام نیافت و این چیزی نبود مگر نمایی از وفاداری سید شهید به پدر مهربانی که دوستش می‌داشت و او نیز به وی عشق می‌ورزید.
او خاطرنشان ساخت:
خبر ارتحال جانگداز امام از اعماق وجود، تکانمان داد و احساس کردیم گویا تحولی در سطح هستی به وقوع پیوسته است. پس آن لحظه‌های آغازین همچون حالات دهشت زا و لحظات حزن و اندوه بود. لحظه‌های خشوع در برابر روح بزرگی که به سوی ملکوت پیوست، با این همه چیزی برای گفتن نداریم جز زمزمه کردن عبارات پایانی وی که در وداع زندگی بر لب راند:
(انا لله و انا الیه راجعون)[۲۷]
سید شهید در شهر بعلبک با قلبی مملو از حسرت و دیدگانی مشحون از اشک برای امام سوگواری نمود به رغم مصیبت عظیم و بزرگی که موجب انفعال و تاثر وجدانها گردید.
سید عباس با شکیبایی بسیار شگرفی با این رویداد حزن‌انگیز مواجه گشت و آن را بزرگ‌ترین آزمایش الاهی قلمداد نمود و با این سخن شیعیان لبنان را مورد خطاب قرار داد:
‌ای مسلمانان! شما هم اکنون در برابر بزرگ‌ترین امتحان قرار گرفته‌اید، همواره به یاد آورید که چگونه امام سجاد علیه‌السّلام با شهادت پدر خویش روبه رو گردید و زینب کبرا چگونه آن شرایط فرساینده را تحمل کرد و به جای آنکه در اراده‌اش خللی وارد آید، قدرت یزید و اعوان و انصارش را درهم کوبید. مصیبت، بزرگ است ولی ما امتی هستیم که با دستان مبارک امام خمینی به رشد و پویایی رسیده‌ایم و مؤمنان سراسر گیتی، شجاعت، کرامت و غیرت خویش را وامدار او هستند.[۲۸]
او در بیانی دیگر فریاد زد:
امام خمینی در میان ما زنده است و در هر موضع قهرمانانه‌ای که مردم مسلمان در جهت تقویت جمهوری اسلامی اتخاذ کنند، مشاهده خواهد شد. او در هر گلوله‌ای که مقاومت اسلامی علیه اسراییل شلیک می‌کند و در هر سنگی که قیام خود جوش انتفاضه فلسطین پرتاب می‌نماید، مجسم خواهد گشت. مبارزه با استکبار خط جاودانه‌ای است که امام خمینی برای ما ترسیم کرد.[۲۹]
سید عباس موسوی متذکر گردید: طرح وحدت میان مسلمانان جهان و اهتمام به مسائل مسلمانان که از سوی امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران عنوان گردیده مهم‌ترین عنصر قدرت برای جهان اسلام بوده و ایران اسلامی تنها جایگزین حقیقی نظامهای پوسیده شرق و غرب به حساب می‌آید.[۳۰]
سید عباس موسوی در اواسط بهار سال (۱۳۶۸ هـ. ش.) به ایران آمد و با مسئولان نظام جمهوری اسلامی در خصوص مسایل و مشکلات لبنان و ضرورت حمایت از قیام فلسطین مذاکراتی انجام داد. خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از وی پرسید: مسایل مورد بحث در ملاقات با مقامات ایران چه بود؟ وی جواب داد:
زمانی که با مسایل سرنوشت سازی مواجه می‌شویم به ایران می‌آییم. اینجا خانه ماست تا با مسؤلان جمهوری اسلامی مذاکره نماییم. اوضاع در لبنان به نقطه انفجارآمیزی رسیده و ضروری بود بامسؤولان ایران تبادل نظر نماییم تا بتوانیم بهتر و قوی تر در مقابل توطئه‌ها مقاومت کنیم.[۳۱] (گفت و گوی اختصاصی با سید عباس موسوی در تاریخ نهم اردیبهشت ۱۳۶۸)
البته قبل از آن، سید عباس در ایران با امام خمینی دیدار داشته است. یکی از دوستانش می‌گوید:
هنگامی که اولین دیدارش را با امام خمینی به عمل آورد و در آنجا درباره اوضاع لبنان صحبت نمود و از اوضاع این کشور گزارشی شفاهی تقدیم آن رهبر گران‌مایه نمود امام در پاسخ به او و همراهانش فرمود: بر شماست که از صفر شروع کنید و شرایطتان از اوضاع ما دشوارتر نیست. و این بیعت با امام در محل اقامت آن راست قامت جاودانه تاریخ بود که در پایان برای سید شهید و همراهان آرزوی موفقیت نمود و سید عباس با توشه دعای خیر امام، راهی لبنان گشت و در سال (۱۴۰۲ هـ. ق.) مطابق (۱۳۶۱ هـ. ش) هسته اصلی مقاومت لبنان را بنیان نهاد.
سید عباس در این باره گفته است:
پس از آن (ملاقات با امام خمینی) با حمایت برادران پاسدارمان در سپاه دست به کار عملی سیاسی جهادی شدیم و فعالیت خویش را در تمامی زمینه‌ها آغاز کردیم. سیر حرکت در لبنان دچار تحول شد تا انقلابی کم نظیر حداقل در سطح منطقه را شکل ببخشد و آن همانا قیام اسلامی در لبنان بود که در پرتو لطف پروردگار و به همت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توانست دستاوردهای بزرگ و درخشانی را در عمل تجلی بخشد. به خصوص از خلال مقاومت اسلامی که پس از ایثارگریها و دلیریهای فراوان شکست ناپذیری در برابر دشمن اسراییل را به ثبوت رسانید و به راستی این پابرهنه‌های درمانده در زیر یوغ ستمگران و آن محرومان صالح قادرند که سخت‌ترین و کاری‌ترین ضربه‌ها را به دشمن وارد سازند. (از سخنان سید شهید به مناسبت ولادت امام حسین و روز پاسدار در تاریخ ۲۸/۲/۱۹۹۰ م/ نشریه العهد، شماره ۴۰۳)
از اینجا بود که آن عالم خونین بال، دست به کار آماده سازی نیروها جهت رویارویی با دشمن صهیونیستی گردید و طلایه‌دار اولین گروهی شد که به صفوف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ که در پادگان‌های جنتا، حوالی نبی شیث استقرار یافته بود ـ ملحق شده بودند. سید شهید طلاب حوزه علمیه و حتی استادان را با خود همراه کرد تا اولین نطفه را در حرکت انقلاب اسلامی لبنان شکل بخشند. آن بزرگوار مدرسه علمیه امام منتظر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف را به پایگاهی جهت استقرار فرستادگان امام خمینی مبدل ساخت. همانها که به دستور امام، جهت مبارزه با دشمن صهیونیستی و آموزش شیعیان لبنان برای آماده سازی آنان و دمیدن روح مبارزه جویی در مردم آمده بودند. سید عباس می‌گوید:
به حمدالله وجود این حوزه نعمت بزرگی برای انقلاب گردید و پس از آمدن نیروهای پاسدار، به یکی از مهمترین سنگرهای حرکت اولیه این جنبش تبدیل شد.
آن بزرگوار از پیشگامان پیوستن به اولین دوره آموزشی بود تا الگویی برای دیگران گردد چنانچه خود به این موضوع اشاره دارد و می‌افزاید:
با صراحت به عنوان کسی که از یکی از مهم‌ترین مراکز حوزه علمیه نجف اشرف فارغ التحصیل شده‌ام، می‌گویم آنگاه که به صفوف پاسداران ملحق شده و به نخستین دوره آنان پیوستم احساس کردم که همانا وارد جوی از اسلام حقیقی گشته و از آن بهره‌های بسیار بردم و این تلقی من بود به عنوان پیشتاز جنبش، پس حال جوانانی که به صفوف پاسداران پیوسته‌اند چگونه است. (مصاحبه سید شهید با روزنامه العهد، شماره ۱۷۳، ۲۴/۲/۱۴۰۸ هـ. ق)

۹ - بذرهای عزت و عظمت

در سال (۱۴۰۲ هـ. ق.) که متجاوزان صهیونیست سرزمین لبنان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و نیروها از بیان سخن حق و موضع‌گیری اصولی بازماندند، سخنان حماسی سید عباس از منابر مساجد و حسینیه‌ها در فضای لبنان طنین افکند و خطر یهودی کردن منطقه را گوشزد نمود و به برانگیختن روح ایمانی در دل جوانان مبارز و پیوستن آنان به صفوف مقاومت در برابر دشمن صهیونیستی مبادرت ورزید و نوک پیکان جهادش را بر ضد اشغالگران اسرائیلی نشانه رفت. در آن هنگامه‌ای که اکثر گروهها و نیروها شکست خوردند یا بدان اقرار کردند و تمامی صداها به خاموشی گرایید. تنها، صدای سید عباس و برخی برادرانش بود که در آسمان لبنان چون آذرخشی درخشید و بارقه‌های امید را بر دلهای مردم دمید. و آن هنگام که دانه‌های برنج بر سر اشغالگران صهیونیست افشانده می‌شد و در کاخ ریاست در (بعبدا) از آنان استقبال می‌شد فریادهای سید شهید بود که گلوله شد و سینه دشمن را شکافت. او با بصیرت ژرف و بینش عمیق سیاسی خویش دریافت که تنها راه حل جهت بازیابی نیروی مجدد مردم، از بین بردن رعب و وحشتی است که بر اثر آن شکست گریبانگیر آنان شده بود. او در این باره می‌گوید:
از آن رو که مردم دچار رعب بودند و غاصبان قدس با آسودگی خاطر در بازارها و سواحل جولان می‌دادند، گویی که در وطن خودشان به سیاحت می‌پردازند، سربازان اسرائیلی نیز همچون دیگر شهروندان لبنانی در تردد بودند.
او می‌افزاید:
پس چاره‌ای جز این ندیدیم جز اینکه مبادرت ورزیم به عملی که هم موجب بازیابی اعتماد به نفس مردم و رشد معنویاتشان شود و هم ما به تکلیف الاهی خود عمل کرده باشیم. آن چیزی که جز مقاومت در برابر دشمنان خدا و بندگانش نبود.[۳۲]
سید شهید متذکر می‌گردد:
آنگاه که دشمن ما را مورد یورش قرار داد، انتظار مقاومت از جانب ما را نداشت که دلیل آن بازتاب عملکردهای اشتباهی بود که از طرف برخی از گروهها و احزاب لبنانی و فلسطینی روی داده بود همانها که بر اوضاع مناطق جنوب تسلط داشتند. بی‌شک از ملتی که در درون کشور خویش مورد ظلم و فشار قرار گیرد هرگز انتظار مقاومت بر ضد دشمن خارجی را نمی‌توان داشت. تا آنکه عملیات نظامی در شکلهای ساده و ابتدایی خود آغاز گردید و مردم به تدریج دریافتند که این دشمن چیزی نیست و جوانان ما قادرند به سهولت آنها را نابود سازند. پیروزی‌های جدید فضای امیدبخشی پدید آورد و موجب رشد روحیه مردم گردید. از آن پس جوان مسلمان به خیابان می‌آمد و دشمن متجاوز را به مبارزه می‌طلبید. پس از آن که عملیات ویژه نظامی آغاز گردید، مردم لبنان خصوصا شیعیان جنوب وارد مرحله جدیدی شدند و در این مرحله دشمن را مورد استهزاء قرار دادند. حتی کودکان موجب تشنج اعصاب دشمنان گردیدندهمان دشمنی که ارتش تمام کشورهای عربی را به بازی گرفته بود. سپس نوبت مرحله عملیات شهادت طلبانه شد که خود پیروزی جدیدی را نه تنها در سطح شکست دشمن بلکه در مسیر رشد معنویتهای مردم سبب شد. از همین زمان بود که عملیات شهادت طلبانه انتحاری شهید احمد فقیر و عملیات ابوزینب و جریان انفجار قرارگاه مارینز و عملیاتهای شبیه آن موجب غنا بخشیدن مردم جنوب لبنان گردید. آنگاه که عده‌ای به استحکامات پیشترفته دشمن چشم دوخته و می‌گفتند که ما تجهیزاتی نداریم که با آنها بجنگیم، مردم با چشمان خود مشاهده کردند که چگونه جوانان به تیزی هواپیما بر علیه دشمن وارد عمل می‌شوند و اعتماد به نفس خود را باز می‌یابند.[۳۳]
سپس این گونه عملیات از حالت فردی به گروهی تبدیل گردید و چنین فداکاری جمعی انگیزه پالایی به مردم اعطا کرد. نخستین عملیات شهادت طلبانه علمان الشومریة و سپس عملیات بدر کبرا بود که به لحاظ کمیت و کیفیت امتیاز ویژه‌ای به دست آوردزیرا تعداد گروه تهاجمی آن چهار صد نفر بود و مساحت وسیعی را در بر می‌گرفت و نمایانگر پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در روش تهاجم به شمار می‌رفت. سید شهید درباره تاثیر عملیات بدر کبرا می‌گوید:
پس از عملیات مذکور مردان و زنان و کودکان، گروه گروه به استقبال مجاهدین می‌آمدند و بر سر آنان برنج می‌افشاندند و این انعکاس وجدان حقیقی این مردم است که باید با ارج نهادن به گوهر دلهایشان و ذاتشان در این واقعیت جدید آغاز کنیم و به راستی مقاومت اسلامی نه تنهایی توانست مردم را در برابر دشمن متجاوز بر روی پاهایشان استوار نگه دارد.[۳۴]

۹.۱ - سید عباس و جهاد
سید عباس و جهاد، دو هم زاد بودند. هرگاه نام مبارزان به میان می‌آمداو در زمزه پیشتازان بود که بدون هیچ گونه درنگی با دشمنان صهیونیست به مبارزه بر می‌خاست. هرگاه مدافعین دلاور در طلب شهادت از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. او در صفوفشان می‌درخشید، عزم و همتشان را جزم می‌کرد و معنویاتشان را ارتقا می‌داد. در عملیات با آنان شرکت می‌کرد. وی همواره در تمامی مسائل زندگی، جویای حالشان بود و در غم و شادی آنان شریک می‌شد و در صورت شهادت بر مزارشان حاضر می‌گردید و با بازماندگان شهیدان همدردی می‌نمود. هرگاه به شهرهای مجاهدان در جنوب لبنان و دره بقاع می‌رفت، پس از حضور بر مزار شهیدان که در دروازه ورودی شهر قرار داشت به دیدار اهل بیتشان می‌رفت و جویای حال کودکان، خانواده و والدین آنان می‌گردید. در جمع مبارزان به عنوان فردی بسیار رئوف و اهل عطوفت شناخته شده بود و از شدت علاقه به سلحشوران، به تمامی مسائل زندگیشان توجه داشت و مشکلات آنان را با خود تقسیم می‌کرد. هرگز وجه تمایزی بین خود و دیگران قائل نبود و به خود اجازه نمی‌داد لحظه‌ای بالاتر از برادرانش قرار گیرد، وی همواره یکی از آنان بود و بسیار عادی زندگی می‌کرد.[۳۵]

۱۰ - پیشوای جنبش مقاومت

به دنبال اشغال لبنان توسط صهیونیستها در سال (۱۴۰۲ هـ. ق.) و عملیات شهادت طلبانه شیعیان علیه اشغالگران اسرائیلی، سازمانی به نام بسیج عمومی مستضعفین شکل گرفت که بعدها به عنوان مقاومت اسلامی مشهور گردید. اولین ظهور علنی حزب الله در سال (۱۴۰۴ هـ. ق.) صورت گرفت که با انتشار و توزیع اعلامیه‌ای خطاب به محرومین جهان به مناسبت کشتار صبرا و شتیلا و نیز یک سال بعد به مناسبت شهادت شیخ راغب حرب، ضمن اعلام موجودیت، اهداف و طرحهای خود را برای اصلاح امور لبنان اعلام کرد و خواستار تغییر نظام سیاسی لبنان ـ که بر اساس نقشه‌های استعماری تنظیم شده بود ـ گردید. علامه شهید سید عباس موسوی که در صف مقدم جهاد علیه رژیم صهیونیستی قرار داشت، با هم فکری جمعی از عالمان و تعدادی از شاگردان خود، جنبش انقلابی حزب الله لبنان را تاسیس کرد و به عنوان دبیر کل این حرکت شیعی با فکری روشن، دیدگاه‌های انقلابی، روحیه سرشار از صفا و اخلاص و برخوردهای واقع بینانه و دور از رفتار تصنعی، اقشار گوناگون شیعیانبه خصوص نسل جوان را شیفته خود ساخت. حضور حزب الله در صحنه‌های سیاسی لبنان همراه با عملیات شهادت طلبانه بر علیه متجاوزان صهیونیستی و پیروزیهای حماسه آفرین آنان موجب گردید که شیعیان جنوب و دیگر نقاط لبنان به سوی این تشکیلات گرایش یابند. هم اکنون این تشکل از قوی‌ترین نیروهای سیاسی و نظامی در لبنان است و نقش تعیین کننده و تاثیر گذاری بر مسایل کلان لبنان دارد. (روزنامه کیهان، شماره ۱۴۱۵۶)
ظهور تشکلی به نام حزب الله در لبنان، پرتو افشانی انقلاب اسلامی ایران را در این سرزمین به خوبی تایید می‌کند. یکی از اعضای مهم حزب الله در مصاحبه با یک روزنامه آمریکایی گفته بود:
ما مظهر انقلاب اسلامی (ایران) در لبنان هستیم. حزب الله درباره اسلام واقعی با مردم صحبت می‌کند. انقلاب اسلامی در ایران الهام بخش ماست.[۳۶]
کارنامه درخشان پیروزیهای عزت بخش، التزام به ارزشهای والا، ایثار و فداکاری اعضای حزب الله و اخلاص و صفای باطن مؤسس آن یعنی شهید سید عباس موسوی پایگاه اجتماعی این حزب را به نحوی ارتقا داد که از یک سو توانست به عنوان تشکیلاتی مقتدر و صاحب نفوذ بر تصمیم‌گیریهای لبنان اثر بگذارد و از سوی دیگر توجه محافل سیاسی جهان را به طرف خویش جلب نماید.
حتی خبرگزاری رویتر اعتراف نمود:
خستگی ناپذیرترین گروه مخالف موجودیت رژیم صهیونیستی، حزب الله است.[۳۷]

۱۱ - مدافع قدس و حامی فلسطین

سید عباس موسوی از همان سنین نوجوانی و جوانی با مسئله قدس زیست و چشمانش را با شکست (حزیران) سال (۱۳۸۶ هـ. ق.) گشود و این واقعه او را از اعماق وجود متاثر ساخت. از آن زمان داستانش باقضایای فلسطین آغاز گشت. او در مسیر جهاد و دعوت به رهایی قدس حرکت کرد تا سرانجام بر دروازه‌های آن در نزدیکی میعادگاهش به دست دشمنان فلسطین به شهادت رسید. تمامی گروههای انقلابی و اسلامی فلسطینی او را ستوده‌اند و از وی به عنوان شهید قدس یاد نموده‌اند.
فضیلة شیخ سید برکه (دبیرکل حزب الله فلسطین) در هفته یادبود شهید متذکر گشت:
سید عباس، رهبری فلسطینی، به معنای جامع آن بود، فلسطین در قلبش بود و او نیز در قلب فلسطین جای داشت.
شهید دکتر فتحی شقاقی دبیرکل حرکت جهاد اسلامی در فلسطین نیز گفت: او همانا یک قهرمان نادر در دوره‌ای استثنایی است. او اندوه فلسطین و حزن قیام، کودکان و فقرا و غم وحدت، جهاد و تلاش را همواره بر دوش داشت. او را بیش از خویش فلسطینی یافتم.[۳۸]
زمانی که مرتجعین منطقه دسته دسته برای سازش با رژیم اشغالگر قدس صف می‌بستند و حاضر به تقدیم قدس به غاصبان صهیونیستی می‌شدند سید عباس در راه دفاع از آن، با دشمنان پیکار می‌نمود.[۳۹]
سید شهید خیلی زود متوجه قضیه فلسطین گردید و برتری وی نسبت به دیگران، داشتن چشم اندازی روشن از اصل قضیه بود:
(اسرائیل از خلال تسلطش بر فلسطین در نقطه محوری منطقه عربی قرار گرفت. درست منطقه‌ای که آسیا و آفریقا را بهم متصل می‌کند و بدین دلیل در این ناحیه ریشه دواند تا جهان اسلام را از یکدیگر جدا سازد.)
از همین روست که سید عباس از هیچ فرصتی جهت معرفی و افشای ماهیت آنچه به اصطلاح کنفرانس صلح نامیده می‌شود، فروگذار نمی‌کند، همان کنفرانسی که آمریکا از طریق آن می‌خواست اسرائیل را به عنوان دولت عادی میان سایر کشورهای اسلامی وانمود کند و حقوقی همچون حق سایر کشورها را برایش در نظر گیرد و آنگاه که اسرائیل در روز روشن و با سکوت رژیمهای مرتجع عربی و حمایت بین المللی اقدام به جذب مهاجران یهود از روسیه و اروپای شرقی نمود، سید شهید بر سر هر منبر و به هر مناسبتی فریاد بر آورد و اخطار کرد و هشدار داد و مردم را جهت رویارویی با این توطئه فراخواند. آنچه بر دل این عالم شهید سنگینی می‌کرد، مشاهده رژیمهای سازش کار در مواضعی توطئه گرایانه و واخورده نسبت به طرح صهیونیستها بود.[۴۰][۴۱]
سید در جهادش بر علیه دولت صهیونیستی بدون اعتنا به آنچه هماهنگی یا تعادل استراتژی یا برتری نظامی غاصبان نامیده می‌شود، حرکت کرد تا به جهانیان ثابت کند که همانا چشم بیدار در برابر هر متجاوزی مقاومت می‌کند و بر آن غلبه می‌یابد. او از همان ابتدا می‌دانست که اگرچه مقاومت اسلامی به تنهایی قادر نیست اسرائیل را نابود کند ولی این امر مانع نمی‌شود که خنجری در پهلوی دشمن تلقی نگردد.
سید شهید ضمن تصریح به این موضوع افزود:
(امتی که در ارتباط با وسایل مادی نیرویی ندارد که او را در مقابله با دشمن، قدرت بخشد چاره‌ای جز به کار گرفتن تمام نیروهای بالقوه و بالفعل خویش ندارد، آیا نیرویی قوی تر از نیروی امتی است که شهادت را بر ذلت ترجیح داده، وجود دارد).
با تکیه بر چنین تفکری سید عباس موسوی و جوانان پیرو او، ضمن به شکست کشانیدن آشکار دشمن در برابر قوای مردمی، به اثبات رسانیدند که می‌توان به مراحل عزت بخش پیروزی گام نهاد و از مرحله گریز و فرار و هراس به موضع تهاجمی در برابر دشمن ارتقا یافت. (برگرفته از سخنان سید شهید سید عباس موسوی، العهد، شماره ۲۰۹، ۱۰ ذیقعده ۱۴۰۸)
پس از آن، قیام در فلسطین موقعیت پیشرفته‌ای به دست آورد و در قلب دولت اسرائیل رخنه نمود و قیامی عمومی در فلسطین پاگرفت. پس خوشا به سعادت آن عالم وارسته که با ایثار و جهاد و شهادت خویش در برابر هر گونه منفذ سیطره و فشار دشمن، همچون ستاره‌ای فروزان و سدی استوار مقاومت ورزید. (المجاهد، شماره ۱۲۹ (۲۱/۲/۱۹۹۲ م.)

۱۲ - همدردی با مسلمانان جهان

سید عباس از چنان سعه صدری بر خوردار بود که امت اسلامی را در قلب خود جای می‌داد و دارای چنان قلبی بود که گنجایش همه مسائل و مشکلات جهان اسلام را داشت. در زمانی که در نجف تحصیل می‌کرد برای چاره اندیشی قضایای جهان اسلام به پا خاست. انجمن هفتگی تشکیل داد که در آن با برخی از برادرانش اجتماع می‌کرد و اوضاع و مسایل امت مسلمان، از جنوب آفریقا تا دورترین نواحی شرقی آسیا را مطالعه می‌نمود. در زندگی پربارش با تمامی مسلمانان در چهارسوی جهان ارتباط داشت و از آنان در منزلش استقبال می‌نمود و با آغوش باز آنها را می‌پذیرفت. گاه نیز در سنگرها و موقعیتهای مبارزاتی به دیدار آنان می‌شتافت و در رفع کاستی‌ها و مشکلاتشان اهتمام می‌ورزید. اصرار داشت که در قلب مسایل مسلمانان قرار گیرد و در این راه از تمامی امکانات فکری، قلبی، تایید زبانی حمایت مالی، اقدامات عملی و پیشگامی در جهاد دریغ نمی‌کرد.

۱۳ - شرکت در عملیات والفجر

این مجاهد خستگی ناپذیر در پاییز سال (۱۳۶۲ هـ. ش.) در دفاع از جمهوری اسلامی ایران، در جنگ تحمیلی عراق، در عملیات والفجر شرکت جست، تا سرانجام به درخواست امام خمینی و بنابر اتفاق نظر مسؤولان امر، به لبنان اعزام گردید، چرا که صحنه لبنان بیش از جبهه‌های جنگ ایران نیازمند به او بود.

۱۴ - ارتباط با جهان اسلام

سید عباس در کنفرانس‌های سیاسی، فکری و فرهنگی در تهران، اسلام آباد، دمشق و آلمان حضور بهم رسانید و نیز در تمامی اجتماعات و گردهمایی‌هایی که در خصوص مسئله فلسطین، کشمیر یا همبستگی با مسلمانان مبارز در الجزایر، تونس، مصر و عراق یا دیگر نقاط منعقد می‌گردید حضوری مداوم و فعال داشت. از طریق فعالیتهای اسلامی خود به شبکه ارتباطات مهم و بزرگی پیوست و با برجسته‌ترین رهبران کشورهای اسلامی و جنبش‌های مسلمانان در جهان اسلام و یا کسانی که برای او احترام بسیاری قائل بودند مراوده و ارتباط بر قرار نمود.
در سال (۱۳۶۷ هـ. ش.) از جناب شهید علامه سیدعارف حسینی (رهبر شیعیان پاکستان) استقبال نمود و او را در بازدیدی که از برخی روستاهای در حال نبرد در بقاع غربی و بسیاری از محورهای مقابله با دشمن صهیونیستی بودند همراهی کرد. یک هفته قبل از شهادتش در مرکز دبیرکلی حزب الله یکی از سرشناس‌ترین عالمان آفریقا را به حضور پذیرفت و مذاکرات مفصل و جامعی در مورد مشکلات و آلام قاره سیاه بین آن دو رد و بدل گردید و سید عباس وی را به برانگیختن عوامل خفته در امت اسلامی و شکوفا نمودن آنان در جهت صحیح فراخواند و شیخ آفریقایی را با این گفته وداع گفت: به درستی که راه اسلام با محرومیت و کم بضاعتی مالی توام و کسی نباید توقع داشته باشد که در این مسیر راحت و آسوده زندگی کند. امام خمینی نیز با همکاری پابرهنگان و مستضعفان صالح موفق گردید استکبار جهانی را از پای در آورد.[۴۲]
در سال (۱۳۷۰ هـ. ش.) سید شهید در راس هیاتی از حزب الله جهت شرکت در اولین کنفرانس بین المللی کشمیر ـ که بنا به دعوتی که نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان از وی به عمل آورده بود ـ رهسپار اسلام آباد گردید. در آنجا اداره کنندگان کنفرانس، استقبال و پذیرایی مفصلی از وی و همراهان وی به عمل آوردند و شخصیتهای سیاسی و رسمی حاضر در این جلسه، سید عباس را مورد تکریم و احترام وافری قرار دادند. در آن کنفرانس سخنان این عالم مبارز تاثیر قابل توجهی برجای نهاد و به آن اعتبار بخشید. سید عباس در این محفل به ریشه معضلات و مسائل مسلمانان اشاره کرده و افزود:
مشکلات اساسی که تمامی مسلمانان جهان از آن رنج می‌برند، عدم حق تعیین سرنوشت و قدرت تصمیم گیری است که باید در دست آنان باشد.[۴۳]
و افزود:
برماست که مسؤولیت در برابر خداوند را متعهدانه بر دوش گیریم. به درستی که درگیری با استکبار و اتباع او راهی دراز و تلخ است اما هیچ خونی با ارزش‌تر از خون امام حسین علیه‌السّلام و اهل بیت وی نیست. پس باید از چیزی در راه حق فروگذار نباشیم و جهت یاری رسانیدن دین از هر آنچه داریم دریغ نورزیم.[۴۴]
سپس آن سید شهید بنابر دعوتی که رئیس کشمیر آزاد، سردار عبدالحی قیوم از وی به عمل آورد به دیدار مسلمانان کشمیر مبادرت ورزید و از اردوگاه‌های مهاجران کشمیری در منطقه مظفرآباد، دیداری به عمل آورد و از اوضاعشان مطلع گردید و نیروهایشان را تقویت کرده و بر استمرار جهاد تا مرز پیروزی تشویقشان نمود.[۴۵]
پس از آن، مجاهدان کشمیری سفره دلهایشان را به سوی سید گشودند و دردها و اندوهای خود را با او در میان گذاشتند. رهبر جنبش حزب الله را در آغوش گرفتند و او نیز برشانه‌های آنان دست گذاشت و گفت: ما همراه شما هستیم، به خدا توکل کنید. به اردوگاههایشان سرکشی نمود و بر تک تک مبارزان کشمیری سلام کرد. شادی تمام وجودش را در برگرفته بود. گویا سعی صفا و مروه انجام می‌داد.[۴۶]
از طریق رادیو کشمیر آزاد در منطقه، پیامی برای مردم کشمیر اشغالی ارسال کرد:
(آرزومندم که در مواضعتان آزاده و با عزت باشید.) و سخن خود را چنین به پایان رسانید:
(به راستی که دشمن می‌خو. اهد عزت و اراده شما را نابود کند اما شما با خدا باشید تا بر علیه خصم، قوی و استوار به مبارزه ادامه دهید. بر خدا توکل کنید و هر آینه جز پیروزی حتمی چیزی در انتظارتان نیست.).[۴۷]
این پیام تاثیر بسزایی در روحیه مردم کشمیر برجای نهاد و آنان را در ستیز با متجاوزان مصمم ساخت.
سید در پاکستان پس از ملاقات با رهبران و رؤسای گروههای افغانی مجاهد درحالی که در معیت و همراهی آنان به سوی افغانستان در حرکت بودآنان را به اتحاد جهت دست یابی به هدف بزرگ که از همه اهداف مقطعی اساسی تر است فراخواند و خاطرنشان ساخت: به راستی که دیدارم از پاکستان را ناقص می‌یافتم اگر موفق به دیدار برادران مجاهد و هم پیمانم در کوههای افغانستان که بر ضد استکبار در ستیزند نمی‌گردیدم. او پس از پشت سرنهادن کوهها و ارتفاعات سر به فلک کشیده به سرزمین افغانستان پای گذارد و همانند یکی از رزمندگان افغانی همپای آنها می‌رفت. در پایان آن سفر سید شهید از (برینجیار) دیدار به عمل آورد، همان جایی که پیکر پاک و خونین علامه شهید سید عارف حسینی در آن مدفون است و پس از زیارت قبرش به خانواده و دوستانش مراتب تسلیت خویش را ابراز داشت و در پایان گفت:
به راستی شهادت، تاجی بود زینت بخش زندگی این بزرگ مردان. آنگاه پس از بدرقه‌ای گرم، این سرزمین را ترک گفت و به لبنان بازگشت.

۱۵ - پرواز به سوی ملکوت

شیخ راغب حرب (امام جمعه شهرک جبشیت) از روحانیان مبارز و فعال منطقه نبطیه بود که به دلیل موضع جهادگرانه در دعوت مردم جنوب لبنان به قیام در برابر صهیونیستها توسط ارتش رژیم اشغالگر قدس دستگیر گردید. وی به دنبال اعتصاب گسترده و تحصن مردم لبنان آزاد گشت. او تبلیغ و جهاد و مبارزه علیه اسرائیل را پس از آزادی شدت بخشید به همین دلیل اشغالگران قدس در تاریخ ۲۸ بهمن (۱۳۶۲ هـ. ش.) او را به شهادت رسانیدند. در اعتراض به این جنایت فجیع مردم لبنان دست به یک راهپیمایی وسیع زدند که با سلاحهای آتشین نیروهای صهیونیستی مواجه شدند و چندین نفر از آنان زخمی گردیدند.[۴۸]

۱۶ - چگونگی شهادت

در سالروز شهادت شیخ راغب حرب و در روز ۲۷ بهمن ۱۳۷۰ سید در حالی که همسر و کودکش را با خود همراه داشت با گروهی و به وسیله ماشینی ساده به قصد گرامی‌داشت یاد بود هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب به سمت جبشیت حرکت کرد و در آنجا در میان جمعی که از چگونگی حضورش در این شرایط و زمان و مکان استثنایی و حساس در شگفت شده بودند، سخنرانی کرد. او در خاتمه این بیانات که به وصیت‌نامه و خطبه وداع شباهت داشت تاکید کرد:
با امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف پیمان می‌بندیم همان گونه که با شیخ الشهدا و همان گونه که با اسرایمان در فلسطین و همان گونه که با روح امام عزیزمان امام خمینی و همان گونه که با تو‌ای رهبر ما آیة الله سید علی خامنه‌ای پیمان می‌بندیم و با همه اولیاء الله پیمان می‌بندیم که در راه مقاومت با اشغال اسرائیل و مبارزه با آنان ثابت قدم بمانیم تا (کلمة الله هی العلیا) گردد و کلمة السفلی للذین کفروا... (مشروح این سخنان حماسی در روزنامه جمهوری اسلامی ۲۵ اسفند ۱۳۷۰، شماره ۳۷۰۵ آمده است).
در هنگام بازگشت از این سفر، قوای صهیونیستی با موشکهای هدایت شونده الکترونیکی در کمین او نشستند و در یورشی وحشیانه، اتومبیل حامل رهبر حزب الله را در دوراهی تفاحتا ـ جبل عامل هدف قرار دادند و او و چندتن از همراهان و نیز همسر و فرزند شش ساله‌اش را به شهادت رسانیدند. این حمله پس از به هلاکت رسیدن سه سرباز اسرائیلی توسط یک واحد کماندویی فلسطینی در گاله در شمال تل آویو صورت گرفت.[۴۹][۵۰][۵۱][۵۲]
هدف دشمنان از به شهادت رسانیدن وی متلاشی کردن مقاومت اسلامی و تمامی پاک نهالان و آزاد مردان مبارزی بود که در راه حق، عزت نفس و کرامت انسانی می‌جنگیدند این حرکت نه تنها موجب درهم کوبیدن مقاومت جنوب لبنان نگردید بلکه روند مبارزه را تشدید کرد که شکست سنگین ارتش متجاوز صهیونیستی در برابر مقاومت دلیرانه حزب الله در روز شنبه سوم اسفند (۱۳۷۰ هـ. ش.) (یک هفته پس از این حادثه) شاهد مهمی بر این ادعا هست.[۵۳]
روزنامه السفیر در مقاله‌ای نوشت با شهادت سمبل مقاومت یعنی سید عباس موسوی ماهیت و چهره اصلی و همچنین حجم حقیقی حزب الله بر مردم آشکار گردید و همگان به میزان همبستگی و پای‌بندی این تشکل به سرزمین و مردم لبنان و فلسطین پی بردند و این شناخت خود را در محکومیت اسرائیل و اعلام حمایت همه جانبه از مقاومت به نمایش گذاشتند.
السفیر افزود:
شهادت علامه موسوی در واقع موجب تولد دوباره حزب الله گردید.[۵۴]
به دنبال شهادت رهبر حزب الله، لبنان یکپارچه اعتراض شد و در ماتم فرو رفت. در روز شهادت وی دهها هزار نفر از مسلمانان از دورترین نقاط دنیا و حتی مهاجران مسلمان در اروپا و آمریکا برای تشییع پیکرش به پا خاستند.
از سوی مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه‌ای هیاتی عالی رتبه به سرپرستی آیة الله جنتی برای شرکت در مراسم تشییع جنازه سید عباس موسوی عازم بیروت گردیدند.[۵۵][۵۶]
حضرت آیة الله جنتی در این مراسم طی سخنانی گفت: مصیبت ما در مورد سیدمان عباس، فرزند رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم مصیبت و فاجعه مردم لبنان یا حزب الله نیست بلکه آن فاجعه اسلام و مسلمانان، مصیبت انقلابیون و محرومین است.
روزنامه (الدیار) اشاره بر این واقعیت نمود که تشییع‌کنندگان بر طبق برآورد منبعی از حزب الله ۰۰۰/۹۵۰ نفر بودند در حالی که خبرنگاران تعداد آنها را ۷۵۰/۰۰۰نفر ذکر کرده‌اند.
خبرگزاری فرانس پرس تاکید کرد:
دهها هزار نفر در دو طرف مسیری به امتداد ۲۵ کیلومتر تجمع نمودند که آن راه بین بعلبک و نبی شیث است تا پیکر پاک سید شهید را از بعلبک به سوی قرارگاه ابدی‌اش در شهر نبی شیث تشییع کنند.
روزنامه الحیاة اشاره نمود که احساسات و هیجان مردم در طول مسیر کمتر از صحنه شهادت سید در جنوب نبود.
در میان عزاداران، زنان شیون می‌کردند و شعارهای توام با انتقام و اعتراض سر می‌دادند. بیش از یک چهارم مردم لبنان برای تشییع سید شهید در حالتی خودجوش، که همانند آن را لبنان به خود ندیده بود، شرکت نمودند و گویا از خلال تشییع پیکرش عمق سپاسگزاری و تجلیل از ارزش معنوی بالایی که آن شهید سعید از آن برخوردار بود نمایان گردید.
مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت سید عباس موسوی پیامی صادر فرمودند که در فرازی از آن آمده بود:
رحمت خدا نثار این عالم ربانی و مخلص و آگاه و نفرین خدا و بندگانش بر جمیع صهیونیستهای خیانت کار باد که از ارتکاب فجیع‌ترین جنایتها جهت دست یابی به اهداف پست و اشاعه فساد و استمرار تجاوزگری‌ها و اشغالگری‌هایشان ابا نمی‌کنند و لعنت خدا بر حامیان تبهکارشان و مستکبرینی که از این گونه جنایات در حق بی‌گناهان چشم پوشی می‌کنند... خون پاک این مرد بزرگوار و خانواده‌اش که مظلومانه و بی‌هیچ گناهی بر زمین ریخته شد، همانا موجب جدیت بیشتر و پایداری هرچه افزون‌تر مقاومت بر حق ملت لبنان و فلسطین بر ضد رژیم اشغالگر صهیونیستی خواهد گردید.
سید حسن نصرالله دبیرکل کنونی حزب الله لبنان در فرازی از تسلیت نامه خود نوشت:
سرور ما و همسر و فرزندش را کشتند، خانواده‌ای را کشتند و امتی به پا خاست، برای رهایی از وی او را به شهادت رسانیدند اما شهادتش همچون زندگی‌اش اگر نگوییم عظیم‌تر، بسیار عظیم بود. شهادت سید ما و خانواده‌اش قدرت بیداری داشت که چندین عملیات جهادی مقاومت ناتوان آن است. من از نزدیک شاهد جسد بدون سر، بدون دست و بدون پا و اجساد مثله شده و سوخته سید و همسر و پسر کوچکش بودم. این نحو از شهادت و با این روشهای شنیع از جمله آن مفاهیمی است که نشان بر عظمت این شهیدان نزد خداوند سبحان دارد و بر علو مقام روحانی و معنوی آنان مهر تایید می‌زند.
این نوشتار را با دعایی از شهید سید عباس موسوی به پایان می‌بریم:
جان‌هایمان را ارزانی خواهیم کرد. فرزندانمان و همه چیزمان را نثار خواهیم کرد. دنیا را با تمام زیباییها و زیور و آذینش رها خواهیم کرد و سرهایمان را نزد باری تعالی به عاریه خواهیم سپرد. باشد که این روند حرکت پیوسته برقرار و مستدام گردد و از این روست که مهم‌ترین دعای ما در پیشگاه خداوند منان همانا: اللهم اجلعنا من المکرمین بالشهادة و اکرمنا بهذا الموقع العظیم است.

پی نوشت:

۱.شهادت رهبر میلاد امت، نشریه حزب الله لبنان، (دفتر تهران) ص۱۶.
۲.شهادت رهبر میلاد امت، نشریه حزب الله لبنان، (دفتر تهران) ص۱۸.
۳.شهادت رهبر میلاد امت، نشریه حزب الله لبنان، (دفتر تهران) ص۲۱ـ۲۰.
۴.نشریه العهد، شماره ۴۰۳، ۱۳/۳/۱۹۹۲ میلادی.
۵.مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، ص۴۲۵ـ۴۲۶.
۶.نشریه العهد، شماره ۴۰۳.
۷.زندگی و افکار شهید صدر، ص۸۷.
۸.زندگی و افکار شهید صدر، ص۸۸.
۹.شهادت رهبر میلاد امت، ص۲۳.
۱۰.شهادت رهبر میلاد امت، ص۲۴.
۱۱.مجله شاهد، شماره ۳۰۹، بهمن ۱۳۷۹.
۱۲.آفاق اسلام، دومین اجلاس سراسری مدیران سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور، ج۴۱، ص۵۲.
۱۳.آفاق اسلام، دومین اجلاس سراسری مدیران سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور، ج۴۱، ص۵۳.
۱۴.شهادت رهبر میلاد امت، ص۲۵ و ۲۶.
۱۵.شهادت رهبر میلاد امت، ص۱۳.
۱۶.شهادت رهبر میلاد امت، ص۳۱.
۱۷.نشریه العهد، شماره ۴۰۲، ۶/۳/۱۹۹۲ م.
۱۸.نشریه العهد، شماره ۳۹۸، ۲۱/۲/۱۹۹۲ م.
۱۹.شهادت رهبر میلاد امت، ص۵۲.
۲۰.شهادت رهبر میلاد امت، ص۵۳.
۲۱.العهد، شماره ۳۹۸، ۲۱/۲/۱۹۹۲ م.
۲۲.العهد، شماره ۳۹۸.
۲۳.سید محمد باقر صدر
۲۴.نشریه العهد، شماره ۲۶۱، ۲۳/۶/۱۹۸۹ م.
۲۵.شهادت رهبر میلاد امت، ص۳۱.
۲۶.شهادت رهبر میلاد امت، ص۱۱.
۲۷.نشریه العهد، شماره ۲۶۱.
۲۸.نشریه العهد، شماره ۲۵۹، ۹/۶/۱۹۸۶م.
۲۹.خورشید بی غروب، محمد سپهری، ص۱۱۵.
۳۰.امام و انقلاب در آیینه اندیشه جهان، ج۲، ص۱۰۰.
۳۱.روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۸، ص۷.
۳۲.مصاحبه شهید سید عباس موسوی با مجله الوحدة الاسلامیة، شماره ۶۷.
۳۳.مصاحبه شهید سید عباس موسوی با مجله الوحدة الاسلامیة، شماره ۶۷.
۳۴.مصاحبه شهید سید عباس موسوی با مجله الوحدة الاسلامیة، شماره ۶۷.
۳۵.سید شهیدان مقاومت اسلامی از زبان یارانش، روزنامه العهد، شماره ۴۰۳.
۳۶.مجله پیام انقلاب، شماره ۱۸۳، ص۳۶.
۳۷.هفته نامه بعثت، سال سیزدهم، شماره ۶۳۴۷، ص۶.
۳۸.نشریه المجاهد، شماره ۱۲۹، ۲۱/۲/۱۹۹۲ م.
۳۹.نشریه المجاهد، شماره ۱۲۹، ۲۱/۲/۱۹۹۲ م.
۴۰.روزنامه العهد، شماره ۳۰۶.
۴۱.روزنامه العهد، شماره ۳۰۸.
۴۲.شهادت رهبر میلاد امت، ص۶۶-۶۷.
۴۳.روزنامه العهد، شماره ۳۰۲.
۴۴.روزنامه العهد، شماره ۳۰۲.
۴۵.روزنامه العهد، شماره ۳۰۴.
۴۶.روزنامه العهد، شماره ۳۰۳.
۴۷.روزنامه العهد، شماره ۳۰۸.
۴۸.مجله شاهد، شماره ۲۶۱، بهمن ۱۳۷۵.
۴۹.مجله شاهد، شماره ۲۶۱، بهمن ۱۳۷۵، ص۶.
۵۰.روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷/۱۱/۱۳۷۳، ص۱۵.
۵۱.روزنامه رسالت، ۲۸/۱۱/۱۳۷۵، ص۶.
۵۲.روزنامه کیهان، ۲۷/۱۱/۱۳۷۲، ص۶.
۵۳.فصلنامه یاد، شماره ۲۶ و ۲۷./ بهار و تابستان ۱۳۷۱، ص۲۶۱.
۵۴.هفته نامه بعثت، سال سیزدهم، شماره ۶۳۴، دوشنبه، دهم فروردین ۱۳۷۱، ص۶.
۵۵.فصلنامه یاد، شماره ۲۶-۲۷، ص۲۶۱.
۵۶.فصلنامه یاد، شماره ۲۶-۲۷، ص۲۶۳.
سید عباس موسوی،شهید سید عباس موسوی،زندگی نامه شهید سید عباس موسوی،زندگینامه شهید سید عباس موسوی،زندگی نامه سید عباس موسوی،زندگینامه سید عباس موسوی،زندگی سید عباس موسوی،زندگی شهید سید عباس موسوی،سید عباس موسوی لبنان،سید عباس موسوی حزب الله،سید عباس موسوی حزب الله لبنان،شهید سید عباس موسوی لبنان،شهید سید عباس موسوی حزب الله،شهید سید عباس موسوی حزب الله لبنان
شهید سید عباس موسوی
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام