کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
زندگی نامه حبیب بن مظاهر ، از شهدای روز عاشورا در کربلا
مختصری از زندگینامه حبیب بن مظاهر

حبیب بن مظاهر از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و پس از آن در جمع ياران با وفاى اميرمؤمنان(عليه السلام) از خواص اصحاب آن حضرت شد و در تمام جنگ ها در ركاب امام شمشير زد. وى از معدود افرادى بود كه از آن حضرت اسرار فراوانى را فرا گرفته بود.
عالم بزرگوار «كشّى» از «فضيل بن زبير» خبرى نقل مى كند كه خلاصه اش چنين است: روزى در كوفه حبيب بن مظاهر و ميثم تمار، از دو جهت مقابل، سوار بر اسب، به يكديگر رسيدند.
«حبيب» گفت: «پيرمردى را مى بينم كه موى سرش ريخته و شكمش به جلو آمده و شغلش خربزه فروشى در دارالرزق است. مى بينم كه در آينده نه چندان دور به خاطر دوستى على(عليه السلام) به دار آويخته مى شود».
«ميثم» در پاسخ گفت: «من نيز مردى را مى بينم كه داراى صورت سرخ و موهاى پرپشت است. مى بينم كه به خاطر يارى فرزند پيامبر خدا كشته شده و سرش را در كوفه مى گردانند!».
مردمى كه در نزديكى آنان بودند و سخنان آن دو را شنيده بودند (و از اسرار و معارف اهل بيت دور بودند)، از حيرت مانده بودند كه كداميك دروغگوتر است.
پس از اندكى «رُشَيد هَجَرى» رسيد و از آن مردم سراغ حبيب و ميثم را گرفت، گفتند: چند لحظه پيش اينجا بودند و چنين و چنان مى گفتند.
«رشيد» گفت: خدا ميثم را رحمت كند كه درباره حبيب اين جمله را فراموش كرده است كه بگويد: «كسى كه سر بريده او را به كوفه مى آورد يك صد درهم بيش از ديگران جايزه مى گيرد».
«رشيد» پس از گفتن اين سخن از آنجا دور شد، ولى آن چند نفر به يكديگر نگريستند و گفتند: «اين سومى از آن دو دروغگوتر است!».
«فضيل» مى گويد: ولى چيزى نگذشت كه با چشم خود ديديم كه «ميثم» در كنار خانه «عمرو بن حريث» به دار آويخته شد و سر بريده حبيب نيز پس از اندكى، وارد كوفه شد.(1)
«حبيب» در زمان خلافت اميرمؤمنان(عليه السلام) به كوفه كوچ كرد و در آنجا مقيم شد. زمانى كه مسلم بن عقيل به كوفه آمد، او و دوست صميمى اش ـ مسلم بن عوسجه ـ به يارى مسلم بن عقيل شتافتند، ولى پس از ورود عبيدالله بن زياد به كوفه و شهادت مسلم بن عقيل، آنها توسط مردان قبيله خودشان مدتى پنهان گشتند، و در يك فرصت به دست آمده به اتفاق هم شبانه به سوى كربلا حركت كردند.
آنان روزها مخفى مى شدند و شب ها طى طريق مى كردند تا آنكه در كربلا به محضر امام خويش شرفياب شدند. و چون غربت و تنهايى امام را به چشم خود ديدند بسيار متأثر گشتند.
«حبيب» به امام عرض كرد: «در اين منطقه تيره اى از بنى اسد زندگى مى كنند، اگر اجازه مى دهى با آنان صحبت كنم كه براى يارى تو به كربلا بيايند».
امام موافقت فرمود؛ حبيب نيمه شب خود را به آنان رساند، آنان به گرمى از حبيب استقبال كردند و حدود70 نفر برای یاری امام حسین(ع) راه افتادند که در بین راه با سپاه فرستاده عبیدالله درگیر شده و جنگ سختى در گرفت، تعدادى از قوم بنى اسد كشته شدند و بقيه متوارى گشتند و حبيب به سوى كربلا آمد و گزارش آن واقعه را به عرض امام رساند و امام(عليه السلام) فرمود: «اَلْحَمْدُلِلّهِ كَثِيراً وَلاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ».(2)
حبيب چهره شناخته شده و مورد اعتماد و احترام اصحاب و امام بود. مى توان جايگاه او را از لحظه ورود به كربلا تا زمان شهادت از دل تاريخ بيرون كشيد.
غروب تاسوعا آنگاه كه دشمن به يكباره از صحرا كنده شد و به سوى اردوگاه امام حركت كرد، امام براى مواجهه و گفتگو با آنان، برادرش قمر بنى هاشم، عباس(عليه السلام) را با بيست سوار فرستاد كه چهره حبيب در آن جمع از سرآمدترين چهره ها بود.
در شب عاشورا هنگامى كه امام يارانش را براى تجديد بيعت فرا مى خواند اولين شخصى را كه امام نامش را به زبان جارى ساخت «حبيب» است.
كلمات حماسى و شورانگيز حبيب در آن شب فراموش نشدنى در حمايت از امام و دفاع از حريم خاندان عصمت و طهارت، هيچ گاه از ذهن تاريخ پاك نخواهد شد.
از حضرت زينب(عليها السلام) نقل شده است كه فرمود: «شب عاشورا از خيمه خود بيرون آمدم تا از حال برادرم حسين(عليه السلام) و يارانش با خبر شوم، ..... چون از خيمه حبيب بن مظاهر می گذشتم همهمه و سر و صدايى شنيدم، به آنجا رفتم و پشت خيمه ايستادم و به داخل آن نظر افكندم، ديدم اصحاب بر گرد حبيب بن مظاهر حلقه زده اند و او مى گويد:
اى همراهان! براى چه منظورى به اينجا آمده ايد؟ خدا رحمتتان كند، سخنانتان را روشن و بى پرده بيان كنيد.
گفتند: آمده ايم تا (حسين(عليه السلام)) غريب فاطمه(عليها السلام) را يارى كنيم.
گفت: چرا زنان خود را طلاق داده ايد؟
گفتند: براى يارى حسين(عليه السلام).
گفت: اگر صبح شد چه مى كنيد؟
گفتند: فرمان، فرمان تو است. ما از فرمان تو سرپيچى نمى كنيم.
گفت: هنگامى كه صبح شد اوّل كسى كه به ميدان مبارزه گام مى نهد، شماييد. ما پيش از بنى هاشم به ميدان مى رويم و تا خون در رگ يكى از ماست، نبايد بگذاريم حتّى يك نفر از آنان كشته شود. مبادا مردم بگويند آنها سروران خود را پيش انداخته و خود از بذل جانشان دريغ ورزيدند؛ پس ياران شمشيرهايشان را به اهتزاز درآوردند و يك صدا گفتند: ما همه با تو هم عقيده و تحت فرمان توايم.
زينب(عليها السلام) در ادامه فرمود: «من از اين استوارى قدم، خوشحال شدم و اشك بر چشمانم حلقه زد و در حالى كه مى گريستم برگشتم.(3)
آرى حبيب بزرگ اصحاب امام(عليه السلام) بود، آن گونه كه قمر بنى هاشم بزرگ جوانان بنى هاشم محسوب مى شد.
و بالاخره در روز عاشورا برگ زرين ديگرى بر دفتر افتخارات اين مهمان پير امام حسين(عليه السلام) افزوده شد و آن اينكه افتخار فرماندهى جناح چپ سپاه توسط امام(عليه السلام) به ايشان اعطا گرديد. «وَ فِي ذَلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ»؛ (و مشتاقان بايد براى رسيدن به اين جايگاه، بر يكديگر پيشى گيرند).(4)
روز عاشورا هنگامى كه امام براى اقامه نماز ظهر درخواست آتش بس موقت داد «حُصَين بن تميم»(5) با صداى بلند گفت: نماز شما قبول نيست!!
حبيب در پاسخ گفت: «زَعَمْتَ أَنَّها لاتُقْبَلُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ وَتُقْبَلُ مِنْكَ يَا حِمارُ؟»؛ (گمان مى كنى كه نماز از آل رسول قبول نيست ولى نماز تو قبول است، اى حيوان!).
حصين بن تميم به او حمله كرد، حبيب نيز به طرف او حمله نمود. از دو طرف سپاه، تعدادى به اين درگيرى كشيده شدند.
حبيب با اينكه پيرمرد بود همانند شير بر آنان حمله مى كرد و رجز مى خواند:
«أَنَا حَبيبٌ وَأَبِي مُظَهَّرُ *** فارِسُ هَيْجاءِ وَحَرْب تَسْعَرُ
اَنْتُمْ أَعَدُّ عُدَّةً وَاَكْثَرُ *** وَنَحْنُ أَوْفى مِنْكُمُ وَأَصْبَرُ»
(من حبيب و پدرم مظهر (مظاهر) است، در روز افروخته شدن جنگ من سواره صحنه پيكارم، شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بيشتر است، ولى ما در انجام وظايف از شما باوفاتر وشكيباتريم).
حبيب مردانه جنگيد تا به شهادت رسيد. به نقل تاريخ براى بردنِ سر حبيب نزد عبيدالله و گرفتن جايزه بين برخى از سپاه ابن سعد، اختلاف بالا گرفت.
محمد بن قيس نقل مى كند كه شهادت حبيب براى امام(عليه السلام) بسيار گران آمد و دل مباركش شكست و فرمود: «عِنْدَاللهِ أحْتَسِبُ نَفْسِي وَحُماةَ أَصْحابِي»؛ (شهادت خود و حاميان از اصحابم را به حساب خدا مى گذارم).(6)
اين پيرمرد شجاع كه به افتخار فرماندهى بخشى از سپاه عاشورا رسيد و از زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) افتخار خدمت آن حضرت و اهل بيت گرامش را داشت از چهره هاى بسيار درخشان و به يادماندنى شهداى كربلاست، مخصوصاً كلماتش در حمايت از امام(عليه السلام) در شب عاشورا كه از حمايت بى دريغ و بى پايان او خبر مى داد، فراموش نشدنى است. خداوند هم به او امتياز فوق العاده اى داد، گويى دربان حرم حسينى است.(7)


پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 45، ص 92.
(2). فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 91-92؛ مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 243 ـ 244 و انساب الاشراف، ج 3، ص 388 .
(3). معالی السبطَین، ج 1، ص 340.
(4). سوره مطففین، آیه 26.
(5). در بحارالانوار به نام «حُصين بن نُمير» ثبت شده است. (ج 45، ص 21)
(6). تاريخ طبرى، ج 4، ص 335 ; رجوع شود به: نفس المهموم، ص 139 ـ 140 ; اعيان الشيعة، ج 4، ص 555 و كامل ابن اثير، ج 4، ص 70.
(7). گردآوري از کتاب: «عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب(عليه السلام‏)، قم، 1388 هـ.ش‏، ص 451 و 454.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی
حبیب،حبیب بن مظاهر،حبیب بن مظاهر اسدی،زندگی حبیب بن مظاهر،زندگینامه حبیب بن مظاهر،زندگینامه حبیب بن مظاهر،در مورد حبیب بن مظاهر،پیرامون حبیب بن مظاهر،معرفی حبیب بن مظاهر،حبیب بن مظاهر که بود؟،حبیب بن مظاهر چه کسی بود؟،خصوصیات حبیب بن مظاهر،ویژگی حبیب بن مظاهر،ویژگی های حبیب بن مظاهر،مختصری از زندگی حبیب بن مظاهر،مختصری از زندگینامه حبیب بن مظاهر،مختصری از زندگی نامه حبیب بن مظاهر
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام