امام حسن عسکري (ع) و اوج تقيه کردن

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

امام حسن عسکري (ع) و اوج تقيه کردن

از آنجا كه‏امام براى غيبت كبرى زمينه‏سازى مى‏كرد ويكى‏از ويژگيهاى‏عصر غيبت تقيّه است، زندگى او حتّى بيشتر از ديگر امامان به شديدترين‏حالات پنهانكارى متمايز شده است. ماجراهاى زير مى‏توانند گوشه‏اى ازحالات تقيّه را در دوران امام بازگو كنند:
الف - داوود بن اسود گويد: سرورم (امام عسكرى‏عليه السلام) مرا فرا خواندوچوبى كه گويا پايه درى بود، گرد و دراز به اندازه كف دست، به من دادوفرمود: اين چوب را به عمرى (يكى از نمايندگان مقرب آن حضرت) برسان. به راه افتادم. در خيابانى با يك سقّاء كه استرى داشت رو به روگشتم. استر راه مرا سدّ كرده بود.
سقّاء بانگ زد كه راه را باز بگذار. من‏همان تكه چوب را بالا بردم و بر استر زدم، چوب شكست. به قسمت‏شكستگى چون نگاه كردم، چشمم به نامه‏هايى كه در آن تعبيه شده بود، افتاد. شتابان چوب را در آستينم نهان كردم. سقّاء شروع به داد و فريادكرد و به من و سرورم دشنام داد.(1)
امام از شيوه پنهانكارى اينگونه و با اين سطح عالى، حتّى براى رساندن‏نامه‏هايش از خانه‏اى به خانه ديگر و يا از شهرى نزديك به شهر نزديك‏ديگر، استفاده مى‏كرد. در پايان اين ماجرا هم مى‏بينيم كه حامل نامه به خاطر عدم رعايت‏اصول پنهانكارى باعتاب شديد مواجه مى‏گردد.
خادم امام به نقل از آن حضرت مى‏گويد: اگر شنيدى كسى به ما دشنام‏مى‏گويد به راهى كه به تو فرموده‏ام برو، مبادا در صدد جوابگويى بر آيى‏ويا بخواهى بدانى كه آن شخص كيست؟ چون من در شهر و ديارى بدزندگى مى‏كنم. پس راه خود گير كه اخبار و احوال تو به ما مى‏رسد، اين‏نكته را بدان.(2)
ب - شيوه سخن گفتن با اشاره و رمز در محافل شيعه امرى بس شايع‏بوده است. اين امر از بسيارى از ماجراهايى كه نقل شده، كاملاً محسوس‏است. در ماجراى زير به اين شيوه بر مى‏خوريم و همچنين ميزان عمق‏هشدار امام از مخالفت با تقيّه را در مى‏يابيم. اجازه دهيد با هم به اين‏ماجرا گوش فرا دهيم:
محمّد بن عبد العزيز بلخى گويد:
روزى در خيابان گوسفندان بودم كه ناگهان امام عسكرى را ديدم كه به‏قصد دار العامه. از خانه‏اش بيرون آمده بود. با خود گفتم: اگر فرياد برآرم كه اى مردم اين حجّت خدا بر شماست، او را بشناسيد، آيا مراخواهند كشت؟ چون به من نزديك شد، انگشتان سبابه‏اش را بر دهانش‏گذارد به اين معنى كه ساكت باش و همان شب آن حضرت را ديدم كه‏مى‏فرمود:
يا پنهانكارى است يا كشته شدن پس از خدا بر خويشتن بترس.(3)
ج - باز در باره به كارگيرى شيوه سخن گفتن با اشاره به ماجراى على بن‏محمّد بن حسن بر مى‏خوريم. وى گويد: جماعتى از اصحاب ما از اهوازآمده بودند و من نيز با ايشان بودم. سلطان به سوى صاحب بصره (كه دربصره خروج كرده بود و همان صاحب الزنج معروف است) امده بود.ما نيز براى ديدن امام عسكرى‏عليه السلام (كه معمولاً براى اجراى اصل تقيّه، درچنين مناسباتى سلطان را همراهى مى‏كرد) بيرون آمده بوديم.
در حالى كه راه مى‏رفت و مى‏گذشت به او مى‏نگريستيم و خود ميان‏دو ديوار در سُرّمن‏رأى نشسته، بازگشتش را انتظار مى‏كشيديم. آن‏حضرت بازگشت وهمين كه به موازات ما رسيد و به ما نزديك شد، ايستاد و دستش را به طرف كلاهش برد وآن را از روى سرش برداشت و به‏دست ديگرش داد و با آن يكى دست بر سرش كشيد و در چهره يكى ازافراد ما خنديد.
مرد فوراً گفت: گواهى مى‏دهم كه تو حجّت و برگزيده خداوندى. به‏او گفتم: فلانى مشكل تو چه بود؟ گفت: من در مورد او شك داشتم. پس‏با خود گفتم: اگر او باز گشت و كلاه از سر گرفت به امامتش اقرارمى‏كنم.(4)
-------------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج‏50، ص‏283.
3،2-بحارالانوار، ج‏50، ص‏283.
4-بحارالانوار، ج‏50، ص‏294.
--------------------------------------------
آية الله حاج سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شريعت
سایت جامع سربازان اسلام
امام عسکری،امام سامرا،امام حسن عسکری،تقیه کردن،تقیه امام حسن عسکری،اوج تقیه،تقیه شدید امام عسکری،اختناق در سامرا،نامه های ،سختی های امام در سامرا،امام حسن عسکری،تقیه در سامرا