اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
متن حديث غدير
پيش از آن كه به بررسى سند «حديث غدير» بپردازيم و دلالت آن را بر خلافت و جانشينى بلافصل مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام توضيح دهيم، ناگزيريم به دو متن از حديث غدير كه در مصادر معتبر اهل تسنّن آمده است اشاره نماييم:
به روايت احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در كتاب مسند خود، به سند صحيح از زيد بن ارقم چنين نقل مىكند:
همراه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در سرزمينى به نام «خمّ» فرود آمديم. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به نماز امر فرمود و در شدّت گرما نماز را به پا داشت و پس از آن براى ما خطبهاى ايراد فرمود. براى آن سرور- با پارچهاى كه بر درخت تنومندى انداخته بودند- سايبانى آماده شد.
آن بزرگوار در ضمن خطبهاش چنين فرمود:
ألستم تعلمون؟ ألستم تشهدون أنّي أولى بكلّ مؤمن من نفسه؟؛
آيا نمىدانيد؟ آيا شهادت نمىدهيد كه من به هر مؤمنى از خودش (در تمام امور) سزاوارترم؟
همه مخاطبان در جواب گفتند: آرى.
حضرت فرمود:
فمن كنت مولاه فإنّ عليّاً مولاه. اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه؛ «1»
هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدايا! دشمن بدار هر كه با على دشمنى ورزد؛ و دوست بدار آن كه با او از در دوستى درآيد.
به روايت نَسائى
اين روايت را نَسائى، نويسنده كتاب سنن، به سند صحيح از ابوالطّفيل، از زيد بن ارقم چنين نقل مىكند:
هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از حجّة الوداع مراجعت مىفرمود، در غدير خمّ فرود آمد. امر فرمود كه زير درختان آن جا را جاروب كردند، سپس فرمود:
كأنّي قد دعيت فأجبت وإنّي تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللَّه وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما، فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض؛
گويا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شدهام؛ از اين رو دعوت او را اجابت كردم. به راستى كه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاى مىگذارم كه يكى از آن دو بزرگتر از ديگرى است: قرآن كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من هستند. پس توجّه داشته باشيد كه پس از من با آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد. همانا آن دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
سپس فرمود:
إنّ اللَّه مولاي وأنا وليّ كلّ مؤمن؛
به راستى كه خداوند مولا و سرپرست من است و من ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.
آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:
من كنت وليّه فهذا وليّه. اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه؛
هر كس من سرپرست او هستم، پس اين (على) سرپرست اوست.
خدايا! دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.
ابوالطّفيل مىگويد: به زيد بن ارقم گفتم: آيا خودت اين كلام را از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله شنيدى؟
زيد گفت: به راستى كه «2» در آن سرزمين در زير آن درختان كسى نبود مگر اين كه با چشمانش آن حضرت را ديد و با گوشهايش اين كلام را از او شنيد. «3» آن چه بيان شد دو متن از حديث شريف غدير بود كه به سند معتبر از زيد بن ارقم نقل شد.
نكاتى ارزنده
اكنون توجّه به چند نكته ضرورى است كه به آنها اشاره مىشود:
نكته يكم. حديث غدير در صحيح مسلم، مسند احمد و در بسيارى از منابع حديثى اهل تسنّن چنين آمده است كه راوى گويد:
رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله براى ما خطبه خواند. «4»
در تعبير ديگر، راوى مىگويد: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله برخاست و براى ما خطبه خواند؛ ولى در المستدرك آمده است: پس پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله برخاست و خطبه خواند و در آن خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه كه خدا مىخواست موعظه كرد. «5» حافظ ابوبكر هيثمى در مجمع الزّوائد مىنويسد: راويان گويند: به خدا سوگند! پيامبر تمام امورى را كه تا روز رستاخيز واقع مىگردد براى ما بازگو كرد. «6» اكنون حق ما نيست كه از راويان، محدّثان و كسانى كه خود را امين بر سنّت رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله قلمداد مىكنند بپرسيم كه به راستى اين خطبهاى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله در روز غدير ايراد فرموده و تمام امورى را كه تا روز رستاخيز رخ خواهد داد بيان نموده كجاست؟
چرا از نقل اين خطبه خوددارى كردهاند؟
آيا اين پرسش، پرسشى بىجا و بىمورد است؟
آيا تاريخ اين حقّ مسلّم را به نسلهاى آينده نمىدهد كه درباره عدم نقل چنين ميراث گرانبهايى (كه بنا بر نقل مجمع الزّوائد هيثمى مشتمل بر جميع وقايع آينده و امور مهمّ مربوط به سرنوشت اين امّت بود) گذشتگان را مورد مؤاخذه قرار بدهند؟ چرا و به چه دليل از نقل اين اثر گران قيمت خوددارى ورزيدند؟
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله در آن خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه كه خدا مىخواست موعظه كرد.
پس مواعظ رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در روز غدير چه شد؟
تذكّرات آن سرور در آن روز چه شد؟
چرا خطبه را ترك كرده و نقل نكردند؟
مگر اينان حافظان سنّت رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله نبودند؟
مگر وظيفه مسلّم آنان نقل فرمايشات دُرَربار آن سرور عالميان براى امّت نبود؟
چه شد كه با خوددارى از نقل چنين ميراث پربهايى خسارتى جبران ناپذير بر پيكره ذخاير علمى اين امّت وارد نمودند؟ آيا جوابى قانع كننده براى اين خطاى گذشت ناپذير مىتوانند ارائه دهند؟
نكته دوم. در علم حديث، قانونى وجود دارد كه مىگويند:
الحديثُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً؛
برخى از حديثها، برخى ديگر را تفسير و بيان مىنمايند.
يعنى حديث به سان قرآن است، آن سان كه برخى از آيات قرآن مفسّر و مبيّن آيات ديگرى است و پرده اجمال و ابهام را از آيات ديگر برمىدارد؛ در روايات نيز همين گونه است.
با توجه به دو متن حديثى كه با سند صحيح ارائه شد؛ متن يكى، متن ديگرى را تفسير مىكند؛ به اين بيان كه در يك نقل آن مىفرمايد:
من كنت مولاه فإنّ عليّاً مولاه؛
و در نقل ديگرى مىفرمايد:
من كنت وليّه فهذا وليّه؛
به عبارت ديگر، در يك نقل واژه «مَوْلى» و در نقل ديگر واژه «ولىّ» به كار برده شده است. بنا بر اين اگر كسى در معناى واژه «مَوْلى» تشكيك نمايد و بگويد: مولى در اين حديث شريف به معناى «ولىّ» يا «اوْلى» نيست، به طور مسلّم وجود «ولىّ» در نقل دوم، جايى براى اين تشكيك باقى نمىگذارد.
البتّه در جاى خود، شاهدهاى بسيارى در نقلهاى مختلف- كه از نظر سندى صحيح هستند- متن حديث غدير وجود دارد كه تمام آنها مفسِّر و مبيّن كلمه «مَوْلى» هستند. همان گونه كه اشاره شد اينها بر فرض آن است كه ما در فهم معناى كلمه «مَوْلى» در حديث غدير دچار ترديد و ابهام شده و محتاج به تفسير، بيان و اقامه شاهد باشيم كه در اين
صورت از اين قرائن به اصطلاح «منفصله» استفاده خواهيم كرد و حال آن كه در خود نقلى كه كلمه «مَوْلى» موجود است، قرائن متّصله بسيارى است كه جايى براى ابهام اين لفظ باقى نمىگذارد.
نكته سوم. مسلم بن حَجّاج قُشَيرى نيشابورى نيز در صحيح خود به نقل حديث شريف غدير پرداخته بىآن كه آن را نقل نمايد؛ يعنى فقط به نقل ابتداى حديث كه همان مضمون حديث ثقلين است بسنده كرده، در صورتى كه بنا بر نقل نَسائى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود:
كأنّي قد دعيت فاجبت وإنّي تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللَّه وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما، فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا علي الحوض؛
گويا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شدهام؛ از اين رو دعوت او را اجابت كردم. به راستى كه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاى مىگذارم، يكى از آن دو بزرگتر از ديگرى است: قرآن كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من هستند. پس توجّه داشته باشيد كه پس از من با آن دو چگونه رفتارى خواهيد كرد. همانا آن دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
آن گاه حضرتش فرمود:
إنّ اللَّه مَوْلايَ وأنا وليُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ ...؛ «7»
به راستى كه خداوند مولا و سرپرست من است ومن ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.
به ديگر سخن، مسلم نيشابورى، فقط بخشى از حديث غدير را كه همان مضمون حديث ثقلين است با اندك تغييرى در الفاظ نقل كرده است؛ ولى بخشى را كه با خطبه غدير و نصب اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت بلافصل ارتباط مستقيم دارد، نقل نكرده است. آن جا كه مىفرمايد:
من كنت مولاه فهذا علي مولاه؛
هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست.
ولى با اين حال ما از مسلم بن حَجّاج سپاسگزاريم؛ چرا كه دست كم همين مقدار از حديث را به عنوان حديث غدير نقل كرده است تا معلوم باشد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله خطبهاى به نام خطبه غدير ايراد فرموده است؛ زيرا بُخارى حتى كلمهاى از خطبه مفصل غدير را نقل نكرده است (!!) از اين رو جا دارد كه از مسلم بن حَجّاج براى همين اندازه از امانتدارى او تشكّر كرد!
شايد كسى از مسلم بن حجّاج در عدم نقل بخش پايانى حديث غدير دفاع كند و بگويد: اساتيد مسلم و راويان حديث، بيش از اين مقدار براى او نقل نكردهاند. يا بگويد: مسلم بر مبناى شروط و ضوابطى كه در كتاب صحيح دارد، سند ديگرى از اسانيد حديث غدير جز اين حديث ناقص داراى آن شرايط نيافته كه مشتمل بر همين مقدار از الفاظ است و او در نقل آن مقدار نيز كوتاهى نكرده است.
در پاسخ اين دفاع بايد گفت: اين مطالب، فرضيّهاى بيش نبوده و پذيرفتنى نيست؛ ولى با اين وجود ما از مسلم بن حَجّاج براى نقل همين مقدار از حديث به عنوان «حديث غدير» تشكّر مىنماييم.
______________________________
(1). مسند احمد بن حنبل: 5/ 501، حديث 18838.
(2) در برخى از منابع آمده است: به خدا سوگند!
(3). فضائل الصحابة: 15، حديث شماره 45، خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام: 96، حديث 79.
(4). ر. ك: صحيح مسلم: 4/ 1873، حديث 36، مسند احمد بن حنبل: 5/ 498، حديث 18815.
(5). المستدرك: 3/ 110.
(6). مجمع الزّوائد: 9/ 105.
(7). خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام: 93.
غدیر،حدیث غدیر،متن حدیث غدیر،متون حدیث غدیر،غدیر،غدیر خم،شناخت حدیث غدیر،تبلیغ حدیث غدیر،تبیین حدیث غدیر،نشر حدیث غدیر،دلیل حدیث غدیر،معرف حدیث غدیر