اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
حديث منزلت بيانگر خلافت امير مؤمنان على عليه السلام
بعد از آن كه معلوم شد حديث منزلت مقامها و منزلتهاى متعدّدى را براى امير مؤمنان على عليه السلام اثبات مىكند كه لازمه هر كدام از آنها امامت و خلافت آن حضرت است؛ اكنون سخن در اين است كه اين حديث به طور مستقيم و با صراحت نيز مقام خلافت و جانشينى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله را براى امير مؤمنان على عليه السلام اثبات مىكند. بنا بر اين، حديث منزلت با صراحت تمام بر خلافت آن حضرت دلالت خواهد كرد.
ترديدى نيست كه يكى از مقامهاى حضرت هارون، جانشينى او از حضرت موسى عليه السلام بوده است. خداوند متعال از زبان موسى عليه السلام نقل مىكند كه به هارون چنين فرمود:
«اخْلُفْني في قَوْمي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ». «1»
در ميان قومم جانشين من باش و امور آنان اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى نكن.
جانشينى پيامبر در اوج فضايل
بدون ترديد جانشينى و خلافت پيامبر خدا، نياز به قابليتها و صلاحيتهايى دارد، به گونهاى كه جانشين بتواند جايگزين آن حضرت شود و در نبود او تمامى كارها و مسئوليتهاى او را به خوبى انجام دهد؛ زيرا او به جاى پيامبر نشسته و جانشين اوست و مىخواهد جاى خالى او را پر كند؛ از اين رو بايد تناسب با او داشته باشد و از عهده اين كار برآيد.
جانشين پيامبر بايد آن اندازه در فضايل و كمالات اوج بگيرد تا چنين مقام والايى زيبنده او شود، و بايد چنان صلاحيت و قابليتى را دارا باشد كه جايگزين كردن او به جاى پيامبر دور از خرد جلوه ننمايد؛ زيرا واضح است كه اگر كسى را به جاى ديگرى قرار دهند كه صلاحيت آن را ندارد و نمىتواند به درستى كارهاى او را انجام دهد و هيچ تناسبى با او ندارد، چنين كارى به دور از خرد و حكمت است.
احراز شايستگى
اكنون مىپرسيم: آيا جناب موسى عليه السلام اين صلاحيت را در برادرش هارون احراز كرده بود و او را قابل مىدانست تا در نبود او جانشينش شود يا نه؟
آيا او اهليّت چنين مقامى را داشت يا نه؟
حال كه خداوند اين خلافت را تأييد نموده و در قرآن به آن اشاره كرده است، قطعاً چنين صلاحيتى را در هارون احراز نموده است.
نكته جالب توجّه اين كه در اين آيه، حضرت موسى برادرش هارون را به طور مطلق خليفه خود قرار مىدهد؛ يعنى بدون هيچ قيد و شرطى، آن جا كه فرمود:
«اخْلُفْني في قَوْمي».
در ميان قومم جانشين من باش.
يعنى جناب هارون در تمام آن چه كه حضرت موسى بر عهده داشته، جانشين و قائم مقام او خواهد بود.
بنا بر اين حضرت موسى برادرش را- گرچه براى مدتى كه به كوه طور رفته- به طور مطلق جانشين خود قرار داد؛ يعنى هارون در تمام شئون، خليفه و جانشين حضرت موسى است او آن چنان همسانِ حضرت موسى، مقامات معنوى و كمالات روحانى را طى كرده است كه مىتواند چنين مقامى را داشته باشد. و در يك جمله، حضرت هارون مرتَضى و پسنديده الهى است. كسى است كه خدا او را براى احراز چنين پستى اختيار كرده است.
اگر او چنين مقامى را دارد، پس هر گاه موسى غايب شد، همو بايد خليفه و جانشين باشد، چه در دوران حيات او و چه در زمان پس از وفات او.
مهم اين نيست كه هارون چند روز خلافت كرده؛ مهم آن است كه اين صلاحيت و شايستگى و مقام را داشته است.
شاهد اين مطلب هنگامى است كه بنا شد حضرت موسى عليه السلام براى مناجات با خدا به كوه طور برود. قرار بر اين بود كه مناجات سى روز به طول بينجامد؛ ولى ده روز ديگر به آن افزوده شد. مىپرسيم: اگر حضرت موسى عليه السلام از ابتدا برادرش را براى سى روز خليفه قرار داده بود؛ پس چگونه او در آن ده روز اضافه بر اين مقام باقى ماند؟
اين بدان معناست كه خلافت هارون محدود به سى روز نبوده است؛ بلكه هر زمانى كه موسى غايب باشد، او خليفه خواهد بود؛ حتى اگر غيبت حضرت موسى بيشتر از اين نيز طول مىكشيد.
از اين رو به حكم حديث منزلت، امير مؤمنان على عليه السلام نيز چنين مقام و مرتبهاى را نسبت به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله خواهد داشت؛ يعنى مقام خلافت الهى و نيابت از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله براى آن حضرت ثابت مىشود، و در نبود آن حضرت تنها او بايد جانشين آن حضرت باشد.
آرى، از اين حديث به خوبى استفاده مىشود كه خداوند آن حضرت را براى اين مقام برگزيده و او را شايسته احراز چنين پستى مىداند.
كوتاه سخن اين كه مقام خلافت، از مقامهاى روحانى و درجات قرب الهى است كه نياز به داشتن صلاحيّتهاى لازم و ارتضاى خدا دارد، نه اين كه مقام خلافت امر اعتبارىِ زودگذر است.
فرمان بردارى بىقيد و شرط
از آثار و پيامدهاى خلافت آن است كه واجب است مردم در تمام كارها بدون هيچ قيد و شرطى از امير مؤمنان على عليه السلام اطاعت كنند و هميشه گوش به فرمان او باشند، و لازمه اطاعتِ مطلق و فرمانبردارى بدون قيد و شرط آن است كه او امامت و ولايت عامه داشته باشد.
ممكن است كسى گمان كند كه وجوب اطاعت از هارون و لزوم پيروى بىچون و چرا از او بدين جهت بود كه هارون پيامبر بود و اين از آثار نبوت اوست، نه به جهت اين كه جانشين موسى بوده است. بنابراين وجوب اطاعت مطلق از آثار خلافت نخواهد بود و چون امير مؤمنان على عليه السلام پيامبر نيست نمىتوان آن اثر را برايش اثبات كرد.
در پاسخ مىگوييم: اين گمان، توهّم باطل و نادرست است، گرچه برخى از دانشمندان اهل تسنّن آن را در كتابهاى خود نوشتهاند.
توضيح مطلب اين كه اگر وجوب اطاعت بىقيد و شرط از آثار نبوّت باشد، نه از آثار خلافت؛ بنا بر اين، اطاعت از سه خليفه نخستين نيز واجب نخواهد بود؛ زيرا آنان پيامبر نبودند. و اطاعت از امير مؤمنان على عليه السلام، همو كه او را خليفه چهارم مىدانند لازم نخواهد بود؛ چرا كه آن حضرت پيامبر نيست، بلكه فقط جانشين پيامبر است.
بنا بر اين وجوب اطاعت از هارون به جهت جانشينى او از حضرت موسى عليه السلام بوده، نه به خاطر پيامبرى او؛ از اين رو اطاعت مطلق و بىچون و چرا از حضرت على عليه السلام به حكم حديث منزلت و جانشينى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله واجب خواهد بود، در نتيجه مناقشه و اشكال مردود و باطل است.
حديث منزلت و ديدگاه علماى اهل تسنّن
در كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده علما و دانشمندان اهل تسنّن تصريح كردهاند كه اين حديث، بر امامت و خلافت حضرت على عليه السلام دلالت مىكند.
به عنوان نمونه كتاب تحفة الاثنا عشريه در ردّ شيعيان اماميه اثنا عشرى نوشته است. نگارنده اين كتاب اعتراف مىكند كه حديث منزلت خلافت حضرت على عليه السلام را اثبات مىكند؛ بلكه سخن را فراتر برده و مىگويد: هيچ كس دلالت حديث را انكار نمىكند، مگر ناصبى و دشمن اهل بيت و هرگز اهل سنت به آن راضى نيستند. «2» سخن ما در اثبات خلافت بلافصل امير مؤمنان على عليه السلام است؛ يعنى بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله بلافاصله تنها آن حضرت جانشين پيامبر است، اما اثبات اصل خلافت امير مؤمنان على عليه السلام بعد از پيامبر از اين حديث، انكارناپذير است، مگر از ناصبى و دشمن امير مؤمنان على عليه السلام، هم چنان كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه به اين مطلب تصريح كرده و دلالت اين حديث را به اين اندازه پذيرفته است.
با وجود اين، با مراجعه و بررسى كتابهاى حديثى اهل تسنّن و شرحهاى آنها مىبينيم آنها حتى اصل دلالت حديث منزلت را بر خلافت و ولايت نمىپذيرند و در آن مناقشه مىكنند، همان كارى كه نويسنده تحفة الاثنا عشريه به ناصبىها و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است.
به عنوان نمونه اگر به شرح حديث منزلت در منابعى از جمله: فتح البارى، نگارش حافظ ابن حجر عسقلانى، شرح صحيح مسلم از حافظ نَوَوى و المرقاة فى شرح المشكاة مراجعه كنيم، مىبينيم كه اينان در شرح و تفسير اين حديث، حتى در دلالت اين حديث بر اصل امامت و ولايت اشكال مىكنند؛ يعنى همان سخنى كه نگارنده تحفه اثنا عشريه گفته كه آن را از اهل تسنن نفى كرده و به ناصبىها نسبت داده است.
اكنون به گفتار نَوَوى در شرح صحيح مسلم دقّت كنيد. عين عبارت او يا نزديك به آن را ساير نگارندگان اهل تسنن نيز در كتابهايى كه نام برده شده آوردهاند.
نَوَوى گويد: اين حديث هيچ گونه دلالتى بر اين كه على پس از پيامبر جانشين او باشد ندارد؛ زيرا پيامبر اين جمله را هنگامى به على گفت كه به جنگ تبوك مىرفت و او را در مدينه به جاى خود گذاشت.
منظور نَوَوى اين است كه اين حديث در مورد خاصى بيان شده است.
وى در ادامه سخن مىگويد: مؤيّد اين مطلب همين است كه هارون- كه على به او تشبيه شده- پس از موسى خليفه نبود؛ بلكه در دوران زندگى موسى از دنيا رفت. بنا بر آن چه نزد صاحبان اخبار و تاريخ مشهور است، او چهل سال پيش از وفات جناب موسى فوتكرد. آنها گفتهاند: هنگامى كه حضرت موسى مىخواست براى مناجات به ميقات پروردگارش برود، هارون را خليفه و جانشين خود قرار داد. پس اين خلافت و جانشينى خلافتى موقّت و در يك جريان خاصّ و محدودى است و هيچ دلالتى بر آن خلافت و جانشينى كه مورد بحث و نزاع است ندارد. «3» به راستى شما قضاوت كنيد! آيا جز ناصبى چنين سخنى مىراند؟
سخنى كه حتّى فردى چون صاحب تحفة الاثنا عشريه نيز راضى نمىشود آن را به خود نسبت دهد. از همين رو آن را به ناصبىها نسبت داده است.
البته ما سخنان ابن تيميّه و افراد ديگرى را كه عقايد شيعيان را رد مىكنند بيان خواهيم كرد و فرازهايى از عبارات آنها را خواهيم نوشت تا روشن شود كه چه كسى ناصبى است و آن گاه است كه بيش از پيش با ناصبىها آشنا خواهيد شد.
تا كنون بيان شد كه چگونه حديث منزلت، به صراحت بر خلافت، امامت و ولايت بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله دلالت دارد كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه نيز منكر اين دلالت نيست؛ اما در نهايت مىگويد: تمام نزاع و دعواى ما با طرف مقابل درباره امامت بلافصل بعد از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله است.
______________________________
(1). سوره اعراف: آيه 142.
(2). تحفة الاثنا عشريه: 210.
(3). شرح صحيح مسلم، نَوَوى: 15/ 174.
نگاهي به حديث منزلت - آيت الله سيد علي حسيني ميلاني
حدیث منزلت،خلافت امیرالمومنین،خلافت امام علی،خلافت بلافصل،خلافت بلافصل امیرالمومنین،اثبات ولایت،اثبات ولایت علی،علی،حدیث منزلت بیانگر خلافت،hadis manzelat