اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
متن حديث منزلت در منابع اهل سنت - بخاری و مسلم
به روايت بُخارى
حدیث منزلت در صحيح بُخارى در دو مورد نقل شده است.
محمّد بن بشّار، از غندر، از شعبه، از سعد نقل مىكند كه گويد: از ابراهيم بن سعد، از پدرش سعد بن أبى وَقّاص شنيدم كه مىگفت:
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى؟ «1»
آيا راضى نمىشوى كه براى من همانند هارون براى موسى باشى؟
بُخارى اين حديث را در جاى ديگرى اين گونه نقل مىكند:
مسدّد، از يحيى، از شُعبه، از حكم، از مصعب- مصعب بن سعد بن أبى وَقّاص- از پدرش نقل مىكند كه گويد:
هنگامى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله براى جنگ تبوك از مدينه بيرون مىرفت، على عليه السلام را در مدينه به جاى خود قرار داد.
على عرضه داشت: آيا بار زنان و كودكان را بر دوش من مىگذارى؟
پيامبر فرمود:
ألا ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنّه ليس بعدي نبيّ؟ «2»
آيا خشنود نمىشوى كه براى من همانند هارون براى موسى باشى مگر اين كه بعد از من پيامبرى نيست؟
به روايت مسلم
مسلم بن حَجّاج قشيرى اين حديث را با سندهاى متعددى روايت مىكند. به عنوان نمونه به مواردى اشاره مىكنيم.
يكى از آنها روايتى است كه با سند خود از سعيد بن مسيّب، از عامر بن سعد بن ابى وَقّاص، از پدرش نقل مىكند كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنّه لا نبيّ بعدي.
تو براى من همانند هارون براى موسى هستى، جز آن كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.
سعيد گويد: دوست داشتم اين حديث را رو در رو از خود سعد بشنوم، به همين جهت با او ملاقات كردم و حديثى را كه عامر برايم نقل كرده بود به سعد باز گفتم.
او گفت: من اين حديث را از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را شنيدهام.
گفتم: به راستى خودت شنيدهاى؟
او در پاسخ من انگشتانش را بر گوشهايش نهاد و گفت: آرى، اگر دروغ بگويم گوشهايم كر شوند. «3» گفتنى است كه اين متن داراى نكتههايى است كه بايد به آنها توجّه شود.
مسلم در مورد ديگر به سند ديگرى در صحيح چنين نقل مىكند:
بُكير بن مسمار، از عامر بن سعد ابى وَقّاص، از پدرش نقل مىكند كه گويد: معاوية بن ابى سُفيان به سعد گفت: چه چيزى تو را از دشنام دادن به ابوتراب باز مىدارد؟
گفت: هر گاه آن سه ويژگى را كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله درباره او فرمود به ياد مىآورم، هرگز به او دشنام نمىدهم ... سپس سعد سه ويژگى را نقل كرد كه يكى از آنها حديث منزلت بود. «4»
دو كتاب صحيح از ديدگاه اهل تسنّن
آن چه گذشت، احاديثى بود كه در دو كتاب صحيح اهل سنّت نقل شده است. شما مىدانيد در ميان آنان مشهور و معروف است كه احاديث اين دو كتاب، به طور قطع صحيح و درست است و بيشتر آنها معتقدند كه تمامى احاديث اين دو كتاب قطعى الصدور است و جايى براى بحث و خدشه در سندهاى هيچ كدام از آن روايات وجود ندارد.
براى اطمينان و تأكيد بيشتر مىتوانيد به كتابهايى كه در علوم حديث نوشتهاند مراجعه نماييد. به عنوان نمونه به كتاب تدريب الراوى فى شرح تقريب النّواوى، تأليف حافظ جلال الدين سيوطى؛ هم چنين به شرحهايى كه بر كتاب الفيّة الحديث نوشته شده است؛ مانند شرح ابن كثير، شرح زين الدين عراقى و شرحهاى ديگر مراجعه كنيد.
حتى اگر به كتاب علوم الحديث ابوالصلاح مراجعه كنيد، اين مطلب را خواهيد ديد.
از طرفى شاه ولى اللَّه دهلوى در كتاب حجة اللَّه البالغه كه كتابى معتبر و مورد اعتماد نزد اهل تسنّن است، بر اين موضوع تأكيد مىكند.
وى پس از آن كه اتّفاق و اجماع تمامى علما را بر آن نقل مىكند مىگويد:
همه علما اتّفاق نظر دارند كه هر كس به اين دو كتاب اعتنا نكند و آنها را بىارزش بداند، بدعت گذارده و راه مؤمنان را نپيموده است.
بنا بر اين و با توجّه به سخن شاه ولى اللَّه دهلوى- كه بر آن ادّعاى اجماع نيز كرده است- هر كس در سند حديث منزلت مناقشه كند، بدعتگذار در دين خواهد بود كه از طريقه مؤمنان عدول كرده و به راهى ديگر مىرود.
از سوى ديگر اگر به كتابهاى رجال نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بُخارى و مسلم از هر راوى كه روايتى نقل كردهاند، تمامى راوى شناسان به او اعتماد كرده و حديثش را مىپذيرند؛ به گونهاى كه برخى از آنها گفتهاند: هر كس از اين دو نفر روايت كند، از پل عبور كرده است.
بنا بر اين، شيعيان همواره براى اثبات حقشان و يا ابطال نظريات آنان به احاديث معتبرى استدلال مىكنند؛ آن گاه كه اهل سنّت از پاسخ آنان ناتوان مىشوند و راه گريزى نمىيابند به اين سخن كه شيخين (بُخارى و مسلم) اين حديث را در كتاب خود نياوردهاند متوسّل شده و از اين رهگذر حديثى را كه به مصلحتشان نيست رد مىكنند!
به عنوان نمونه اين حديث شريف را ملاحظه كنيد.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود:
ستفترق امّتي على ثلاث وسبعين فرقة.
پس از من امّتم به هفتاد و سه گروه تقسيم خواهند شد.
اين حديث با اين تعبير در صحيح بُخارى و صحيح مسلم نيامده است؛ ولى در سنن چهارگانه «5» موجود است. ابن تيميّه در رد اين حديث مىگويد: اين حديث در صحيحين نيامده است! «6» با اين وجود كه نويسندگان سنن و مسانيد؛ مانند امام احمد بن حنبل و علماى ديگر اين حديث را در كتابهاى خود نقل كردهاند؛ ولى ابن تيميّه به بهانه اين كه در صحيح بُخارى و مسلم نيامده است اين حديث را نمىپذيرد.
آن چه بيش از همه نظر هر انسان منصفى را به خود جلب مىكند اين است كه اهل سنّت بر قطعى الصدور بودن احاديث صحيحين تأكيد و نقل آنها توسط بُخارى و مسلم را دليل بر قبول روايت و نقل نكردنشان را دليل بر ردّ احاديث مىدانند؛ با وجود اين هر گاه ببينند در اين دو كتاب حديثى وجود دارد كه شيعيان در مقام استدلال بر ضدّ آنان بهره مىبرند، با كمال جرأت آن حديث را رد كرده و تخطئه مىكنند!
از همين رو در صحيح بُخارى و مسلم نقل شده كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بر ابوبكر خشمگين شد و تا زنده بود با او سخن نگفت. نويسنده كتاب تحفة الاثنا عشريه اين حديث را باطل دانسته و رد مىكند. «7» هم چنين قسطلانى در كتاب ارشاد السارى كه شرحى بر صحيح بُخارى است و ابن حجر مكّى در الصواعق المحرقه، از بيهقى نقل مىكنند كه او حديث زهرى را كه حضرت على عليه السلام به مدّت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد، ضعيف شمرده است. بنا بر اين بيهقى اين حديث را تضعيف مىكند و اين تضعيف را قسطلانى و ابن حجر نقل كردهاند، با اين كه اين حديث در دو كتاب صحيح بُخارى و مسلم موجود است.
از اين رو حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى، حديث ثقلين را در كتاب العلل المتناهيه فى الأحاديث الواهيه- كه براى جمع آورى احاديث ضعيف و واهى تأليف شده- آورده است، با اين كه حديث ثقلين در صحيح مسلم نيز آمده است و به همين جهت بسيارى از علما بر او خرده گرفتهاند.
روشن شد كه موضوع پذيرش حديث يا رد آن دائرمدار مصالح اهل تسنّن است. هر گاه ببينند حديثى به مصلحت آنها و به نفع مذهبشان است، بر آن اعتماد كرده و به جهت وجود آن در صحيحين، بر صحّتش استدلال مىكنند. اما اگر حديثى به ضرر آنها بوده و پايهاى از پايههاى مذهب و مكتب عقيدتى آنها را فرو مىريزد، آن حديث را ضعيف شمرده و يا باطل مىدانند، گرچه در هر دو كتاب صحيح و يا يكى از آنها نقل شود.
بديهى است كه اين روش در بررسى احاديث، روش پسنديدهاى نيست، و انديشمندان و ارباب فضيلت چنين روشى ندارند و هرگز آنان و كسانى كه عقيده خود را بر پايههاى محكم استوار مىنمايند و به آن ملتزم مىشوند، چنين كارى نمىكنند.
آن گاه كه نوبت به حديث منزلت مىرسد، مىبينيم برخى از علماى اصول و علم كلام با صراحت تمام در سند آن مناقشه مىكنند، يا آن را تضعيف نموده و صحيح نمىدانند، با اين كه حديث در هر دو كتاب صحيح موجود است.
ما از آنان مىپرسيم: پس قطعى الصدور بودن احاديث صحيحين چه شد؟ و هدف شما از اصرار بر اين مطلب چيست؟
البته ما نيز اعتقادى به قطعى الصدور بودن احاديث صحيحين
نداريم و بر اين باوريم كه غير از قرآن كريم هيچ كتابى نيست كه از آغاز تا پايانش صحيح باشد.
امّا سخن ما با كسانى است كه اين دو كتاب را صحيح مىدانند و بر اساس تصريحات خودشان با آنها سخن مىگوييم.
بنا بر آن چه گذشت، معلوم شد كه برخى از اهل تسنّن قاعده ثابتى ندارند كه هميشه به آن پايبند بوده و لوازم آن را بپذيرند. آن چه هست خواستههاى نفسانى آنهاست كه به عنوان قواعد مرتب كرده و آنها را اصل و اساس قرار دادهاند. هر گاه خواستند آن قواعد را به كار مىبندند و هر زمانى كه موافق ميلشان نبود آنها را به بوته فراموشى مىسپارند.
متون ديگرى از حديث منزلت
حديث منزلت به جز در دو كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم به كيفيتهاى ديگرى نيز در كتابهاى مشهور و معروف اهل سنّت نقل شده است. ما اين متون را مىآوريم؛ چرا كه هر نقل و هر متنى خصوصيّت ويژهاى دارد كه بايد به خوبى در آن تأمّل شود.
______________________________
(1). صحيح بُخارى: 5/ 24.
(2). صحيح بُخارى: 6/ 3.
(3). صحيح مسلم: 4/ 1870، حديث 2404.
(4). صحيح مسلم: 4/ 1871.
(5). چهار كتاب ديگر معتبر اهل سنت: سنن تِرمذى، سنن ابن ماجه، سنن نَسائى و سننابى داوود.
(6). منهاج السنّه: 3/ 456.
(7). تحفة الاثنا عشريه: 278.
نگاهي به حديث منزلت - آيت الله سيد علي حسيني ميلاني
حدیث منزلت،متن حدیث منزلت،حدیث منزلت در منابع اهل سنت،حدیث منزلت در کتب اهل سنت،حدیث منزلت در بخاری و مسلم،حدیث منزلت در صحیحین،منزلت در صحاح سته