نگاهی مختصر به حديث منزلت
راويان حديث منزلت و تواتر اين حديث
متن حديث منزلت در منابع اهل سنت - بخاری و مسلم
متن حديث منزلت در منابع اهل سنت - صحاح سته و غيره
حديث منزلت دليل بر چيست؟ - حضرت هارون در قرآن
دلالت های حديث منزلت
حديث منزلت بيانگر خلافت اميرالمومنين علی عليه السلام
شبهه1:آيا علی(ع) در همه جهات شبيه هارون است
شبهه2:آيا اين حديث فقط مربوط به شرايط خاصی بوده
شبهه3:آيا حديث منزلت،فقط مربوط به جنگ تبوک بوده
موارد بيان حديث منزلت - منحصر به جنگ تبوک نبوده
چکيده دلالت حديث منزلت بر خلافت علی عليه السلام
تحريف حديث منزلت
جعل حديث منزلت برای شيخين - ابوبکر و عمر
رد حديث منزلت توسط مغرضان

متن حديث منزلت در منابع اهل سنت - بخاری و مسلم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

متن حديث منزلت در منابع اهل سنت - بخاری و مسلم

به روايت بُخارى‏
حدیث منزلت در صحيح‏ بُخارى در دو مورد نقل شده است.
محمّد بن بشّار، از غندر، از شعبه، از سعد نقل مى‏كند كه گويد: از ابراهيم بن سعد، از پدرش سعد بن أبى وَقّاص شنيدم كه مى‏گفت:
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ به على‏ عليه السلام‏ فرمود:
أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى؟ «1»
آيا راضى نمى‏شوى كه براى من همانند هارون براى موسى باشى؟
بُخارى اين حديث را در جاى ديگرى اين گونه نقل مى‏كند:
مسدّد، از يحيى، از شُعبه، از حكم، از مصعب- مصعب بن سعد بن أبى وَقّاص- از پدرش نقل مى‏كند كه گويد:
هنگامى كه پيامبر اكرم‏ صلى اللَّه عليه وآله‏ براى جنگ تبوك از مدينه بيرون مى‏رفت، على‏ عليه السلام‏ را در مدينه به جاى خود قرار داد.
على عرضه داشت: آيا بار زنان و كودكان را بر دوش من مى‏گذارى؟
پيامبر فرمود:
ألا ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنّه ليس بعدي نبيّ؟ «2»
آيا خشنود نمى‏شوى كه براى من همانند هارون براى موسى باشى مگر اين كه بعد از من پيامبرى نيست؟
به روايت مسلم‏
مسلم بن حَجّاج قشيرى اين حديث را با سندهاى متعددى روايت مى‏كند. به عنوان نمونه به مواردى اشاره مى‏كنيم.
يكى از آن‏ها روايتى است كه با سند خود از سعيد بن مسيّب، از عامر بن سعد بن ابى وَقّاص، از پدرش نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم‏ صلى اللَّه عليه وآله‏ به على‏ عليه السلام‏ فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنّه لا نبيّ بعدي.

تو براى من همانند هارون براى موسى هستى، جز آن كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.
سعيد گويد: دوست داشتم اين حديث را رو در رو از خود سعد بشنوم، به همين جهت با او ملاقات كردم و حديثى را كه عامر برايم نقل كرده بود به سعد باز گفتم.
او گفت: من اين حديث را از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ را شنيده‏ام.
گفتم: به راستى خودت شنيده‏اى؟
او در پاسخ من انگشتانش را بر گوش‏هايش نهاد و گفت: آرى، اگر دروغ بگويم گوش‏هايم كر شوند. «3» گفتنى است كه اين متن داراى نكته‏هايى است كه بايد به آن‏ها توجّه شود.
مسلم در مورد ديگر به سند ديگرى در صحيح‏ چنين نقل مى‏كند:
بُكير بن مسمار، از عامر بن سعد ابى وَقّاص، از پدرش نقل مى‏كند كه گويد: معاوية بن ابى سُفيان به سعد گفت: چه چيزى تو را از دشنام دادن به ابوتراب باز مى‏دارد؟
گفت: هر گاه آن سه ويژگى را كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ درباره او فرمود به ياد مى‏آورم، هرگز به او دشنام نمى‏دهم ... سپس سعد سه ويژگى را نقل كرد كه يكى از آن‏ها حديث منزلت بود. «4»
دو كتاب صحيح از ديدگاه اهل تسنّن‏
آن چه گذشت، احاديثى بود كه در دو كتاب‏ صحيح‏ اهل سنّت نقل شده است. شما مى‏دانيد در ميان آنان مشهور و معروف است كه احاديث اين دو كتاب، به طور قطع صحيح و درست است و بيشتر آن‏ها معتقدند كه تمامى احاديث اين دو كتاب قطعى الصدور است و جايى براى بحث و خدشه در سندهاى هيچ كدام از آن روايات وجود ندارد.
براى اطمينان و تأكيد بيشتر مى‏توانيد به كتاب‏هايى كه در علوم حديث نوشته‏اند مراجعه نماييد. به عنوان نمونه به كتاب‏ تدريب الراوى فى شرح تقريب النّواوى‏، تأليف حافظ جلال الدين سيوطى؛ هم چنين به شرح‏هايى كه بر كتاب‏ الفيّة الحديث‏ نوشته شده است؛ مانند شرح ابن كثير، شرح زين الدين عراقى‏ و شرح‏هاى ديگر مراجعه كنيد.
حتى اگر به كتاب‏ علوم الحديث‏ ابوالصلاح مراجعه كنيد، اين مطلب را خواهيد ديد.
از طرفى شاه ولى اللَّه دهلوى در كتاب‏ حجة اللَّه البالغه‏ كه كتابى‏ معتبر و مورد اعتماد نزد اهل تسنّن است، بر اين موضوع تأكيد مى‏كند.
وى پس از آن كه اتّفاق و اجماع تمامى علما را بر آن نقل مى‏كند مى‏گويد:
همه علما اتّفاق نظر دارند كه هر كس به اين دو كتاب اعتنا نكند و آن‏ها را بى‏ارزش بداند، بدعت گذارده و راه مؤمنان را نپيموده است.
بنا بر اين و با توجّه به سخن شاه ولى اللَّه دهلوى- كه بر آن ادّعاى اجماع نيز كرده است- هر كس در سند حديث منزلت مناقشه كند، بدعت‏گذار در دين خواهد بود كه از طريقه مؤمنان عدول كرده و به راهى ديگر مى‏رود.
از سوى ديگر اگر به كتاب‏هاى رجال نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بُخارى و مسلم از هر راوى كه روايتى نقل كرده‏اند، تمامى راوى شناسان به او اعتماد كرده و حديثش را مى‏پذيرند؛ به گونه‏اى كه برخى از آن‏ها گفته‏اند: هر كس از اين دو نفر روايت كند، از پل عبور كرده است.
بنا بر اين، شيعيان همواره براى اثبات حقشان و يا ابطال نظريات آنان به احاديث معتبرى استدلال مى‏كنند؛ آن گاه كه اهل سنّت از پاسخ آنان ناتوان مى‏شوند و راه گريزى نمى‏يابند به اين سخن كه شيخين (بُخارى و مسلم) اين حديث را در كتاب خود نياورده‏اند متوسّل شده و از اين رهگذر حديثى را كه به مصلحتشان نيست رد مى‏كنند!
به عنوان نمونه اين حديث شريف را ملاحظه كنيد.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ فرمود:
ستفترق امّتي على ثلاث وسبعين فرقة.
پس از من امّتم به هفتاد و سه گروه تقسيم خواهند شد.
اين حديث با اين تعبير در صحيح‏ بُخارى و صحيح‏ مسلم نيامده است؛ ولى در سنن‏ چهارگانه‏ «5» موجود است. ابن تيميّه در رد اين حديث مى‏گويد: اين حديث در صحيحين نيامده است! «6» با اين وجود كه نويسندگان‏ سنن‏ و مسانيد؛ مانند امام احمد بن حنبل و علماى ديگر اين حديث را در كتاب‏هاى خود نقل كرده‏اند؛ ولى ابن تيميّه به بهانه اين كه در صحيح‏ بُخارى و مسلم نيامده است اين حديث را نمى‏پذيرد.
آن چه بيش از همه نظر هر انسان منصفى را به خود جلب مى‏كند اين است كه اهل سنّت بر قطعى الصدور بودن احاديث‏ صحيحين‏ تأكيد و نقل آن‏ها توسط بُخارى و مسلم را دليل بر قبول روايت و نقل نكردنشان را دليل بر ردّ احاديث مى‏دانند؛ با وجود اين هر گاه ببينند در اين دو كتاب حديثى وجود دارد كه شيعيان در مقام استدلال بر ضدّ آنان بهره مى‏برند، با كمال جرأت آن حديث را رد كرده و تخطئه مى‏كنند!
از همين رو در صحيح‏ بُخارى و مسلم نقل شده كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام‏ بر ابوبكر خشمگين شد و تا زنده بود با او سخن نگفت. نويسنده كتاب‏ تحفة الاثنا عشريه‏ اين حديث را باطل دانسته و رد مى‏كند. «7» هم چنين قسطلانى در كتاب‏ ارشاد السارى‏ كه شرحى بر صحيح‏ بُخارى است و ابن حجر مكّى در الصواعق المحرقه‏، از بيهقى نقل مى‏كنند كه او حديث زهرى را كه حضرت على‏ عليه السلام‏ به مدّت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد، ضعيف شمرده است. بنا بر اين بيهقى اين حديث را تضعيف مى‏كند و اين تضعيف را قسطلانى و ابن حجر نقل كرده‏اند، با اين كه اين حديث در دو كتاب‏ صحيح‏ بُخارى و مسلم موجود است.
از اين رو حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى، حديث ثقلين را در كتاب‏ العلل المتناهيه فى الأحاديث الواهيه‏- كه براى جمع آورى احاديث ضعيف و واهى تأليف شده- آورده است، با اين كه حديث ثقلين در صحيح‏ مسلم نيز آمده است و به همين جهت بسيارى از علما بر او خرده گرفته‏اند.
روشن شد كه موضوع پذيرش حديث يا رد آن دائرمدار مصالح اهل تسنّن است. هر گاه ببينند حديثى به مصلحت آن‏ها و به نفع مذهبشان است، بر آن اعتماد كرده و به جهت وجود آن در صحيحين‏، بر صحّتش استدلال مى‏كنند. اما اگر حديثى به ضرر آن‏ها بوده و پايه‏اى از پايه‏هاى مذهب و مكتب عقيدتى آن‏ها را فرو مى‏ريزد، آن حديث را ضعيف شمرده و يا باطل مى‏دانند، گرچه در هر دو كتاب‏ صحيح‏ و يا يكى از آن‏ها نقل شود.
بديهى است كه اين روش در بررسى احاديث، روش پسنديده‏اى نيست، و انديشمندان و ارباب فضيلت چنين روشى ندارند و هرگز آنان و كسانى كه عقيده خود را بر پايه‏هاى محكم استوار مى‏نمايند و به آن ملتزم مى‏شوند، چنين كارى نمى‏كنند.
آن گاه كه نوبت به حديث منزلت مى‏رسد، مى‏بينيم برخى از علماى اصول و علم كلام با صراحت تمام در سند آن مناقشه مى‏كنند، يا آن را تضعيف نموده و صحيح نمى‏دانند، با اين كه حديث در هر دو كتاب‏ صحيح‏ موجود است.
ما از آنان مى‏پرسيم: پس قطعى الصدور بودن احاديث‏ صحيحين‏ چه شد؟ و هدف شما از اصرار بر اين مطلب چيست؟
البته ما نيز اعتقادى به قطعى الصدور بودن احاديث‏ صحيحين‏
نداريم و بر اين باوريم كه غير از قرآن كريم هيچ كتابى نيست كه از آغاز تا پايانش صحيح باشد.
امّا سخن ما با كسانى است كه اين دو كتاب را صحيح مى‏دانند و بر اساس تصريحات خودشان با آن‏ها سخن مى‏گوييم.
بنا بر آن چه گذشت، معلوم شد كه برخى از اهل تسنّن قاعده ثابتى ندارند كه هميشه به آن پايبند بوده و لوازم آن را بپذيرند. آن چه هست خواسته‏هاى نفسانى آن‏هاست كه به عنوان قواعد مرتب كرده و آن‏ها را اصل و اساس قرار داده‏اند. هر گاه خواستند آن قواعد را به كار مى‏بندند و هر زمانى كه موافق ميلشان نبود آن‏ها را به بوته فراموشى مى‏سپارند.
متون ديگرى از حديث منزلت‏
حديث منزلت به جز در دو كتاب‏ صحيح‏ بخارى و صحيح‏ مسلم به كيفيت‏هاى ديگرى نيز در كتاب‏هاى مشهور و معروف اهل سنّت نقل شده است. ما اين متون را مى‏آوريم؛ چرا كه هر نقل و هر متنى خصوصيّت ويژه‏اى دارد كه بايد به خوبى در آن تأمّل شود.
______________________________
(1). صحيح بُخارى: 5/ 24.
(2). صحيح بُخارى: 6/ 3.
(3). صحيح مسلم: 4/ 1870، حديث 2404.
(4). صحيح مسلم: 4/ 1871.
(5). چهار كتاب ديگر معتبر اهل سنت: سنن تِرمذى، سنن ابن ماجه، سنن نَسائى و سنن‏ابى داوود.
(6). منهاج السنّه: 3/ 456.
(7). تحفة الاثنا عشريه: 278.
نگاهي به حديث منزلت - آيت الله سيد علي حسيني ميلاني
حدیث منزلت،متن حدیث منزلت،حدیث منزلت در منابع اهل سنت،حدیث منزلت در کتب اهل سنت،حدیث منزلت در بخاری و مسلم،حدیث منزلت در صحیحین،منزلت در صحاح سته
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام
کمک مالی به سایت جامع سربازان اسلام