12بند محتشم کاشانی
کشتی شکست خورده ي طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می گریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکيد
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ي سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
12بند محتشم کاشانی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
کشتی شکست خورده طوفان کربلا،در خاک و خون طپیده میدان کربلا،گر چشم روزگار بر او زار می گریست،خون میگذشت از سر ایوان کربلا،خوش داشتند حرمت مهمان کربلا،بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید،خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا،زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد،فریاد العطش ز بیابان کربلا،آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم،آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد